ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۹۸-۳-۲۷ شرح فص فاطمیه جلسه ۳

بسم الله الرحمن الرحیم.

درس فص فاطمیه، جلسه (۳)

«در دوره تدریس فصوص‌الحکم در آمل، چون درس به فص عیسوی رسیده است، در اثنای فص عیسوی، در شب مبارکی، برای یکی از اوتاد حلقه درس و بحثم به نام خواجه ابوسعید حاج آقا رضا ولایی – خواجه ابوسعید لقبی است که آقاجان به جناب آقای ولایی، رضوان‌الله تعالی علیه، داده بودند. زادالله صدره شرحاً – که در زمان نگارش این متن بیش از سی سال است با من حشر علمی و عملی و سیر و سلوک دارد، و حقاً از القائات سبوحی بسیاری متنعم است.

القائات سبوحی همان مکاشفاتی است که به شخص روی می‌دهد. او به خطاب رحمانی، به این «کلمه علیا» و «درّه بیضا» تشرف می‌یابد.»

همان‌طور که پیش‌تر نیز عرض شد، ایشان کامل بودند. یعنی بنده از لبان مبارک حضرت آقا شنیدم که در مورد جناب خواجه ابوسعید فرمودند: «ایشان کاملند؛ عارفی کامل.» حضرت آقای قاضی نیز دربارهٔ عارف کامل فرموده بودند: «اگر نصف عمرت را بگذاری و یک کامل پیدا کنی، ارزش دارد

مکاشفات گاهی نفسانی‌اند؛ یعنی نفس انسان آن‌ها را ایجاد می‌کند، چه خوب، چه بد. مثلاً کسی خواب بسیار خوبی می‌بیند، حتی خواب پیامبر اکرم را، ولی این‌ها را نفس او ایجاد کرده است؛ از جانب نفس است. حال اگر نفس نورانیتی پیدا کرده باشد، این نورانیت گاهی در قالب تمثلات به صورت اولیای خدا، انبیا، باغ، بهشت و مانند این‌ها درمی‌آید. گاهی نیز نفس کدورتی پیدا کرده است و تمثلات زشت و ناجور یا حتی شیطانی به او دست می‌دهد؛ یعنی از ناحیه شیطان است. شیطان برای خراب کردن کشف یا به شک انداختن شخص در راهش، در تمثلات و مکاشفات دخالت می‌کند. در کتاب‌های عرفاً دربارهٔ چگونگی مکاشفات، واردات و خطورات شیطانی بحث‌های مفصلی صورت گرفته است. و گاهی نیز مکاشفات رحمانی است که از جانب خداوند رحمان بوده و بسیار ارزشمندند.

پس، این شخص [خواجه ابوسعید] این مطلب را از جانب خدا و به خطاب رحمانی دریافت کرده است؛ این «کلمه علیا» و «درّ بیضا» – که همان «درّ سفید» است و به عالم عقلی اشاره دارد – از مکاشفات عقلی محسوب می‌شود. او به این حقیقت تشرف می‌یابد که همان «فص حکمه العصمتیه فی کلمه فاطمیه» است.

و او این وارده را – که به آن واردات، القائات یا مکاشفات نیز گفته می‌شود – در جلسه درس بعد برایم حکایت کرد. همین بارقه ملکوتی ایجاب کرد که این فص گران‌بها – که از کلمه «ثمن» به معنای «قیمت» می‌آید و بسیار قیمتی است – به عنوان متمم فصوص‌الحکم (متمم یعنی تمام‌کننده) تدوین شود؛ یعنی این فص، تمام‌کننده فصوص است.

در اینجا نکته‌ای نهفته است: فصوص ناتمام بود و این [فص فاطمیه] تمام‌کننده کتاب فصوص می‌شود. فصوصی که دربارهٔ کیست؟ دربارهٔ انبیاست. نمی‌دانم این نکته را جلسه گفتم

جناب ابن‌عربی، که فصوص را از دست رسول خدا (ص) گرفته‌اند، در کتاب فتوحات مکیه قسمتی را به مقامات اولیا اختصاص داده‌اند. در آن بخش، در اواخر قسمت مربوط به مقامات اولیا، می‌فرماید: «اما در مورد مقامات انبیا، ما را راهی به شناخت مقامات انبیا نیست؛ چرا که ما از اولیاییم و هر مقام و کشف و هرچه داشته باشیم، این‌ها تجربیات ولایی است؛ متعلق به اهل ولایت. ما از مقامات انبیا خبری نداریم که آن‌ها چه مقاماتی دارند. این نهایت ادب است که ما از انبیا خبر نداریم. هرچه داریم، متعلق به اولیاست و یک ولی نمی‌تواند دربارهٔ مقام انبیا سخن بگوید.»

می‌فرماید: «مگر اینکه یکی از انبیا، مانند حضرت مسیح (ع)، بیاید و برای ما مقامات انبیا را بازگو کند.» اینکه چرا حضرت مسیح را مثال می‌زند، به این دلیل است که جناب ابن‌عربی می‌گوید: «یکی از مشایخ من، یکی از اساتید من، حضرت عیسی مسیح است؛

// اساتیدی که از آن عالم هستند، نه از این عالم.» البته این را در جای دیگری می‌فرماید: «من در تحت تربیت حضرت عیسی مسیح هستم و ایشان دائماً مرا تربیت می‌کند.» انسانی که اهل مراقبه و سلوک شود، آرام‌آرام تحت تربیت ارواح قدسی قرار می‌گیرد. حال، ایشان به خاطر انسی که با حضرت عیسی داشته‌اند، می‌گوید مثلاً یکی از انبیا – نظیر حضرت عیسی مسیح – بیاید و مقامات انبیا را برای ما بازگو کند.

، نکته جالب اینجاست که بعد از مدتی این اتفاق می‌افتد؛ منتها خاتم‌الانبیا (ص) می‌آید و کتاب فصوص را به ایشان می‌دهد. و باید هم خاتم‌الانبیا باشد که بر همه مقامات انبیا محیط است. حضرت عیسی مسیح شاید به همه مقامات انبیا احاطه نداشته باشد؛ لذا آن خاتم [الانبیا] باید بیاید که تمام مقامات انبیا را بیان کند.

، این‌ها را برای چه گفتیم؟ برای نکته‌ای بسیار مهم و آن این است که حضرت صدیقه طاهره (س) آیا جزو انبیاست یا جزو اولیا؟ ایشان باید جزو انبیا طبقه‌بندی شوند یا جزو اولیا؟ اینجا یک نکته نهفته است؛ یعنی اگر بخواهیم ایشان را رده‌بندی کنیم، مقامات ایشان در کجا باید قرار بگیرد؟

، در اینجا فرمودند: «این کتاب متمم فصوص است، تمام‌کننده فصوص است.»، یکی از القاب حضرت صدیقه طاهره (س) «بقیه النبوه» است؛ یعنی باقی‌مانده نبوت. پس به وجهی باید در ردیف انبیا قرار گیرد، چون بقیه النبوه است. از طرفی هم «ام‌الائمه» است؛ هم «ام ابیهاست» (مادر پدرش که پدرش خاتم‌الانبیاست) و هم «ام‌الائمه» است. یعنی ایشان یک برزخیتی بین نبوت و ولایت دارند. این برزخیت به گونه‌ای است که در حدیث کسا نیز «فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها» محورند؛ هم برای خاتم‌الانبیا، هم برای خاتم‌الاوصیا، هم برای سیدالشهدا و هم امام مجتبی (ع)؛ برای همه این‌ها محور ایشان است. پس ایشان متمم و تمام‌کننده کار انبیا و تمام‌کننده مقامات انبیاست؛ خاصه اینکه لقب «ام ابیها» (مادر پدرش) را دارد. مادر کدام پدر؟ خاتم‌الانبیا (ص). ایشان مادر پدرش است.

«مادر» یک معنایش به معنی «اصل» است. مثلاً می‌گوییم «ام‌القری»؛ ام‌القری یعنی مادر روستاها، یعنی اصل روستاها. «ام‌الکتاب» یعنی مادر کتاب، یعنی اصل کتاب. ایشان چگونه «ام ابیها» است؟ در همین‌جا می‌خوانیم: «فص الحکمه العصمتیه»، فص عصمت است. خود حضرت آقا، صاحب کتاب، می‌فرمودند: «عصمت، باطن نبوت و ولایت است.» یعنی باطن هر نبی و ولی، همان عصمتی است که نگهدارنده اوست. پس به وجهی عصمت می‌شود مادر نبوت و مادر ولایت. ما این مطالب را در همان «غصن‌الفصوص» – که فکی بر این فص فاطمیه است – نگاشته‌ایم. زیرا جناب قونوی «فکوک» را نگاشته‌اند؛ یعنی برای هر فصلی از فصوص، فکی قرار داده‌اند. «فک» به معنای باز کردن و گشودن بعضی مطالب است. اما برای این فص عصمتیه (فص فاطمیه) فکی نوشته نشده بود که ما «فک خاتم فص فاطمیه: غصن‌الفصوص» را در همین زمینه به رشته تحریر درآوردیم.

فرمودند: «همین بارقه ملکوتی ایجاب کرد که این فص ثمین، به عنوان متمم فصوص‌الحکم، به قلم این خوشه‌چین خرمن ولایت به منصه ظهور رسیده است.» ایشان می‌گوید: «من خوشه‌چین خرمن ولایتم. هرچه داریم، از ولایت است. هرچه داریم، از اولیای خداست.»

«والحمدلله علی ما اکرم و انعم و الحم و احکم.» حمد از آن خداست بر آنچه اکرام کرد و انعام نمود و الهام بخشید و حکمت عطا فرمود. حمد از آن خداست. اشاره به آیه «اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم» (بخوان و پروردگار تو کریم‌ترین است، همان که تعلیم داد). پروردگار تو «اکرم» است، نه فقط «کریم». «اکرم» به معنای بسیار با کرامت و بسیار بخشنده کرامت است.

//بخشنده کرامت در چه مواردی به کار می‌رود؟ چه زمانی می‌گوییم خداوند کریم است و چه زمانی می‌گوییم بسیار کریم یا کریم‌ترین است؟ زمانی که علم می‌دهد. «اقرأ و ربک الاکرم الذی علم»، یعنی تعلیم کرد. خداوند نسبت به بعضی کریم است و نسبت به بعضی اکرم؛ نسبت به کسانی که علم می‌دهد، اکرم است.

// «انعم» به نعمت ولایت اشاره دارد. «صراط الذین انعمت علیهم» یعنی راه کسانی که به آن‌ها نعمت دادی؛ نعمت ولایت را به آن‌ها عطا فرمودی.

// «الهم» به معنای الهام‌بخش است. الهام از آن اولیاست، همان‌طور که وحی از آن انبیاست. انبیا دارای وحی‌اند و اولیا دارای الهام.

// این‌ها با هم چه تفاوتی دارند؟ الهام با وحی چه توفیری یا تفاوتی دارد؟ قوی‌ترین نوع کشف، وحی است که مخصوص انبیاست. یکی از خصوصیات وحی این است که به عالم طبیعت بسیار نزدیک است، در حالی که الهام مقداری به عالم معنا نزدیک‌تر است. به این معنا که اگر بخواهیم این‌گونه تعبیر کنیم، وحی همواره همراه صورت است؛ چه صورت بشری (مثلاً جبرئیل به صورت دحیه کلبی ظاهر می‌شود)، چه به صورت الفاظ (مانند قرآن کریم که الفاظش وحی است) و چه به صورت‌هایی که مربوط به عالم ملکوت است (مانند بهشت و جهنم). اما الهام مقداری از عالم طبیعت فاصله دارد؛ یعنی مطالب آن معقول است و بیشتر به معقول نزدیک است تا محسوس. الهام کلی‌تر و به معقول نزدیک‌تر است تا محسوس. تفاوت‌های دیگری نیز بین وحی و الهام گفته شده است. برخی گفته‌اند وحی از «عقل کل» و الهام از «نفس کلی» است؛ یا به صورت‌های دیگری نیز بیان شده است. اما آن تفاوتی که به خوبی فهمیده می‌شود، همین مطلبی است که عرض کردیم: وحی کشفی است که به عالم محسوس نزدیک‌تر است تا عالم معقول؛ لذا برای دیگران بیشتر قابل فهم است. در حالی که الهام مقداری به معقولات نزدیک‌تر است.

جناب ملاصدرا این مطلب را در کتاب «اصول کافی» (در مباحث مربوط به روایات فرق میان انبیا و اولیا و تفاوت مکاشفاتشان) به تفصیل بیان کرده‌اند. تفاوت مکاشفات رسولان، انبیا و اولیا. جناب ملاصدرا در آنجا مطالب شیرین و پخته‌ای را فرموده‌اند که ان‌شاءالله به وقتش مورد بحث قرار خواهد گرفت.

// «الحم و احکم» نیز اشاره به حکمت‌بخشی و استحکام‌بخشی خداوند است؛ حکمت حکیمانه. غرض ما از تقدیم این مقدمه، همین بود. اکنون به ترجمه و شرح فص (شرح فص به فارسی) می‌پردازیم. چنانکه در مقدمه اشاره شد، خود آقاجان معنای واژه «فص» را توضیح می‌دهند که فص به چه معناست و چرا این نام برای آن انتخاب شده است. این فص در ۲۲ موضوع تدوین و تحریر شده است. «تدوین» به معنای مدون کردن و نوشتن است. اما «تحریر» در مقابل «شرح» قرار می‌گیرد. این دو چه تفاوتی دارند؟ مثلاً می‌گویند: «شارح فلان کتاب» یا «محرر فلان کتاب». شرح زمانی به کار می‌رود که شارح تمام مطالب را مو به مو توضیح می‌دهد. اما «تحریر» از «حریت» به معنای «آزادی» می‌آید. محرر در شرح کردن آزاد است؛ یعنی قسمت‌هایی را که به نظر او سنگین می‌آید یا نیاز به توضیح بیشتر دارد، شرح می‌کند. زمانی که محرر قسمت‌هایی را بیشتر شرح می‌دهد و شاید قسمت‌های زیادی را اصلاً شرح ندهد و بگوید: «این به نظر من شرح نمی‌خواهد»، به این کار «تحریر کردن» می‌گویند. تفاوت شرح و تحریر در همین است.

//این فص در ۱۹ فصل شرح شده است. لاجرم، پسندیده است که نخست متن هر فصل را نقل کنیم و پس از آن به ترجمه و شرح آن بپردازیم.

اکنون در طلیعه گفتارم، پیش از ورود به شرح فص فاطمیه، به عرض می‌رسانم که همان‌گونه که در سایر آثارم به نظم و نثر ارائه داده‌ام، من – بحمدالله تعالی شأنه – دین‌داری متمسک به ذیل ولایت محمد و آل محمد (ص) هستم؛ با دلیل و برهان، نه به تقلید و اتباع از این و آن. و بر شکرانه این موهبت الهی، از روی وجد و سرور، این غزل را سروده‌ام.

در این زمینه، باید عرض کنم که خود آقاجان هم در کتاب‌هایشان و هم شفاهاً فرمودند که: «من یک وقتی به این فکر افتادم که این همه دین در دنیا وجود دارد. حال، بزرگ‌ترین‌هایشان یهودیت، مسیحیت، مجوسیت، برهمنی و سیک‌های هند هستند. همچنین ادیان مختلفی چون صابئین و اسلام. خود اسلام چقدر مذهب دارد؟ خود شیعه چند مسلک دارد؟ شیعه زیدی داریم، شیعه اسماعیلی داریم، شیعه اثنی‌عشری داریم. همه هم فکر می‌کنند که دین و مذهب خودشان بر حق است و دیگران باطلند.»

/ایشان می‌فرماید: «من به این فکر افتادم که من از کجا بدانم دینی که پدر و مادرم به من یاد داده‌اند، بر حق است؟ همه هم دینشان را از پدر و مادرشان گرفته‌اند. آن یهودی و مسیحی نیز همین‌طورند. از کجا بدانم دین اسلام و مذهب شیعه بر حق است؟ انسان باید محقق و اهل انصاف باشد.» لذا می‌گوید: «از دین‌داری تقلیدی بیرون آمدم که فلان آقا گفته، فلان این‌گونه گفته‌اند، علما گفته‌اند.» خود ایشان اهل مطالعه و تحقیق بود. می‌گوید: «افتادم دنبال تحقیق که از دین‌داری مقلدانه خارج شوم. فقط نماز و روزه‌ام را انجام می‌دادم، ولی به دنبال تحقیق در ادیان مختلف دنیا افتادم. سراغ یهودیت رفتم، کتاب‌های تلمود و تورات را مطالعه کردم، اناجیل را نیز. سراغ مجوسیت و زند و پازند و کتاب‌های اوستا رفتم و با تحقیق به این مطلب رسیدم که دینی که اکنون بر حق است، دین اسلام و مذهب تشیع است.  می‌گوید: «این را با تحقیق به دست آوردم، نه اینکه بخواهم از این و آن تقلید کنم و یاد بگیرم.»

می‌گوید: «تمام کتاب‌های این‌ها را مطالعه کردم.» چون ایشان بسیار پرمطالعه بودند، اصلاً یکی از هم‌بحثی‌های ایشان – که طلبه بود – به ایشان گفته بود: «من می‌ترسم از بس درس می‌خوانی، از شدت مطالعه بمیری.» و شما می‌بینید که در کتاب‌های ایشان وقتی سند ارائه می‌دهد – مثلاً فلانی در فلان کتاب این حدیث را آورده، فلانی در فلان جا این مطلب را آورده – یکی دو کتاب نیستند. «اِنَّ آثارنا تَدُلُّ علینا» (آثار ما بر ما دلالت می‌کنند). خلاصه، این مطلبی که در اینجا می‌فرماید، این است که «من با دلیل و برهان به این نتیجه رسیده‌ام که دین اسلام و مذهب شیعه بر حق است.»

البته ما نیز به پیروی از ایشان (یا بهتر است بگوییم، نه به تقلید از ایشان بلکه به پیروی) سراغ کتاب‌های تورات، تلمود و اناجیل رفتیم که حقیقتاً در مقابل قرآن، اصلاً قدر محسوسی ندارند. حتی اگر فرض کنیم این کتاب‌ها درست باشند، با انصاف اگر بررسی کنید، در کنار قرآن اصلاً قدر محسوسی ندارند. و دینی که معقول و معتدل باشد، مانند دین اسلام، ما نیز ندیده‌ایم. تحقیقی که آقاجان انجام دادند، البته خیلی فراتر از این‌هاست.

و ایشان در غزل خود آورده‌اند: «اگر نه جدولی از بحر بیکرانه وجودیم، چگونه وهب و خطاب است و اتحاد دوست؟» (اینجا، بحر شعر دچار مشکل شده بود و من آن را اصلاح کردم).

والسلام علی من اتبع الهدی

الحمدلله علی الولایه

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.