۱۴۰۳-۳-۱۳ شرح عیون عین ۵۴ جلسه ۳۴۹
بسم الله الرحمن الرحیم
یک شنبه ۱۴۰۳/۳/۱۳، درس عیون مسائل نفس، عین ۵۴
«جلسه ۳۹۹»
موضوع: عین ۵۴، «تناسخ»
تناسخ به معنای از بین رفتن و نابودی پشت سر هم است. و از نسخ می اید، نسخ یک حکم نابودیان، حکم و بی اثر شدن انست
اما در اصطلاح تناسخ به معنای انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر است.
این مطلب را فلاسفه استدلالات زیادی در بطلانش آوردهاند.
بهترین استدلال، استدلال ملاصدرا در جسمانیه الحدوث بودن نفس است،
بااین مثال این مطلب خوب فهمیده میشود نفس میوه شجره بدن است، جسم بر اثر تکاملات ماده بدن میوهای از او سر میزند میشود نفس، میوه هر درخت برای آن درخت است اگر قطع شود نمیشود پیوند زده شود. به درختی دیگر
بحث جسمانیه الحدوث یا روحانیه الحدوث بودن نفس
ابن سینا میگوید نفس هم در حدوث روحانیست و هم دربقا روحانی است. ملاصدرا میگوید نه در بدو حدوث که نفس میخواهد حادث شود اگر روحانی باشد ربطی به جسم نخواهد داشت؟ چطور نفس روحانی باجسم مادی یک هویت را تشکیل میدهند؟!!! ما برای خودمان یک هویت قائل هستیم؟!! نفس روحانی چگونه با بدن جسمانی تعلق میگیرد، چطور نفس یک کبوتر نمیآید به بدن انسان تعلق بگیرد. ووو
نفس وبدن باهم مسانخ هستند
جناب ملاصدرا فرماید
حدوث نفس جسمانی است از نفس ازجسم حادث میشود لذا درست منطبق با جسم است. وقتی که منطبق شد مثل میوهای که از درخت جدا میشود نمیشود به درخت دیگر پیوند زده شود
تناسخ بطلانش در روایات هم آمده است.
(تناسخ یعنی تعلق نفس به بدن انسان دیگر.
تماسخ (مسخ) تعلق بر بدن حیوان
تراسخ (رسخ) تعلق به گیاهان
تفاسخ (فسخ) تعلق به جمادات
بودا در این زمینه میگوید در این چرخه کسی که گناهکار است از دنیا میرود ودوباره در بدن حیوانی که هم سنخ او است بدنیا می اید. ویا در بدن انسانی دیگر تا وقتی که از این چرخه رها شود
اینها از انبیا شنیده بودند که انسان گناهکار به صورت حیوان محشور میشود برای همین میگویند به بدن حیوان منتقل میشودمنتها درک نکردهاند که این در عالم آخرت است فکر کردند در همین دنیا به صورت حیوان محشور میشود یعنی میرود به بدن حیوان،
بعد هر کسی در این زمینه چیزی گفته و اضافاتی بر آن وارد کرده
(خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج)
آقا جان علامه حسنزاده آملی در مورد تناسخ سه نوع مطرح کردند تناسخ ملکی که باطل است و تناسخ ملکوتی که همان بحث تمثلات برزخی است. وتناسخ سریانی که بحثش میآید
ذهن انسان مادی است و تمام چیزها رو میآورد طرف ماده.
در فصل قبل در مورد عذاب قبر که چه حرفها گفته شد که سر انسان به سنگ لحد میخورد و وووو
قبر یعنی عالم برزخ این بدن نیست این بدن خاک میشود و از بین میرود. انسان چون مادی است همه چیز را به طرف ماده میکشد.
(جایگاه خرافات) لبه عالم ماده و ملکوت در انجا خرافات ایجاد میشود
. امور نامرئ … عالم غیب داریم، یومنون بالغیب داریم، وقتی آدمهای نادان در مورد غیب صحبت میکنند میشود خرافات چون نمیدانند ذهن مادی اینها برایشان یک چیزهایی درست میکند، میشود خرافات، حرفهای بی سر و ته، حرفهای بیمعنا برایشان درست میکند.
تناسخ، دچار گرایش به ماده شدهاند و در ماده پیاده شده است.
تناسخ ملکی در بطلانان شکی نیست تعلق نفس به بدن مغایر عنصری به صورتی که نفس نفس آن میشود و بدن بدن آن.
تناسخ ملکوتی این بدن از منشآت قائم به آن است به صورت قیام فعل به فاعلش اگرچه با بدن عنصری به وجه مغایر میباشد.
روح را علم و بدن ملکوتی را عمل میسازد.
بدن عنصری زوال دارد و آن بدن ندارد.
روایت: وقتی کسی از دنیا میرود به صورت این بدن در میآید و دیگران او را میبینند و میشناسند
حالا اگر خوب باشد بدنش زیبا و اگر بد باشد زشت میشود به خاطر عمل او است ولی شناخته میشود که چه کسی است، این تناسخ حق و ملکوتی است و ما قبول داریم و صحیح است.
یک تناسخ دیگر که آقاجان علامه حسنزاده بیان کردهاند و اول بار است که مطرح شده و کسی آن را مطرح نکرده است. که تعلق نفس است به غیر به معنای سریان احدیت حقیقتش در صور مختلفه. مانند ظهورات کمل در عوالم و تعلقاتشان به صادر اول و مادون آن.
تعدد ابدان(مثل اینکه یک بدن در اینجا هست و بدن دیگر در جای دیگر کاری میکند یا به صورت پرندهای در میآید یک کاری را انجام میدهد به هر شکلی میتواند ظهور کند.
ظهورات کمل چه در عالم خیال انسان در خواب یا مکاشفه یا در بیداری ظهور میکند یا به صورت بدن طبیعی. این هم تعلق به آن بدن از فوق این حرفها هست. در تعلق ملکوتی متحد میشود با صادر اول با بعضی عقول یا بعضی فرشتگان که به منزله بدن او میشوند، آنجا تصرفاتی در عالم دارند مثلاً مریض شفا میدهند. در قلعه خیبر که هیچ چرخ گردون پیش آن دست و پنجه بود زبون.
احاطه پیدا میکند به عالم طبیعت یک نوع تناسخ نه تناسخ ملکوتی و نه ملکی بلکه تناسخ ملکوتی سریانی است این تناسخ هم حق است و به ندرت کسی به این مراتب برسد باید جزو کملین باشد و تعدد ابدان داشته باشد.
اشتراک معنوی و اشتراک لفظی داریم در لفظ مشترک باشند مثل یک شیر سماور یا شیر گاو یا یک شیری که در قفس است، ا ینها در لفظ مشترک هستند در حقیقت اشتراک ندارند.
سه تا تناسخ است به اشتراک لفظی هر کدام تناسخ است ولی معنای چیز دیگری است.
مثلاً عین در عربی ۷۰ معنا دارد یک معنای عین اسم حرف است (ع)
یک معنای عین ذات است،
در فقه میگویندعین نجاست،
یک معنای عین چشمه است و عیون یعنی چشمهها. ـ
یک معنای عین جاسوس،
یک معنای آن چشم است
یک معنای عین ترازو هم هست و خیلی معنا دارد اینها اشتراک لفظ هستند و در معنا با هم فرق دارند…
الحمدلله علی الولایه