ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۲-۵-۱۲ تاریخ کربلا

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابــــاعبـــــدالله الحسیـــــن ع

پنجشنبه ۱۴۰۲/۵/۱۲ (محرم)

موضوع: تاریخ کربلا

ادامه تاریخ کربلا:

حضرت وقتی وارد منطقه نینوا «عراق» شدند. حُر با هزار سوار جلو امام حسین را گرفت و نامه‌ای به ابن زیاد نوشت که امام حسین وارد نینوا شده هست. ابن زیاد در جواب نوشت: جلوی حسین را بگیر و بر حسین تنگ بگیر و نگذار حسین حرکت کند.

کوفه محل خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام بود و این‌ها اکثراً در سپاه امیرالمؤمنین شمشیر زده بودند لااقل ۲۰ سال قبل بود. خود کوفیان هم فکر نمی‌کردند که این اتفاق بیفتد و باعث خونریزی و جنگ بشود.

چرا از کوفه که محلی شیعه نشین بود و آن همه نامه دعوت امضا کرده بودند، نهایتاً ۳۰ نفر طرف امام حسین آمدند؟!

دلایلی می‌توان برشمرد:

دلیل اول: ابن زیاد کوفه را خوب می‌شناخت. او نزدیک به ۸ هزار نفر از شیعیان علی الخصوص از رؤسای آنها و علما و افرادی که می‌دانست مؤثر واقع می‌شوند را زندانی کرد. او می‌دانست این افراد اگر در سپاه حسین باشند، جنگ کار راحتی نخواهد بود.

دلیل دوم: عده‌ای واقعاً نمی‌خواستند بجنگند. از کوفه تا کربلا ۲ الی ۳ روز راه بود آنها وسط راه به روستاهای میان راه فرار کردند تا در جنگ شرکت نکنند.

نکته: این مسئله جدیداً در مورد قمر بنی هاشم مطرح شده است که قمر بنی هاشم همراه ۵۰ نفر به فرات رسیدند. مشک‌ها را پر کردند و به اردوگاه آمدند و لذا اینکه دست‌های حضرت ابوالفضل قطع شده، دروغ است! در جواب باید گفت این قضیه در شب تاسوعا است اما روز عاشورا دوباره قمر بنی هاشم برای آب آوردن رفتند و آن هنگام به شهادت رسیدند.

حرکت اسرا از کربلا روز یازدهم است. اهل بیت بعد از شهادت و غارت خیمه‌ها، شب عاشورا را در کربلا ماندند.

در شب هشتم یا نهم، حبیب بن مظاهر که اسدی بود به امام حسین علیه السلام گفت که قبیله‌ای از بنی اسد در اینجا چادر زده‌اند. اجازه می‌دهید با ایشان صحبت کنم؟ امام حسین فرمود: هرچه می‌خواهی انجام بده ولی بدان که لا حول ولا قوه الا بالله. بنی اسد قبول کردند و برای یاری امام، ۱۰۰ نفر شمشیرزن آماده شدند. منتهی یک نفر خائن در میانشان بود که آن‌ها خبر را به عمر سعد داد. عمر هم لشکری فرستاد و با بنی اسد درگیر شدند و آنها نتوانستند مقاومت کنند. متواری شدند و به قبیله خود برگشتند و جریان را گفتند و آنها هم همان شب سیاه چادرها را جمع کردند و کوچ کردند و رفتند. پس ظاهراً نباید در جریان واقعه کربلا باشند منتهی چون از صف آرایی لشکر عمر بن سعد و کلیت واقعه اطلاع داشتند با خود گفتند وقتی که ما فرار کردیم پسر پیامبر چه شد! ظاهراً وقتی برمی‌گردند سه روز بعد از عاشورا است. می‌شود لشکر عمر سعد رفته و خیمه‌ها سوخته بود. لذا اینان تدفین شهداء را انجام دادند.

در بعضی روایات از امام رضا ع نقل شده است که امام سجاد به اعجاز الهی در کربلا حاضر شدند؛ زیرا اکثر شهداء سر نداشتند و امام سجاد علیه السلام گفتند این بدن برای کدام سر است.

در بعضی مقاتل گفته شده است اسراء روز دوازدهم وارد کوفه شدند که درست نیست. سه روز راه تا کوفه هست لذا باید روز ۱۳ یا ۱۴ ام وارد شده باشند.

کوفه شیعه نشین بود. ابن زیاد برای جلوگیری از شورش، حکومت نظامی اعلام کرده بود و تمام خیابان‌ها را سرباز گذاشته بود. وقتی اسرای آل الله آمدند، عده‌ای می‌خندیدند و عده‌ای گریه می‌کردند.

امام سجاد علیه السلام وقتی خطبه خواند، انها ناراحت شدند و گفتند: آقا دستور بده تا دست به شمشیر ببریم. امام سجاد فرمود: خواهشی دارم از شماها نه به ما کار داشته باشید، نه علیه ما باشید. ما خیر شما را نخواستیم.

در کاخ ابن زیاد بود که ابن زیاد پرسید این زن متکبره چه کسی است! گفتند زینب بنت علی است گفت دیدی با برادرت در کربلا چه کردیم حضرت زینب در جواب فرمود: «ما رأیت الا جمیلاً؛ در کربلا به جز زیبایی چیزی ندیدم»

مختصری در مورد دو پسر امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام دو پسر به نام علی داشتند. مورخین نام ایشان را امام سجاد علیه السلام و علی اکبر گذاشته‌اند.

علی اصغر اسمش عبدالله بود. علی نبود.

چرا امام حسین این گونه نامگذاری کرده بود؟ روایت هست که او علی را خیلی دوست داشت. این درست است ولی با عقل سازگار بنظر نمی‌آید. امام حسین این کار را کرد تا امام سجاد علیه السلام را از مهلکه نجات بدهد؛ چون کسی باور نمی‌کرد امام دو پسر به یک نام داشته باشد.

علی اکبر به میدان رفت و گفت من علی بن حسین هستم. او را به شهادت رساندند. برای همین ابن زیاد وقتی امام سجاد خودش را در دارالاماره باز علی معرفی کرد، گفت مگر در کربلا خدا او را نکشت؟! به همین علت بود که گول خورده بودند. آن‌ها وقتی به خیام حمله کردند، فکر کردند امام سجاد غلام است و او به او کاری نداشتند.

نکته: کشتن در میدان جنگ راحت‌تر از بیرون میدان جنگ است.

به امام سجاد علیه السلام می‌گفتند باقیمانده کربلا. او باقی ماند تا نسل امامت از او باقی بماند.

اسرای آل الله در کوفه ماندند. رئوس شهدا نیز با پیکی که ابن زیاد به شام فرستاد تا بپرسد با خانواده امام حسین چه کنیم، روانه شام شدند.

حالا چه گذشت به اسرای آل الله!

هیچ کس مثل یزید بی‌رحم دیده نشده است. این همه جنایتکار هست ولی هیچ کدام مثل او نبودند. هرچه اسراء گریه و ضجه می‌زدند، تاثیری در او نکرد.

از امام سجاد علیه السلام پرسیدند در این منازل که می‌رفتید کجا به شما سخت گذشت؟ فرمودند الشام الشام.

آن‌ها اصلاً نمی‌دانستند اسلام چه بود.

«غیر از سرت کس ندیده است

آنی که من کشیدم از نیزه‌داران»

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۲ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.