ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

اشعار استاد محمد مهدی معماریان

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر والشمس میخواند حدیث خوبی رویت
به تاریکی توان دیدن که واللیل است گیسویت

کمال ساحری خواهی ببینی چشم خودرابین
چسان شق القمربنموده ای با تیغ ابرویت

فقط لب ترنماچیزی بگو آنگه تماشاکن
بسان مرغ ابراهیم دلها میدودسویت

تواصلاخویش را رنجه مساز از بهرقتل ما
که ماخودکشته ایم افتاده برخاک سرکویت

زجان بایدنظربردارد آنکس راکه دل بردی
بهرسویت نظرکردم شهیدی خفته درکویت


تنت چوحضرت قران چه باصفا شده است
بسان سوره توبه سرت جداشده است
به قلب سوره یاسین چه زخمهازده اند
حروف ایت طاها زهم سواشده است


وفا بود با آنهمه گفتگو
بدهکارعباس ودستان او
دگر آبرو یی برایش نبود
وفا را اباالفضل داد آبرو


ای صاحب دستان ستروندبیا
ای مجمع دلهای بهم بند بیا
دیریست که ذوالفقاربردیواراست
ای منتقم خون خداوندبیا


آری بخدا خشم خدا می آید
فتاح تمام عقده ها می آید
آری بخدا ظهور نزدیک شداست
پایانه ی یک عمر دعا می آید


فرق است میان آنکه دلبردارد
باانکه دوچشم خویش بردردارد
هرگزنتوانداز تودل بردارد
انکس که چوتوعزیز دلبردارد


باعشق تواز جحیم پروانکنم
دراین عمل اقتدابه پروانه کنم
باانکه پرم زهرم هجران توسوخت
جزدرسرکوی دوست پر وانکنم


آنکس که بسال پیروبرناست کجاست
آنکس که بحق صاحب ومولی ست کجاست
ابلیس سریر ملک راغصب نمود
آنکس که ملیک ملک دنیاست کجاست


ای شیعه مرتضی علی آماده
ای قاتل دشمن ولی آماده
طولی نکشدکه مکه رافتح کنیم
بارمزشب نادعلی آماده


گرعشق من اندردل توهست بگو
یا آنکه شدی بغیر پابست بگو
ازصدق دل ازبابت این بنده کنون
گرنیست توراغمی ویاهست بگو


یاحضرت ساقی مددی تاکه به می
ازدل ببر م هول وهراس غم تو


چقدر عقل و عطوفت در این دیار کم است
چقدر مثل تو در طول روزگار کم است

هزار شاعر و شیخ و وکیل و زاهد هست
دریغ، عاشق مجنون بی قرار کم است

هزار شعر و روایت ز مدح مولی هست
ولی شناس ولی بین این دیار کم است

عجیب فصل زمستان هجر طولانی ست
چقدر حوصله ی ماندن بهار کم است

هزار قصه خداوند گفت و خوابیدیم!
چقدر عبرت و تعبیر و اعتبار کم است

تمام آینه ها خویشتن نما گشتند
غبار عجب زیاد است و انکسار کم است

صدای کشف حقیقت صدایی از ملکوت…
میان این همه آوای بیشمار، کم است

بسا رموز و کنوزی که در خزاین ماست
ولی چه سود که جان های راز دار کم است

علی(ع) همیشه ی تاریخ بی کس و تنهاست
به جان پاک تو، تمار سربدار کم است

بجان پاک تو ای دوست میخورم سوگند
که جان پاک در ابنای روزگار کم است

هزار سال دعا هست و استجابت نیست
دعا زیاد، ولی حال اضطرار کم است

هزارسال غریبی هزارسال سکوت!!
مگر برای ظهور تو چند یار کم است…؟


طنزعاشقانه
درفراقش غرق خواهش بوده ام
چشم در راه نوازش بوده ام

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
لیک ازمن آنچنان رخ میگرفت
گوئیاسرباز داعش بوده ام


مستی اگربرای همه منع گشته است
ایزد چرادوچشم تورا مست آفرید


علی شاهنشه اهل زمین است
امیر اولین و آخرین است
بکوری دوچشم اهل باطل
فقط حیدر امیرالمومنین است


بیستون محوتماشای سرفرهاد است
سنگ هم از شررعشق جنون می گیرد


عشق شیرین برو ازتیشه فرهادبپرس
که چسان قامت خودجای ستون میگیرد


زاده یوسفم وعاشق لیلا شده ام
انتقامیست که ازحسن جنون میگیرد


بسم الله الرحمن الرحیم

فراق روی تو ای آفتاب عالمتاب

بخون نشانده دل دودمان آدم را

خیال خال تو تا دیده را تفحص کرد

بکنج خانه دل راه داده ماتم را

نیامدی و فراقت چنان ملولم کرد

که کل عمر کشیدم غم محرم را

بخال عارضت ای دوست میخورم سوگند

به نیم جو بفروشم بهشت آدم را

زروی تو متجلی است ای کرشمه محض

طهارتی که میسر نبوده مریم را

بزن تو کوس اناالحق که ما چو حلاجان

دوباره تازه نماییم دار میثم را

قرار عالمیان بی قرار اگر خواهی

بدست باد بده گیسوان درهم را

چو نیست بر تو گناهی برای خونخواهی

بزیر تیغ بیاور تمام عالم را

بغیر قلب بلا پروریده عمان

کجاست آنکه تحمل نماید این غم را؟


درکوی بلادست وفادادعباس
ازغیرت خودجان بخداداد عباس
چون دردم اخرین رخ زهرا دید
دستان بریده رونماداد عباس


دروادی غیرت بخدااستاداند
آنانکه بخودراه فنارا دادند
میرفت بسوی خیمه تاحدیکه
دست وعلم ومشک زپاافتادند


سقالب آب وتشنه باشد
اینجاست که غرق حیرتم من
بی دست علم گرفته بردوش
یعنی که خدای غیرتم من


بعدسیراب شدن سخت دلم می سوزد
بهرشیری که بجوشیدونصیب تونشد


تشنه وادی شوقم رمقی نیست دگر
آب دندان ولبت آب حیاتست مرا
توبیایی بخداجان دگرمیگیرم
زهرتاخیر توهرلحضه مماتست مرا

سایت ادبستان معرفت-استاد محمد مهدی معماریان.

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.