۹۸-۸-۱۶ اصول کافی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام وادب
شرح اصول کافی (پنج شنبه ۹۸/۸/۱۶)
شب دهم ربیع مصادف با وفات عبدالمطلب و ازدواج حضرت خدیجه بارسولخداص است
سؤال: قبل از اسلام دین اجداد پیامبر و عموهایشان چی بوده؟ اینها جزو حنفا بودند
یکتا پرستانی که بر دین حضرت ابراهیم بودند
آیه قران
الأنعام
الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْکتَابَ یعْرِفُونَهُ کمَا یعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ
کسانی که به آنان کتاب آسمانی دادیم، همان گونه که پسرانشان را میشناسند
هیچکس مثل یهود پیامبر را اذیت نکرد
اینها برادر خود را میخواستند بکشند حضرت یوسف ع
یوسف
اقْتُلُوا یوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یخْلُ لَکمْ وَجْهُ أَبِیکمْ وَتَکونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ
[یکی گفت:] یوسف را بکشید و یا او را در سرزمین نامعلومی بیندازید، تا توجه و محبت پدرتان فقط معطوف به شما شود. و پس از این گناه [با بازگشت به خدا و عذرخواهی از پدر] مردمی شایسته خواهید شد. (۹)
حسادت و کینه اصلش مال یهود است
در مورد حضرت خدیجه ع اولاً دختر و بکر بود
حضرت خدیجه نسبت به رسول الله وامق بود. محو در رسول اکرم بود و در تمام موارد اختیار تام را به اقا رسول الله داده بودند
ام المومنین حضرت خدیجه است و زن کامله که همسر رسول الله بود
اصول کافی
صفات خدا را محدود نمیکند
توحیدی که امامان ما به ما گفتهاند (نفی حد اصل توحید حقیقی است)
ماهیت یعنی حد – هر ماهیتی که وجود دارد می گویم چه کسی به این وجود داده و اگر خدا هم ماهیت داشته باشد می گوییم به این ماهیت چه کسی وجود داده
خداوند صرف وجود است – وجود، خود وجود – واجب الوجود است.
صفات مادی باشد – سرخی – درازی
صفات عقلانی مثل صفاتی که برای مجردات می اورند مثل عقول
خداوند هیچ حدی برنمی دارد
مقام ذات – مقام لا اسم و لارسم است
ذات را به صفات خالقیت در نظر میگیریم میشود خالق
اسم تعین ذات است به صفتی از صفات
لذا ذات منزه از صفات است حتی صفت بزرگی
حضرت میفرماید خداوند هیچ ضدی ندارد و بزرگی و کوچکی مال مخلوقات است. خدا را محدود کنی در بزرگی و حتی محدود کنی در اطلاق و اطلاق بی حدی است – خداوند مطلق از قید اطلاق است
لا تاخذه سنه ولا نوم.. چرت خدا را نمیگیرد چرت مال شماست
روایت: قوم موسی امدند پیش حضرت موسی و گفتند مگر میشود خدا نخوابد. خداوند به حضرت موسی فرمود دو تا شیشه در دست بگیر و بایست تا من نگفتهام حق نداری بخوابی یا بنشینی ….. حضرت موسی خوابش برد و شیشهها افتاد و شکست و خدا فرمود اگر من بخوابم چطور اسمان وزمین ووو را نگه دارم ؟
وجود خداوند سبقت دارد بر اوقات و زمانها
خود زمان حادث زمانی است یا نه؟
ایا زمان در یک زمانی آفریده شده؟
زمان از کی آفریده شده؟
ایا ابتدایی برای زمان میشود قائل شد؟
ایا ابتدا میشود برای زمان در نظر گرفت؟
برای خلقت این عالم نمیشود ابتدا در نظر گرفت و تا بوده زمان بوده
حالا اگر قائل به قدمت زمان بشویم؟
حالا خداوند چطور سبقت دارد بر اوقات؟
خداوند بر تمام موجودات تقدم دارد بر زمان هم سبقت دارد و چطور خداوند بر زمان سبقت دارد؟
ایا زمان در زمان آفریده شده
خداوند چطور بر زمان سبقت دارد؟
بعضی چیزها سبقت دارند بر بعضی امور در حالیکه زمان انها یکسان است
با مثالی روشن میشود مثل یک کلید در قفل میچرخد قفل باز میشود با چرخیدن دست من کلید میچرخد بعد قفل – کدام از اینها بر هم سبقت دارند اینها همه باهم میچرخند
تقدم و سبقت، عِلی و معلولی است نه سبقت زمانی
سبقت اوقات – تقدم (گاهی وقت تقدم علی و معلولی، تقدم زمانی نیست و زمان خودش مخلوق خداست و خدا تقدم علی دارد بر زمان و زمانیات
وجود خداوند بر عدم سبقت دارد
حدوث: حادث موجودی که عدم بر وجودش سبقت داشته باشد اول نبود و بعد موجود شده
چه کسی معدوم را موجود کرد یک خالقی دارد
حدوث یعنی مسبوقیت به عدم
حدوث زمانی – حدوث ذات – حدوث دهری
سلطان موحدان: وجود خدا بر عدم سبقت دارد
اینجا من هستم در مکانهای دیگر معدوم هستم
در زمانی هستم در زمانهای دیگر معدوم
وجود من مساوی با عدمها است.
خداوند وجودش بر عدم سبقت دارد
زمانی نیست خدا نباشد و مکانی نیست خدا نباشد و مرتبهای نیست که خدا نباشد – خدا عین هستی و هستی هم لا یتناهی است
ازلیت خدا بر ابتدا سبقت دارد
ابتدا بر خدا نمیشود در نظر گرفت
من وصفه فقد حده، ومن حده فقد عده و من عده فقد ابطل ازله (حفظ شود)
ازلیت آن لایتناهی است که نمیشود ابتدا برای او در نظر گرفت
خدا ابتدا ندارد چون انتها ندارد
آنچه اغاز ندارد نپذیرد انجام
با درست کردن مشاعر شناخته میشود برای او مشعری نیست
مشاعر از شعور و محل درک و ادراک است
با ایجاد جواهر دانسته میشود او را جوهری نیست
و با ایجاد اضداد در اشیاء دانسته میشود خدا را ضدی نیست و با مقارنتی که در بین اشیاء
ایجاد کرد دانسته میشود که برای او قرینی نیست
نکته (بین خالق و مخلوق تفاوت است – فطرت میداند خالق ورای مخلوق است
پس آنچه در مخلوقات هست و مشعر به نقص است در خالق نیست چون جزو نواقص است
و بعضیها گفتهاند: اگر خداوند این را آفریده پس خودش نباید داشته باشد
این مرتبه خلق خداست – خالق محیط به خلق است
خالق لیس کمثله شیء است
به مسئله بینونت بین خالق و مخلوق اشاره میکند
در فلسفه ۱۰ مقوله داریم (یک مقوله جوهری و ۹ مقوله عرض داریم
عرض قائم به ذات خود نیست (کم، کیفیت ….
۵ تا جوهر (عقل – جسم – نفس- هیولی – صورت)
این جواهر را خدا آفرید فعل خدا هستند جواهر محدودیت دارند
خیلی اشیا ء ضد هم هستند. نور ضد ظلمت
اینها مرتبه خلقند پی میبریم که خداوند ضد در او نیست
خدا ضد ندارد شیطان هم مخلوق خداست و ضد دین خداست
خداوند وجود صرف – غیر او نیست که بخواهد قرین او باشد یا شریک او باشد
به مقارنت بین اشیاء دانسته میشود او را قرین نیست
اصل این است که او غیر ندارد که بخواهد این غیر ضد باشد یا قرین باشد
خداوند جامع الاضداد است
چیزی که حد داشته باشد قرین و شریک دارد
وقتی حد را برداشتی تمام منتفی میشود
چرا خداوند ضدیت ایجاد کرده؟
یک کلامی دارند حکما، کلام قصار است
اگر تضاد در این عالم نبود دوام فیض از مبدأ جواد صحت پیدا نمیکرد
در این عالم تا صورتی از بین نرود صورت بعدی
نمی اید مثل غنچه گل و گل
این ضدیت که در عالم هست برای آمدن فیض است در این عالم – بنای این عالم بر اساس تضاد است
الحمدالله علی الولایه