۹۸-۹-۹ شرح عیون عین ۳۴ جلسه ۲۲۵
بسم الله الرحمن الرحیم
(شرح عیون مسائل نفس، درس ۳۴ در سهو و نسیان نفس)(شنبه ۹۸/۹/۹)
گاهی وقت هیولی، صورتی بعد از صورتی را میپذیرد، جسم تبدیل به نبات میشود، خاک تبدیل به گیاه میشود و خصوصیات گیاه را هم میگیرد و اضافه میشود (لبس بعد از لبس)
هیولی خودش پذیرنده وقابل است. چه کسی این صورتها مخصوصاً صورتهای طولی را به او میدهد؟
هیولی خودش قوه صرف است. اصلاً نداری است و فقدان است.
حق این است صور از عالم قدس حکیم داده میشود.
در صور مادی چه کسی این صور را به هیولی افاضه میکند؟ یک موجود مفارق عقلی افاضه میکند.
هفتم: راه حرکت جوهری است، پس به ناچار باید جامع و حافظی برای وحدت حرکت جوهری باشد و او جوهر عقلی است.
حرکت جوهری از ابداعات صدر المتالهین است
حرکت جوهری ملاصدرا خیلی عمیقتر از تجدد امثال است که عرفا گفتهاند.
تعریف حرکت: خروج از قوه به فعل
انواع حرکت: حرکت مکانی، حرکت نمایی،
حرکت طبیعی: مثل دود به طرف بالا میرود
حرکت قسری: بر خلاف طبیعت است مثل پرتاب سنگ بطرف بالا
حرکت ارادی: انسان با اراده خود حرکت میکند
فکر خود حرکت است. که بسوی دانستههای اولیه حرکت میکند و از آن به نتیجه میرسد.
در حرکت یک مبدأ و یک مقصد و یک موضوع میخواهیم
، در فلسفه از حرکت قطعیه و حرکت توسطیه بحث میشود.
حرکت قطعیه: از نقطه الف به نقطه ب، میروی
حرکت توسطیه: خود حرکت در یک آن.
حرکت تکاملی خروج از قوه بسوی فعل
موضوعی برای حرکت میخواهیم که جوهر و عرض است
مشاء: قائل هستند اعراض حرکت میکنند. مثلاً سیب رنگش از سبزی به زردی و… حرکت میکند
و جواهر ثابت هستند.
چرا جوهر ثابت است؟ باید حرکت را به چیزی نسبت داد.
اگر بگوییم جوهر حرکت کرد، عرض هم حرکت کرد
پس حرکت را به چه چیز نسبت بدهیم و در اینصورت این همانی، یا هو هویت نداریم
این فرش همین فرش است
هرچیز هو، هویت، خودش، خودش است
اگر جوهر حرکت کند این همانی، هو هویت نداریم
این شد، اون، اون هم شد، اون یکی ….. پس حرکت را به چه چیز نسبت بدهیم، هیچ چیز ثابت نداریم که بگوییم این حرکت کرد. یعنی در اصل این نداریم
مثال: رودخانه آب باسرعت میرود، میخواهید قستمی از آب را نشان بدهید تامیگویی این، آن آب میرود و بعدی، بعدی خصوصیت زمان، آن به آن است
مشاء: اعراض حرکت میکند، کیفیت، کمیت …حرکت میشود او، ولی جوهر ثابت است
حرکت در مقوله جوهر راه ندارد. چون این همانی، هو هویت از بین میرود ثبوت ازبین میرود. این حرف مشاء است )
ملاصدرا در عالم علم معجزه کرد گفت: اعراض بخودی خود وجود ندارند
انتقال عرض از معروضی به معروض دیگر محال است
چرا چون اعراض قائم به جوهر اند، اگر از جوهر جدا شود نیست میشود.
عرض تابع است استقلال ندارد
اگر جوهر حرکت کرد عرض حرکت میکند و بر عکس
پس وقتی میبینید عرض حرکت میکند حتماً جوهر هم حرکت میکند
اگر حرکت کند (این همانی، هو هویت) چی میشود؟
اولاً عالم یک پارچه سیلان و دگرگونی و حرکت است
لحظه به لحظه آن به آن
پس، موضوع، ثابت چی است؟ یک حقیقت عقلی، فوق ماده است.
ماده یعنی سیلان و حرکت
دم بدم فیض میرسد اگر لحظهای فیض نرسد، همه چیز معدوم میشود
اینجا لا اله الا الله را بهتر میشود فهمید، هیچ چیز استقلال ندارد، خدایی هست دم بدم می افریند و فیض را میرساند.
اصلاً جوهره این عالم حرکت است، ماده این عالم حرکت است.
موضوع در حرکت جوهری یک حقیقت عقلی است که حافظ جوهر مادی است.
ودیگر اینکه
جوهره ماده امتداد تسلسل صور جوهریه است که مسیر قوه تا فعل را میپیماید
در عالم ماده هیچ چیز ثبات ندارد چون جوهره عالم حرکت است.
مثل: موج (ما زنده به انیم که ارام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست.)
بحث حرکت قطعیه
ذهن ما حظی ملکوتی دارد
که صورت حرکت را میسازد وامتداد حرکت در ذهن مرتسم میشود
این عالم هیچ چیز ثابت ندارد،
امر ثابت یک امر عقلی است
این عالم سیلان و تغییر و دگرگونی است
(دائماً نو میشود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا)
از این طرف فیض میاد از طرف دیگر میرود بیرون
مولانا: از امیرالمؤمنین ع: کاروانی از اصلاب به ارحام میروند.
جوهره این عالم سیلان است و به این سیلان است که این عالم دیده میشود واگر لحظهای فیض قطع شود همه چیز منعدم میگردد
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها
الحمدالله علی الولایه