۱۴۰۰-۹-۱۰ شرح عیون عین ۴۴ جلسه ۲۸۲
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۱۴۰۰/۹/۱۰ درس عیون مسائل نفس
موضوع درس: عین ۴۴ (انسان طبیعی و مثالی و عقلی و الهی است.
همچانکه تو انسانی هستی طبیعی، نیز انسانی میباشی مثالی و عقلی و الهی، چه آن علم که بر این عین نازل گشته به کلیتش نزول نیافته است….
حقیقت ما در علم الهی هست. بوده و خواهد بود.
وجود را در نظر بگیرید، تو جلوهای از او هستی و همه موجودات جلوهای از حق هستند و بریده از خدا نیستند.
انسان ممکنست از بعضی از مراحل خودش اطلاع داشته باشد ولی از بعضی مراحل بی اطلاع است.
حدیث از امام سجاد ع: برای هر بندهای تمثالی در عرش دارد آنچه در اینجاانجام میدهد صورتش در عرش نزد فرشتکان دیده میشود مؤمن وقتی گناه میکند خداوند به فرشتگانش میگوید صورت بندهام را بپوشانید تا شناخته نشود تا ابروی او در بین اهل آسمان نرود ولی وقتی کار خیر انجام میدهد و خوبی میکند میگوید او را نمایان کنید تا دیده شود
خداوند یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح.. است.
یکی از صفات خداونداین است که زیبایها را نشان میدهد و زشتیها را میپوشاند.
سعی کنیم به جای بدگویی از دیگران، خوبیهای دیگران را بگویم تا متصف به این صفت خداوند بشویم. غیبت کردن در مقابل این صفت است.
در این عین به دو امکان اشرف و اخس، یا به جامعشان تمسک نما، زیرا طفره نزولا و صعودا، امری است محال!
قاعده امکان اشرف و قاعده امکان اخس
در میان ممکنات ممکنی داریم که اشرف است
مثلاً: عقل اشرف از جسم است
عالم ماده ظهور عالم عقل است
پس وقتی ما عالم ماده را میبینیم یقین میکنیم که عالم عقل هست ” اول ما خلق الله العقل”
در میان جواهر پنجگانه آنی که صلاحیت دارد برای شرف صدور از حق تعالی بی واسطه عقل است پس وقتی جسم را میبینیم یعنی عقل هست
وقتی جسم خودت را میبینی پس مرتبهای در عقل داری شما
«سوره سجده»
یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ
[همه] امور را [همواره] از آسمان تا زمین تدبیر و تنظیم میکند، سپس در روزی که اندازه آن به شمارش شما هزار سال است به سوی او بالا میرود. (۵)
اینجا بحث قوس نزول است نه بحث قوس صعود!
ما در قوس صعود می گوییم انسان اشرف از حیوانات است
در قوس نزول همه با هم مشترکند تا مرتبه جسم یعنی هر چیز شما دارید جسم هم آنرا داراست
در قوس صعود است که شما متفاوت میشوید برآن رشدی که میکنید آن تعالی که پیدا میکنید
جامع امکان اشرف امکان اخس
وقتی بالا را میبینید پایین را در یابید وقتی پایین را میبینید بالا را در یابید
ماده ظهور عقل است اصلاً معقولیست که محسوس واقع شده است
محال بودن طفره امر خیلی بدیهی است
طفره: جهیدن
رسیدن از نقطهای به نقطهای بدون اینکه فاصلهی بین دوتا نقطه را طی کند.
نظریه زنون کبیر که پارادوکس دارد( اگر شما تیری را رها کنید تا به هدف برسد و این مسیر اگر ۱۰ متر باشد تقسیم میشود به دو تا پنج متر وآن تقسیم میشود به دوتا دو و نیم متر تا به اندازه مولکول برسد …و اگر ما نتوانیم تقسیم کنیم ولی در ذهن ادامه دارد تا کجا این تقسیم ادامه دارد؟
ایا به جایی میرسد نشود تقسیم کرد؟
در اینجا دو نظریه مطرح میشود
نظریه، ذرات لایتجزا (در تقسیم به جایی میرسد نه در ذهن ونه درخارج قابل قسمت نیستند که انها را ذرات صغار می گویند) یا ذرات ذیموقراطیسی میگویند
نظریه دوم (ذرات قابل قسمت هستند تا بی نهایت!
میگویند ایا این ذرات بُعد دارند یا ندارند؟ اگر بعد دارد قابل قسمت است! اگر بعد ندارد چطور از اجتماع انها بعد بوجود میاید؟)
پس ماده تا بی نهایت قابل انقسام است و در اینصورت حرکت غیر ممکن است چون برای عبور از هر ذره باید از بی نهایت عبور کرد و این محال است
جناب نظام معتزلی، قائل بود جسم تا بی نهایت قابل انقسام است و حرکت طفره است، بدون طی کردن، (از جای به جای دیگر برود بدون طی کردن مسیر
میخواست مشکل را با طفره حل کند
نظریات جناب ابن عربی: در باب طی الارض
جناب ابن عربی در مورد تخت بلقیس قائل به اعدام و ایجاد است روی مبنای خودش است
در تجدد امثال که اشیاء دائماً نیست میشوند و هست میشوند مثل نور لامپ یعنی ما دائماً داریم نیست میشویم و هست میشویم
جناب ابن عربی: در مورد طی الارض
از یک نقطهای به نقطهای دیگر میگوید وقتی شئ اینجا اعدام میشود بجای اینجا، آنجا ایجاد میشود پس طفره نیست
طی الارض سه نوع داریم: هر سه نوع در قرآن در داستان حضرت سلیمان ع آمده است.
اول آن: سرعت در طی الارض در داستان حضرت سلیمان ع است
سوره سبا
وَلِسُلَیمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَینَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یعْمَلُ بَینَ یدَیهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ
و باد را برای سلیمان [مسخر و رام کردیم]، که رفتن صبح گاهش [به اندازه] یک ماه و رفتن شام گاهش [به اندازه] یک ماه بود; و چشمه مس را برای او روان ساختیم، و گروهی از جن به اذن پروردگارش نزد او کار میکردند، و هر کدام از آنان از فرمان ما سرپیچی میکرد از عذاب سوزان به او میچشاندیم. (۱۲)
دوم: گفت عفریتی از جن که آن تخت را میآورم قبل از اینکه از جایگاهت برخیزی
پس آن نیز زمان دارد و زمانمند است اگر چه سرعتش خیلی زیاد است ولی زمان دارد
سوره نمل
قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِک وَإِنِّی عَلَیهِ لَقَوِی أَمِینٌ
یکی از جنیان کاردان و تیزهوش گفت: من آن را پیش از آنکه از مسند خود برخیزی نزد تو میآورم، و من بر این [کار] توانا و امینم، (۳۹)
سوم: جناب آصف برخیا که گفت قبل از اینکه نگاهت برگردد! احضارش میکنم که از سرعت نور بیشتر است
سوره نمل
قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکتَابِ أَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَن یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ وَمَن شَکرَ فَإِنَّمَا یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کرِیمٌ
کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پیش از آنکه پلک دیدهات به هم بخورد، نزد تو میآورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامی که سلیمان تخت را نزد خود پابرجا دید، گفت: این از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس گزارم یا بندهای ناسپاسم؟ و هر کس که سپاس گزاری کند، به سود خود سپاس گزاری میکند و هر کس ناسپاسی ورزد، [زیانی به خدا نمیرساند]; زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است. (۴۰)
وقتی بحث امکان اشرف را گرفتید
بعد میآیید سراغ اینکه طفره هم محال است اینها را باید بهم وصل کنید
پس من یک حقیقت ممتد از عرش کشیده شده تا فرش هستم، چیز بریده و جدا و منحاز نیستم.
البته مراتب چهار گانه مختص به انسان نیست (مرتبه: الهی، عقلی، مثالی، طبیعی.) بلکه جز آن نیز در آن مراتب با او مشترکند،
بحث ما در قوس نزول است.
سوره حجر
وَإِن مِّن شَیءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ
و هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانههایش نزد ماست، و آن را جز به اندازه معین نازل نمیکنیم. (۲۱)
در خزائن قدر نداریم آنجا بسیط است فوق قدر است
قدر: اندازه زدن است،
اندازه میخورد هندسه میخورد شکل پیدا میکند
آن هم اندازه دارد معلوم و مشخص است و لیله القدر یکی از مراتب عوالم وجود است که فیض در آنجا تقدیر زده میشود
اشیاء آنجا اندازه میخورند از نظر زمانی از نظر حجم و بعد از آنجا تنزل پیدا میکنند به عالم طبیعت
((شرح عین ۴۴ در انسان طبیعی و مثالی و عقلی و الهی))
و از این عیوان ذوالمعارج این که انسان طبیعی و مثالی و عقلی و الهی است،
ذوالمعارج یعنی دارای مراتب است
نکته، (در این اینکه ما این مراتب را داریم ما خیلی عجیب هستیم)
ما یک هویت داریم یعنی یک «من» دارید شما
عقلت را می گویید «من» است، نفست را می گویید «من» است, بدنت را می گویید «من» است
این «من» واحد است
وحدت شخص او محفوظ است، یک هویت دارد یک هویت واحده دارد.
عجیب اینکه هیچکس نمیگوید من چه کسی هستم،
جالب اینکه «منهای» شما یک «من» است, بعضی وقتها این من واحد، خودش با خودش درگیر میشود. یعنی چند تا «من» میشود. در عین اینکه یک «من» است
یک جایی پای یک لذتی پیش آمده یکی میرود جلو، منِ دیگر میگوید نرو بد است یکی میگوید برو ….
اینها چه کسانی هستند شما باز یک «منی»
فقط خداست که میگوید “اننی انا الله” من منم
وقتی میروید طرف «من» الهی این «من» مادی کمرنگ میشود و برعکس
«اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس لذت نخوانی»
نفس این چیزهای کوچک را میخواهد به او ندهید
آن «من» الهیات قوت میگیرد
باید نفس پروریده شود با زیر پا گذاشتن آن، شهوت و غضب، را باید کنترل کرد و به موت ارادی رسید
یعنی هرچه نفس خوشش می اید برعکس آن را انجام بدهید
الحمدلله علی الولایه