ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

اشعار ۳

بسم الله الرحمن الرحیم

وبی تو علی جان خاک برسر دنیا
مسجدکوفه چنین گفت چو فرقت را دید

علی علی الدنیا بعدک العفا(العفی)

مرگ براین زندگی بی علی


بارالها
ببخش بنده ای را که جز تو بخشنده ای نمی شناسد
ودرگذر از بنده ای که جز توآمرزنده ای نمی داند
ودست گیر بنده ای را که جز تو دستگیری نمی خواهد
وعطا کن به بنده ای که جز تو عطابخشی نمی یابد
وقبول کن بنده ای را که جز تو مولایی ندارد

سحرگاه ۵شنبه هفتم تیرماه ۱۳۹۷


خورشید درکنار گنبدتو خرد وکوچک است
بی خود که نیست شمس شموس است نام تو


در خاک قبر حسین ع شفاست ازهردردی و آن دوای اکبر است:

حسین جان که قدر تو زعرش هم فراترست
شفاست خاک قبر تو و آن دوای اکبرست


مادرش نور فشان در کونین
پدرش فاتح بدراست و حنین
بود اینسان وچنین گفت حسین

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

پدرش فاتح اسرار نهان
مادرش باعث ایجاد جهان
حاصل این دوچنین، گفت چنان

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

همه ی عالم وآدم به فدات
ای که جاری زلبت آب حیات
گفتی ای لعبت شیرین حرکات

که اناالکوکب وبن القمرین
و انا الفضه وبن الذهبین

شافع روزجزا مادر من
علت فصل وقضا دربرمن
هان تو ای دوست بیابر درمن

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

در رخم نور نمایان بینی
طلعت حضرت قرآن بینی
جلوه وپرتو سبحان بینی

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

برترین جلوه حق ذات منست
هرکه شدمحرم حق مات منست
خیره در جلوه مرآت منست

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

افضل خلق شهیدان من اند
انبیا دست بدامان من اند
اولیا ریزه خور خوان من اند

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

کربلا جلوه گه ایمانم
عالمی ریزه خور احسانم
هرچه گویی تو فراتر زانم

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

نیست در هر دوجهان مانندم
هرکه عاشق شده شد دربندم
زینت عرش حق و زیبندم

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

آسمان نوحه گر ماتم من
همه گریان بلا و غم من
نقش هستی شده در خاتم من

که انا الکوکب وبن القمرین
وانا الفضه وبن الذهبین

دست من گیر زمین گیر منم
آنکه شد از غم تو پیر منم
عاشقی از همگان سیر منم

که تویی کوکب وبن القمرین
که تویی فضه وبن الذهبین

سروده شده در شب ۶ محرم سال ۹۷
بیت ترجیع از اشعار اباعبدالله الحسین ع است


اشک میریخت اگر قد کمانی میدید
گریه میکرد بمحضی که جوانی میدید

بعدسی سال پس از واقعه کرب وبلا
آب میگشت اگر آب روانی میدید


دیگر مپرس تاول پایت برای چیست

یک اربعین به پای سرت راه رفته ام


آئینه دار طلعت زیبای سرمد است
برجمله خلایق عالم سر آمد است

آنی که در مناعت طبعش خلاف نیست*
باران مهربانی و لطف محمد است

مصراع سوم وام گرفته از شعر جناب سعدیست
باران که در مناعت طبعش خلاف نیست
درباغ لاله روید ودر شوره زار خس


ناز محض و محض ناز،
اوج مهربانی و عشق ،
تمام محبت ودوستی ،
باران لطافت وپاکی،
نَفَسش شمیم حضور ملکوت،
نفسش مرغ آشیانه جبروت
آئینه محو از ناز چشمانش
،شانه سرمست از بوی گیسوانش،
عمامه سرگردان کمالش ،
شولا و ردا شرمسار حیایش
خورشید مظهری از شهود نگاهش
آب مهریه حیاتش

بزیر قدومش افلاک
،پای کرامتش برسر خاک
انیس افلاکیان وجلیس خاکیان
کلّ علم و عقل کل
شخص اول در نظام هستی
هیولای اولای دار وجود
رق منشور ورشّ مرشوش
وصدالبته اینها نعت ذره ای از کمال محمد امین نمی شود
که او خود نتوانست که خود را تعریف کند لاجرم خدای عالم در مدیحش گفت انّک لعلی خُلُق عظیم
لذا من چه توانم گفت وکدامین درّ ثمین در نعت او توانم سُفت که در خور کمال وشایسته جلالش باشد
اینقدر هست که مانیز مسلمان توایم
یارسول الله
جشن میلادت مبارک


مریمان قبیله حیدر همه هستند خویش تو بانو
دختران عشیره زهرا همه جمع اند پیش تو بانو

تقدیم به بانو فاطمه معصومه


جمال جمیل خداوندگار
چو ازبهر خود خواست آئینه دار

به از ذات پاک محمد ندید
ز جمع خلایق ورا برگزید

بدو داد آئینه ای صیقلی
بود بوالحسن کنیه نامش علی

به روز غدیر احمد مصطفی
بگفتا بمردم به صوتی رسا

هرآنکس به دیدار حق مایل ست
بدین آینه بیند ار قابل ست

که آئینه وجه باقی علیست
به میخانه عشق ساقی علیست

ازاشعار قدیم
عمان


برخلایق امیر می آید
آن شه بی نظیر می آید

لقبش منتقم هوالمهدی
وجهه مستنیر می آید

نامیدی زوصل اوکفرست
بعدمکثی یسیر می آید

عیسی از آسمان بشتاب
دولتش را وزیر می آید

برخلایق زآسمان بوضوح
بانگ نعم الامیر می آید

پسر آنکه منتصب گردید
روز عید غدیر می آید

وعده کردگار عالم زود
عاقبت یاکه دیر می آید

کهنه پیراهنی زیوسف حسن
روی دست بشیر می آید

ازکلامش بوقت حرف زدن
بوی مشک و عبیر می آید

ملک دنیا و آخرت بی شک
پیش چشمش حقیر می آید

آری از غیب و سر مکنونست
آنکه ما را سفیر می آید

رحمتی از خدای عالمیان
برکبیر وصغیر می آید

غیبت او اگرچه طولانی
عاقبت ناگزیر می آید

فتح دنیا محال ودر دستش
امر سهل یسیر می آید

توبیائی چه فرق خواهد داشت
عیسی ار زود و دیر می آید

منتظر باش ای دل عمان
کان امیر غدیر می آید

روز عیدغدیر ۱۳۹۸ ه ش


رباعی بمناسبت شب تاجگذاری امام عصرعج

در ازل دل به تولای محمد بستم
من زجام علی و عترت زهرا مستم

درزمانی که کسیرا بکسی کاری نیست
من مرید پسر شاه ولایت هستم


عزیزانی که می پرسید از کارم
درون سینه ام آتشفشان دارم

چگونه دست از عشق تو بردارم
کشانده آتش عشق تو بر دارم


سایت ادبستان معرفت-استاد محمد مهدی معماریان ساوجی.

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.