۹۸-۱۰-۳۰ فص فاطمیه جلسه ۲۱
بسم الله الرحمن الرحیم
درس شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه
(دوشنبه ۹۸/۱۰/۳۰)
عنوان درس: شرح فصل دوم
نظام وجود بر حرکت قدسیه حبیه است
کشور پهناور وجود نظم و نظامی دارد
نظامش بر حرکت قدسیه حبی است. یعنی از غیبت عالم به مرتبه ظاهر فیض میرسد.
بر اساس حرکت، حرکت قدسیه حبی که مقدس از حرکت فلاسفه است که خروج از قوه به فعل است.
جناب ابن سینا: حق تعالی فاعل بالعنایه است. فعل الهی بسط جود الهی است که باعث شده این عالم ایجاد شود.
در کل نظام عالم، دهش، گیرش و پیدایش از مبدأ اول تعالی تا پایینترین مرتبه وجود است و محور وجود بر این قضیه دور میزند
در زیارت جامعه میخوانیم و رحمت موصوله، رحمتی که وصل وپیوسته است یک لحظه قطع نمیشود.
شیخ اشراق فرماید: این عالم حیات تفور، حیاتیست که فوران میکند
انواع و اقسام موجودات ازمایری گرفته تا ما لا یری.
همه حیوانات ونباتات رشد میکنند تا انها که دیدنی نیستد مثل میکروبها و تا موجوداتی که از جنس ما نیستند مثل اجنه و… و حیات دائم در حال فوران است و پیوسته افاضه صورت میگیرد.
الرحمن
یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ
ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ آسمانها ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ [ﺣﺎﺟﺖ] میکند، ﺍﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ. (٢٩)
بلکه ذرات نظام عالم، وجود را و سیر در مراحل وجود را میخواهند
دعا یک موقع به زبان استعداد است
یک موقع دعا به زبان حال است
یک موقع به زبان قال، دعا میکنیم خدایا حاجت مرا بده.
یساله، هر موجودی به اقتضای وجودی خودش در خواست میکند این در خواست دائمی است و قطع نمیشود همه گدا هستند هیچ کس از خودش هیچ چیز ندارد به همین جهت می گویم لا اله الا الله
الهی انا فقیر فی غنای، خدایا در غنای خودم فقیر هستم به سوی تو.
فکیف لا اکون فقیرا فی فقری،
فقر ذاتی
اگر انسان فقر ذاتی اشیاء را بفهمد توحید را میفهمد.
کل یوم.. هر روز، این روز ما فقط نیست
یوم به روز ما اطلاق نمیشود. هر موجودی روزی برای خودش دارد ودر آن روز، روزی دارد
زمان برای موجودات متفاوت است.
خداوند بیکار نیست دم بدم به هر موجودی افاضه میکند و هر روزی در کاری است، همیشه به یک کار نیست. مثال در جریان شورای ۶ نفره…….. عبدالرحمن ابن عوف رأی به عثمان داد تا اون نیز روزی جبران کرده وعبدالرحمن را خلیفه کند
امیرالمؤمنین ع فرمود به انها بدانکه خداوند هر روزی در کاریست. یعنی در همیشه بریک پاشنه نمیچرخد وهمینگونه هم شد زیرا بین عثمان وعبدالرحمن بن عوف دشمنی بوجود آمد و قبل از قتل عثمان عبدالرحمن ابن عوف از دنیا رفت
در ادعیه داریم خدایا دعای، دعا کنندکان تو را خسته نمیکند و به تنگ نمیآورد
ان به آن به تمام موجودات این عالم روزی میرساند اصلاً در شاکله وجود این نکاح سریان دارد.
برای پیدایش عوالم ۵ مرتبه کلی نکاح است که یک مرتبه آن مربوط میشود به عالم حیوانات و انواع و اقسام آن
حضرت زکریا فرمودند
وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ
ﻭ ﺯﻛﺮﻳﺎ ﺭﺍ [ﻳﺎﺩ ﻛﻦ] ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﺍ ﺩﺍﺩ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﮕﺬﺍﺭ; ﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻭﺍﺭﺛﺎﻧﻲ
حضرت زکریا از فردیت وجودی به فردیت امکانی فرار میکندکه ثلاثه و عدد ۳ است و اولین عدد فرد ۳ است وعدد یک ام اعداد است مادر اعداد است. وخداوند هم در اجابت دعای زکریا فرماید وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ ما یحیی را به او دادیم وهمسرش رانیز برای او اصلاح کردیم که مجموعاً شدند سه نفر
عوالم از نکاحات بوجود می اید از دهش و پذیرش و پیدایش بوجود می اید.
نکاحات ۵ است که فرد است
نوع اول از انواع پنجگانه نکاح: توجه ذاتی الهی از حیث اسماء نخستین اصلی….
حضرت کونیه مرتبه امکان را می گویند
تجلی اول: تجلی ذات برای ذات است که اعیان ثابته متحقق شده اندو اینها فوق زمان هستند
در آیینه خود را میبیند خودش برای خودش تجلی میکند
حقایق اسمائی و اعیان ثابته از تجلی ذات برای ذات بوجود آمده که آیینهای میشود که اسماء ظهور کند.
خزائن غیب از تجلی ذات به ذات بوجود آمده و علم ندارد به آن جز هو
مفاتح خزائن است.
غیب اسمانها و زمین خزئیه دارد و خزانیه های غیب در نزد خداست
چرا حضرت الهیه و کونیه می گویند؟ حضرت الهیه یا حضرت کونیه هر دو مظاهرحق هستند
الهیت آن سلطنت و استیلا است که خلق میکندو ایجاد میکند و کونیه مرتبه ایجادشده است ولی جز حق نداریم
کون در اصطلاح فلاسفه یعنی وجود است
کونیه مرتبه ایجاد شده است ولی هیچ کدام ازمراتب وجود جز حق نیست. ولی این حق یک مرتبه الهیه و یک مرتبه کونیه است. جز حق و هویت حق نیست ولی هویت حق مراتب دارد. مثل انسان یک مرتبه جسم یک مرتبه خیال و یک مرتبه روح همه تو هستی ولی مراتب تو متفاوت است.
اما کون در اصطلاح عرفان عبارت است از وجود عالم از لحاظ تعین و ماهیت
از جهت تعین و ماهیت یعنی چه؟ این عالم جلوه حق است ولی یک موقع این عالم را از نظر تعین و ماهیتش در نظر بگیریم نه از جهتی که جلوه حق است.
هر شیء که در نظر بگیرید یک تعین و ماهیت دارد و یک وجود دارد. وجود او حق است.
وجود مساوق حق است.
این عالم از یک لحاظ حق است ازیک جهتی تعین دارد که او غیر حق است از این جهت نگاه کنیم عالم کون است
فیلسوف میگوید کون یعنی وجود همه را شامل میشود.
عارف میگوید کون ما سوی الله است اما مگر ماسوای خدا داریم؟ ما جدای خدا نداریم لذا عرفا می گویند کون، عالم از لحاظ تعینش، از لحاظ غیر حق بودن است تعینها امور اعتباری است.
نوع دوم: تجیلات اسمائی شروع میشود از اینجا اسما میخواهند جلوه کنند
تجلی اول ذات برای ذات بود حقایق اسمائی و اعیان ثابته تحقق پیدا کردند در این مرتبه اسماء میخواهند ظهور کنند
در دعای کمیل: وَ بِاسْمائِکَ الَّتى مَلَأَتْ ارْکانَ کُلِّ شَىءٍ
در دعای سمات و ادعیه. وَ بِکَلِمَتِکَ الَّتِی خَلَقْتَ بِهَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ
به اسمی که ابر و باد حرکت کردنند و…
تمام عالم ظهور اسماء الله هستند این اسماء برای ظهور تناکحات اسمائی دارند.
همه عالم ظهور اسماء حق است به این معنای که هر جا سلطان وجود قدم می گذاردجمیع اسماء همه انجا ظهور میکنند منتها یک اسمی غالب میشود و غلبه میکند در آن مظهر و آن مظهر به آن اسم منسوب میشود
جناب صدر الدین قونوی: شیطان مظهر اسم العزیز است در حمله جنود شیاطین انسان خدا را به اسم العزیز بخواند شیطان نمیتواند غلبه کند
از اینجا که در قران آمده
ص
قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ
ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻋﺰﺗﺖ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻤﺮﺍﻩ میکنم، (٨٢)
اینگونه نیست که فقط اسم عزیز تجلی کرده باشد تمام اسماء تجلی میکند اما یک اسم غالب میشود.
کتاب انشاء الدوائر
جناب ابن عربی
بدان که سبب ایجاد عالم بر اساس کشف مثالی اینگونه است
که سدنه این اسما الهی (اسما الهی هر کدام خدمتگزار دارند) تمام کلیدهای اسمان و زمین به دست همین سدنه اسماء است.
این سدنه اسمانها و زمین وقتی آسمانها و زمین را نیافتند گفتند ما خزین داریم ولی هیچ خزینهای موجود نمیبینیم. (چون اغاز آفرینش است) با این کلیدها چه کار کنیم.
باید مراجعه کنیم به امامان هفت گانه (بحث اسماء اصلیه) کسانی که کلیدها را در اختیار ما قرار دادهاند. درحالی که مخازن را به ما نشان ندادهاند.
لذا رفتتد به درگاه ائمه سبعه. المخصص از اسماء الله است و رفتند به درگاه امام المنعم به ما نعمت بده و امام مقسط و امر خود را گفتند.
گفتند شما درست می گویید ما هم انشاالله برای شما معین میکنیم. لکن بیاید برویم به پیشگاه بقیه ائمه. لذا همه جمع شدند به درگاه امام ائمه که امام الهی باشد. بدرگاه حضرت الله رفتند الله اسم جامع است. همگی سدنه و خادم اسم الله بودند. و او ظهور کرد و باز شد برای انها گفت چه چیز شما را به اینجا کشانده. انها امر را گفتند ما کلید داریم خزائن را نمیشناسیم در عالم ظهور بدهیم. و اینکه طالب وجود اسمانها و زمین هستیم. تا هر قفل و کلید را بر باب خودش قرار بدهیم
پس گفت امام متخصص کجاست؟ اینجا اسم المرید جلو رفت گفت ایا خبر در نزد تو و نزد اسم العلیم نیست گفت چرا.
گفت اگر این گونه هست اسماء را اذن بده بخاطر کاری که آمدهاند کار انها را راه بینداز.
پس المرید و العلیم گفتند ای امام اکمل که اسم الله باشد.
گفتند به اسم القادر ما را مساعدت کنند چون قدرت میخواهد برای تجلی کردن و همین گونه القائل هر ۴ تا مرید و علیم و قائل و قادر باهم باشند تا تجلی کنند
پس الله تعالی به دو برادر گفت قائل و قادر که علیم و مرید را یاری کنند و انها گفتند چشم.
پس داخل شدند در حضرت جواد چراکه عالم بر اساس جود است. پس به حضرت جود گفتند آن دو که ما عزم کرده ایم بر ایجاد عوالم بر علم حادثات و خارج کردن از عدم به وجود و از علم به عین و این به دست توست
(جواد باید جود کند مرید و علیم و قائل و قادر هست اسم الجود به جوشش بیاید اینها بروز کنند.)
پس جود را در اختیار ما قرار بده تا انان را بروز بدهیم.
پس داد به انها جود مطلق.
پس از نزد حضرت جود بیرون امدند و تعلق پیدا کردند به عالم برای ایجاد عالم.
نظام در نهایت احکام و اتقان افریدند.
لذا در عالم امکان بدیعتر از این که است امکان ندارد. چرا؟ چون که این عالم از جود مطلق آفریده شده است.
که اگر بدیع تراز این امکان داشت پس حضرت جود بخل کرده بود که نداده بود و کمالی را نزد خود نگه داشته بود. اگر طوری بود که بخل داشت دیگر اسم جواد به او اطلاق نمیشد. هیچ بخلی در او نیست. (محکمترین موجودات به و بهترین وجه آفریده شدهاند)
لذا آن موقع میشود اسم الجواد را اطلاق کرد اگر بخیل بود بخیل از اسماء خداوند نیست اسم بخیل بر خداوند محال است.
هر مرحلهای در بدیعترین و زیباترین و محکمترین صورت امکان آفریده شده است.
و این اصل ایجاد عالم است.
اما امام المقسط، قسط ظهور نمی کند مگر بعد از ظهور انسان و شرایع الهی باید شریعت بوجود بیاید بعد قسط ظهور پیدا کند.
پس هبه شدند اسماء کلیدهای خود را تا در عالم ظهور کنند وتجلی کنندو دانستند حقیقت آنچه در نزد انهاست و آنچه وجود عالم بر آن استوار است.
این فصل بسیار نافع است در این باب خداوند ارشاد کننده به راه ثواب است.
اسم المرید و القائل و القادر والعلیم و الجوادباید باشد و قبل از اینها حیات باشد. الحی باید زنده باشد
یکی یکی از اسماء باید باشد تا نظام آفرینش تجلی کند آن هم به زیباترین و دقیقترین وجه، اقاجان یک جا میفرماید: یک میکرون اعوجاج در این نظام عالم نیست
الحمدالله علی الولایه