ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۲-۱۱-۸ شرح عیون جلسه ۳۴۳

*بسم الله الرحمن الرحیم*

یکشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۸، درس عیون مسائل نفس، جلسه ۳۴۳

موضوع: عین ۵۲ در این که مرگ انسان انقطاع او از غیر خودش است….

بحث در مورد غایات است

طبایع را غایاتی است و غایات را نیز غایاتی است تا به غایت الغایات برسد.

گیاه یک غایت دارد و تخم این گیاه حرکت می‌کند به طرف نهایتی که تا درخت شود و غایت آن این است که تولیدمثل کند و میوه بدهد. و این غایتی است که در طبیعت آن درخت قرار داده شده

همینطور حیوانات غایتی دارند.

سوره طه، آیه ۵۰

قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعطى کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدى

(موسی) گفت: پروردگارمان، ذاتی است که به هر مخلوقی، آفرینش ویژه‌ای بخشیده و آن گاه راهنمایی کرده است.

یعنی صورتی دارند که باید به آن صورت برسند.

موجودات همه باید به غایت خود برسند

علف وقتی به غایت خود می‌رسد که حیوان او را بخورد و وارد باب حیوانیت شود و خود حیوان هم غایتی دارد و خود حیوان هم صورتی دارد تا به کمال خودش برسد.

که در رأس هرم، انسان است و انسان کامل در میان انسانها غایت الغایات است که می‌تواند متصل به حق شود.

حرکت می‌کنند به طرف غایت الغایات.

پرندگان هر کدام غایتی دارند و حشرات و… همه حرکت می‌کنند به سمت غایت خودشان و هر کدام این‌ها امتی هستند؛

سوره انعام آیه ۳۸

وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿۳۸﴾

و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نه هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند مگر آنکه آنها [نیز] گروه‌هایی مانند شما هستند ما هیچ چیزى را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکرده‌ایم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردید.

این توجهی که خداوند به انسان دارد و چه عنایتی دارد که انسان را به کمال برساند همه اولیا و انبیا و… آمده‌اند که انسان‌ها را به کمال خودشان برسانند.

حیوانات هم مناسک دارند، مورچه‌ها زندگیشان قانون‌مند است و بقیه حیوانات….

(یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ إِنَّک‌َ کادِح‌ٌ إِلی‌ رَبِّک‌َ کَدحاً فَمُلاقِیه‌ِ): (ای انسان بدرستی که تودر راه پروردگارت تلاش می‌کنی و بالاخره او را دیدار خواهی کرد.

کدح یعنی تلاش و کوشش همراه با سختی است. دو بار «کدحا» را آورد و تاکید می‌کند. ️ کسی که در دنیا گناه نکند و رعایت کند در برزخ برایش راحت‌تر است. مخصوصاً انسان کاملی که باب الابواب است و همه قاصد عتبه انسان کاملند.

قاصد (قصد کننده) و عتبه (آستانه)

همه حرکت می‌کنند به سوی انسان کامل.

. یا ابن آدم، خلقت الأشیاء لأجلک، و خلقتک لأجلی

ای فرزند آدم اشیا را برای تو خلق کردم و تو را برای خویش خلقت نمودم.

این مطلب عبارتی است که در تورات است وارد روایات شده است ولی مطلب درست است.

و از این مطلب مراد برخی از محققین روشن می‌شود که موت به اختیار مطلوب است و انسان با طوع و رغبت متوجه به آن است.

انسان فطرتاً طالب مرگ است از کجا گفته شده این مطلب؟!!!

اینکه انسان طالب مرگ است با خیال و «وهم» نیست اما در سرشتش کمال را می‌خواهد و رسیدن به این کمال با گذر از رودخانه است و رودخانه همان مرگ است که حجاب بین دنیا و آخرت است.

فطرت انسان دوست دارد برود آن طرف به کمالات برسد اگرچه در خیال و «وهم» از مرگ می‌ترسد. یک شوق حیوانی داریم، شوق خوردن و شوق رفتن به سوی خانه و…

این اشتیاقات حیوانی است این‌ها مال بعد حیوانی انسان است.

جناب مولانا

« جان گشاید سوی بالا بالها

در زده تن در زمین چنگالها

در سرشت و فطرت می‌خواهد از اینجا برود.

«کلٌّ مُیسَّرٌ لِما خُلِقَ له» هر کس را چیزی میسور است که بر آن آفریده شده است.

انسان خواهان مرگ است بدون اینکه خودش بفهمد.

خدای تعالی فرمود ( فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ ) پس تقاضای مرگ کنید! اما از مرگ فرار می‌کنید این مال خیال و «وهم» است.

امام على علیه السلام: به خدا سوگند که پسر ابوطالب با مرگ مأنوس‌تر است تا کودک به پستان مادرش.

یعنی غافل از مرگ نیستم مرگ آگاه هستم.

این مرگ آگاهی خیلی انسان را از خواب غفلت بیدار می‌کند و حساب و کتاب را صاف می‌کند و انسان را مراقب می‌کند.

جناب صائب تبریزی

«دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند

آتش امان نمی‌دهد آتش پرست را»

که اگر کسی اهل دنیا باشد دنیا به او لطف نمی‌کند.

چرا عرفا دنبال فنای فی الله هستند!!!

فنا دارای سه مرتبه است: (اول محو،)(دوم طمس)، (سوم محق)

فنای افعال، فنای اسما، فنای ذاتی،

هر سه به معنای نابودی است.

۱-محو آن است که هر فعلی در فعل واحد حق تعالی مستهلک شود چنانکه خدای تعالی فرمود (وَمَآ أَمۡرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَهٞ) سپس می‌گوید (لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ).

موحد تمام افعال را از خدا می‌بیند، بین دانستن و دیدن خیلی فاصله است، خورشید می‌تابد فعل خدا است اصلاً این عالم فعل خداست ولی عارف این را مشاهده می‌کند.

اول انسان خلق را می‌بیند خدا را نمی‌بیند و کم کم مشرک می‌شود ولی مشرک خوب! خدا را شریک می‌بیند در این عالم. بعد خدا پررنگ می‌شود طوری که این عالم می‌شود خدا و می‌بیند خلق نبوده و خدا بوده. می‌شود توحید افعالی نه امید به کسی دارد و نه ترس از کسی…

موحد چه در پای ریزی زرش **** چه شمشیر هندی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس *** بر این است بنیاد توحید و بس

در توحید افعالی همه چیز از جانب خدا دیده می‌شود وقتی پرده منیت برود کنار فقط می‌بیند خداست که لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ فقط بالله است.

۲-طمس آن است که هر صفت کمالی را مقهور و مغلوب در صفت وی ببیند و اسمای حسنا همه از خداست و عظمت از آن وی و حمد از اوست.

زیرا همه فضائل در هر کجا واقع شود از آن وی می‌باشد. و در دعا وارد شده که (الیه یرجع عواقب الثناء) پس عبد در این هنگام می‌گوید لا اله الا الله.

توحید صفاتی، مثل صفت علم و صفت قدرت وووو به این مرحله می‌رسد می‌بیند تمام قدرت‌ها و علم‌ها مال خداست در آنجا عمل را مشاهده می‌کرد

در اینجا اسماء و صفات را می‌بیند..

هر حمدی را می‌گوید الحمدلله.

الحمدلله یعنی چه!!!؟(الف و لامِ جنس است یعنی جنس حمد از آن خداست چون تمام صفات از آن خداست هر صفتی بروز می‌کند از خدا بیرون می‌زند وقتی زیبایی را وصف می‌کنی خدا را داری وصف می‌کنی غیر از خدا را نمی‌شود حمد کرد الحمدلله.

الیه یرجع عواقب الثناء، تمام کمالات به خدا برمی‌گردد لذا در توحید می‌گوییم

بسم الله الرحمن الرحیم

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ﴿۱﴾

آنگاه که خورشید به هم درپیچد (۱)

وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ﴿۲﴾

و آنگه که ستارگان همى‏ تیره شوند (۲)

وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿۳﴾

و آنگاه که کوهها به رفتار آیند (۳)

خورشید که معدن نور است صفت نور را به خورشید نسبت می‌دهیم توحید که طغیان می‌کند دیده می‌شود نور خورشید مال خودش نیست و تمام موجودات صفات خود را از دست می‌دهند. عبد در این موقع می‌گوید لا اله الا الله هیچ موجود مستقلی جز الله نیست.

۳-و محق این است که هر وجودی را منطوی در وجودش ببیند زیرا وی وجود صرف و وجوب بحت و موجود فی نفسه لنفسه بنفسه است و هر ذاتی به نزد ذاتش از بین رونده است، زیرا وی قیام به ذات داشته و قیوم علی الاطلاق است و هر هویتی در هویت وی متلاشی است زیرا هو مطلق و هویتِ هر «هو» است پس می‌گوید یاهو یا من هو یا من لاهو الا هو….

اول فعل رو فرمود بعد صفت و حالا ذات است ذوات تمام اشیا را در ذات حق مستغرق می‌بیند چون او ماهیت و ترکیبی ندارد مرکب نیست محدود نیست وجودش بسیط است.

موجود فی نفسه لنفسه بنفسه یعنی چه؟؟!! به واجب الوجود می‌گوییم فی نفسه لنفسه بنفسه چرا؟

مقولات دهگانه شامل ۹ مقوله عرضی و یک مقوله جوهری است.

عرض فی نفسه وجود ندارد و فی غیره وجود دارد یعنی یک چیزی باشد که سفید باشد وقتی چیزی فی نفسه بود عرض نیست. جوهر فی نفسه وجود دارد جواهر ۵ تا بود؛ صورت، ماده، جسم، نفس، عقل. بقیه در این‌ها وجود دارند.

اما جوهر بنفسه نیست بنفسه یعنی واجب الوجود است وجودش از خودش است.

وقتی می‌گوید فی نفسه لنفسه بنفسه واجب الوجود است نه در چیزی یا کسی نه برای کسی و نه به واسطه کسی است.

هر ذاتی را در مقابل او در نظر بگیرید از بین رونده است.

«کلّ شیء هالک إلا وجهه»

خدا قائم به ذات است و دیگران قائم به حق هستند و دیگران در اصل خود نابود هستند جز اینکه خدا آنها را نگه داشته است.

ما در موجود بودن فقیر حق تعالی هستیم یک لحظه عنایت قطع شود نیست می‌شویم.

«اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب‌ها»

هر هویتی در هویت او متلاشی است توحید این است و این را نمی‌فهمند می‌گویند وحدت وجود کفر است.

یکی هست و هیچ موجودی نیست مگر هو

هیچ چیزی هو نیست مگر خود هو. یعنی هو هو است. او، او، است.

توحیدهای سه گانه (محو، طمس، محق) فقط زبان نمی‌گوید حال اقتضا می‌کند بگوید لا اله الا الله

جناب حافظ

« ای من فدای آنکه دلش با زبان یکیست»

هم تعلق به اسم پیدا می‌کند و هم تخلق به اسم پیدا می‌کند و هم تحقق به اسم را (مظهریت آن اسم را پیدا می‌کند).

و به بیان دیگر به فطرت و حال و استقامت نائل می‌شود (فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ)

استقامت کن آنچنان که امر شده‌ای.

نکته(سوره احقاف آیه ۳۵)

فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ…..

(ای رسول ما) تو هم مانند پیغمبران اولوا العزم (در تبلیغ دین خدا و تحمل اذیّت امت) صبور باش…

صبر کن آنگونه که اولوالعزم صبر کردند صبر شما مثل صبر اولوالعزم رسولان باشد، اما در اینجا در استقامت می‌گوید استقامت کن آنچنان که امر شده‌ای و در آنجا گفت صبر کن مثل رسولان ولی اینجا مال خودت است به خودت امر شده و به خودت گفته شده

ومن تاب معک…

آن کسانی که با تو توبه کرده‌اند هم باید استقامت کنند این عبارت در سوره شوری و سوره هود هر دو جا آمده است.

رسول خدا فرمود سوره هود مرا پیر کرد این عبارت فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ در سوره شوری هم هست ولی در سوره هود می‌گوید و من تاب معک پیروان دارد که استقامت این پیروان پیر می‌کند ولی در سوره شوری پیروان ندارد.

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.