۹۹-۵-۱۳ فص فاطمیه فصل سوم جلسه ۳۰
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فصل سوم بحث ادامه بحث ثلیث (شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه ع)
(دوشنبه ۹۹/۵/۱۳)
ترا از صقع دارالحمد می اید ندا هر دم
که ای عرش آشیان آی و نگر مکرمت سلطان
صقع به معنی ناحیه، ذات آن شیء یعنی از درون دار الحمد.
حقیقت حمد چیست؟
حقیقت حمد ظهور و بروز کمالات محمود است.
خداوند خودش را حمد میکند کمالات خودش را بروز میدهد
اسماء و صفاتش را تجلی میدهد، اسماء و صفات تجلی میکنند و میشوند این عالم، عالم ظهور حمد خداست، همه موجودات حمد خدا هستند در جای میشود جن و انس و دیوار و…..
هر موجودی حمد خداست بدون اینکه بفهمد و بداند.
و دم بدم حمد خدا در حال بروز است. (بحث تجدد امثال)
موجودات مظاهر حمد هستند و هر کسی به اندازه ظرف وجودی خودش ظهور حمد است.
بالاترین مرتبه حمد در عوالم حقیقت محمدیه است.
بالاترین تجیلات کمالیه دار الحمد است.
تمام محامد از انجا بروز میکند بوجهی حقیقت ولایت آن مرتبه است.
فؤاد مستهام یعنی قلبی که سرگشته از عشق است، اشاره به قلب رسول الله است.
القائات سبوحی القائات مختلفی است، یک موقع القاء از جانب خداست، یک موقع ملکی، یک موقع از جانب شیطان است یک موقع القاء خود نفس است که این نفسانی ایمانی است.
ایمان کسی بروز میکند درخواب بصورت زیارت و وو
به القاء سبوحی قران را دریافت میکند این مکرمت سلطان است.
تمام انسانها در سر سفرهای بنام قران مینشینند و هر کسی به اندازه ظرف وجودی خودش بهره مند میشود.
قران انسان ساز است.
سؤال شد از اقا امیرالمؤمنین ع ایا از وحی چیزی نزد شما هست؟ فرمود خیر، مگر اینکه خداوند فهم جدیدی از کتاب خودش نصیب بندهاش نماید
هر چه دریافت میشود زیر مجموعه قران است و فهم جدیدی از قران است.
(در عالم رؤیا)
پیامبر اشموئیل فرمودند: در مورد آیه قران:
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا،
این آیه خطاب به انبیاء است و میفرماید در مقابل قران بشما انبیا جز قلیلی از علم ندادیم.
قران هم سنگ امام است.
قران هم سنگ امیر المومنین ع است ایشان در دسترس ما نیست ولی قران هست.
قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا
بگو وحی شد بسوی من. واحد شمارش جن نفر است،
ما شنیدیم قرانی عجیب را که هدایت میکرد بسوی رشد سپس ایمان اوردیم تا اینکه گوید: هنگامی که شنیدیم هدایت را ایمان اوردیم.
نکته (اینجا خیلی صحبت سمعنا می اید، شنیدیم، نمیگوید قران را دیدیم ظاهراً باید میگفتند کتابی را دیدیم، می گویند بعد از موسی نمیگویند بعد از کتاب موسی نتیجه اینکه اجنه کتابت ندارند و نوشتار ندارند لذا استماع میکنند.
اجنه در مجالس تلاوت قران برای گوش دادن حاضر میشوند.
قران هدایت میکند به رشد،
هر چیزی که هدایت کند، واجب است ایمان به آن بیاورید پس ما ایمان به آن اوردیم،
جناب ابن سینا: من تعود آن یصدق من عیر دلیل فقد انسلخ عن الفطره الا نسانیه. گوید کسیکه خو کرده است بدون دلیل باور کند از آفرینش انسانی بدر است.
هر مطلبی را میخواهید با دلیل باید پذیرا باشید، اجنه هم دلیل میخواهند، جن و انس در مقابل حجت خدا سر فرود می اوردند.
اقاجان از قول اساتید خود فرمودند: از دین اجنه سؤال شده، گفتند دینهای مختلف داریم مثل یهودی و مسلمان…
اما مسلمانهای ما همه شیعه هستند سنی نداریم. چون افرادی از ما در غدیر خم بودند شنیدند و بیعت کردند و ما بر آن عهد ماندیم.
انسان باید با دلیل بار بیاید و با دلیل بپذیرد وقتی وجود او اینطور شد گناه هم نمیکند برای خودش دلیل میآورد اینطور نباید کرد.
عالم، علم انباشته شده روی هم است یعنی چه؟
هر موجودی کد مخصوص خودش را دارد
این عالم معقولی است که محسوس ما واقع شده.
جناب ملاصدرا در بحث حرکت جوهری آورده
اقاجان در کتاب گشتی در حرکت آورده.
تمام موجودات ظهور عقل هستند.
از نظر علمی آن انرژی شکل ماده به خودش گرفته است.
اعوجاج در نظام عالم راه ندارد.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقی دفتری است معرفت کردگار
این زیبایی و جمال خدا را کسی می فهمد که گناه نکند.
کسی که اهل گناه است در زیبایی وجمال خدا هم عذاب میشود.
اما عین، عالم خارج چطور تثلیث است.
علم و عین چطور حکایت میکنند از هم؟
تعریف علم: ظهور عین در نفس ما علم است. علم حکایت کننده از خارج است.
علم انعکاس خارج در نفس ماست مثل ۴=۲×۲ در خارج اینطور است.
عوالم سه قسم هستند
اول: شهادت مطلقه
دوم عالم مثال
سوم: عالم عقل
از هر دو جانب تثلیث است، ذات اراده میکند بعد میگوید کن، باش، و از جانب خلق عین ثابته است و سماع آن عین باید بشنود چی را بشنود قول “کن” را بشنود و اطاعت کند، بعضیها نمیشنوند و در خارج ظهور نمیکنند قول کن را.
ذات، اراده، قول “کن”
عین ثابته، استماع قول کن، ایجاد، تثلیث میشود.
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ (۸۲)
فرمان او چنین است که: هر گاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: موجود باش آن نیز بی درنگ موجود میشود! (۸۲)
به او میگوید، او عین ثابته است که هنوز ایجاد نشده است.
فیکون میشود را، به عین ثابته نسبت میدهد.
یقول کن میگوید باش فیکون، شدن را به شیء نسبت داد.
انجا قول حق تعالی، اقا امیرالمؤمنین ع در نهج البلاغه (کلام خدا فعل خداست)
در اصول کافی در مورد قول حق میفرماید لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ
همانطور که به دست می گویی حرکت کن، حرکت میکند.
فیلسوف اگر درست استدلال کند باید به قران برسد
عارف هم اگر کشف شهودش درست باشد به آنی میرسد که قران گفته است؛ این است که می گویند قران، عرفان، برهان از هم جدایی ندارند.
این عالم بر اساس دهش، گیرش، پیدایش است.
ذات الهی توجه میکند اسماء خودش را تجلی میدهد در نفس رحمانی، نفس رحمانی همان پرده رق منشور است.
فیزیک دانان پرده فضا زمان می گویند.
چرا خداوند مقید کرده کبریایی را در اسمان و زمین
الجاثیه
وَلَهُ الْکبْرِیاءُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ
و او را است برتری در آسمانها و زمین و او است عزتمند حکیم (۳۷)
برخی اسما و صفات که ذات اضافه هستند و یا طرف مقابل دارند برای بروز و ظهور منصّه میخواهند یعنی محلی برای تجلی تا آن اسم یا صفت در آن تجلی کند
و کبریایی نیز منصه و محلی برای تجلی لازم دارد که خارج از آن کبریایی معنا پیدا نمیکند
بمانند الهیت که اله مالوه میخواهد لذا میفرماید وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَٰهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَٰهٌ
پس اسما ذات اضافه و صفاتی که مقابل دارند مثل بزرگی و کوچکی و یا زیبایی و زشتی برای ظهور منصه و محل لازم دارند تا بروز نمایند
و خارج از قید فی السماوات و الارض کبریایی معنا ندارد و ذات حتی از آنهم برتر است
الحمدالله علی الولایه