ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۰-۳-۳۱ ولادت امام رضا ع

بسم الله الرحمن الرحیم

۱۴۰۰/۳/۳۱ (ولادت امام رضا ع)
در مورد تولد امام رضا ع اختلاف نظر وجود دارد طوریکه ۵ سال
درمدت عمر ایشان اختلافست
۴۸ سال و یا ۵۱ گفته شده اما حدوداً ۵۰ سال عمر کردند.
امام هشتم ع یک خصوصیتی که داشتند، خیلی در جامعه چهره شد، بعد از شهادت موسی بن جعفر ع توسط هارون الرشید، نوبت به امام هشتم رسید و ایشان علناً ادعای امامت کرد. امام رضا ع شروع به تبلیغ کرد، به مسافرتهای زیادی می‌رفت، بصره، کوفه می‌رفته برای تبلیغ و با ادعای امامت می‌رفتند و دعوت می‌کردند از علما برای بحث، از علمای مذاهب دیگر، مخصوصاً در آن موقع یک سری علوم از خارج اسلام وارد حوضه اسلام شده بود
سوالاتی مطرح شده بود و اینها باید جواب داده می‌شد،
هر عالمی هم نمی‌توانست جواب صحیح را بدهد،
تا جایی که مأمون به حکومت رسید دستور داد امام را به خراسان بیاوردند،
گفته‌اند مأمون عالمترین سلطان عباسی بلکه عالمترین سلطان دوران اسلامی بود.
و از سوالهایی که از امام می‌کرده معلوم بوده که آدم زیرکی بوده،
به ملعون بودنش کاری نداریم، چون معلوم نیست کسی عالم و دانشمند باشد حتماً آدم خوبی هم باشد.

سهل بن عبدالله تستری، از عرفای بزرگ می‌گوید شیطان را گرفتم و به او گفتم برایم از توحید بگو، می‌گوید مطالبی در مورد توحید گفت، که اگر عرفا بودنند انگشت به دهان می‌مانند.
شیطان بی سواد نیست، جهل یک مطلب است و جهالت یک مطلب دیگر است.
جهل، نادانی است و جهالت نادانی کردن است،
شیطان نادان نبود جهالت می‌کرد،
مأمون عباسی هم عالم بود.

چو دزدی با چراغ اید گزیده‌تر برد کالا
مأمون مادرش کنیز سیاهی بود..
وقتی هارون الرشید از دنیا رفت اینها دو تا برادر بودند ادعای خلافت می‌کردند و مأمون بر برادرش پیروز شد و امین برادر خود را کشت و مأمون خیلی شیاد بود.
این‌ها بعد از بنی امیه سرکار آمدند بنی امیه با معاویه شروع شد، بعد یزید و بعد دست مروانیها افتاد، خیلی ظلم کردند و بزرگترین ظلم اینها شهادت ابا عبدالله الحسین ع به دست یزید بود و بعد تخریب کعبه و بعد قتل عام مردم مدینه در زمان سلطنت یزید، بطوری که مردم متوجه شدند کار اسلام نیست بلکه کار خلافت است، و بعد شورشهایی به پا شد مثل شورش مختار و شورش توابین، در حجاز شورش پسر زبیر، اما تمام اینها سر کوب شد،
کسی مثل حجاج سفاک آمد سر کار که باید جلوی او یک شیعه را قبل از غذا سر می بریند، …
زندانی داشت سقف نداشت فقط دیوار داشت و زن و مرد را در بک جا زندانی می‌کرد….
مردم از بنی امیه دل خیلی خونی داشتند بر اثر ظلمهای انها.

وقتی ابو مسلم خراسانی قیام کرد سلطنت را از بنی امیه گرفت و نامه به امام صادق ع داد و امام هم نامه او را آتش زد وانداخت دور، نپدیزفت خلافت را، بعضی‌ها میگویند ائمه حکومت تشکیل نداند چون موقعیت نداشتند، انها خودشان نخواستند. بعد از بنی امیه، بنی العباس سر کار امدند و مردم گرایش به بنی هاشم پیدا کرده بودنند و اهل بیت پیامبر ولی کار چرخید و به دست بنی العباس افتاد، عباس عموی پیامبر بود و گفتند اینها از خاندان پیامبر هستند و خوب هستند، سفاح وقتی آمد خلیفه شد گفت بنی امیه را بکشید، به بزرگ و صغیر و کبیرشان رحم نکنید و انقدر از بنی امیه کشتند که نسل انها منقرض شد،
یواش یواش فهمیدند اینها خاندان پیامبر نیستند درست استکه از بنی امیه نیستند اما کارهای انها اسلامی نیست، ، وقتی مأمون و امین با هم در گیر شدند، مردم رفتند سراغ امام و گفتند وقت قیام است حضرت فرمود خوش بین نباشید، و ارام باشید و هر چیزی یک وقتی دارد و امام رضا شیعیان مدینه و اطراف را ساکت کرد،
مأمون به حکومت رسید، شورش‌های شیعی بود، در بعضی مرحله‌ها از نوادگان امام سجاد ع کوفه را تسخیر کردند، یمن را تصرف کردند و بیعت گرفتند و مأمون اینها را سر کوب کرد،
امام رضا ع را مأمون طلبید چون اقبال مردم را به اهل بیت می‌دید و خیلی هم خوب اینها را می‌شناخت.
بنی العباس با تبلیغ علی بن ابی طالب امدند سرکار، که حق با علی بود،
حتی دارد از مأمون سؤال کردند تشیع خود را از چه کسی داری چون معرفت به امامت داشت، گفت از پدرم هارون الرشید دارم،
مأمون این خاندان را خوب می‌شناخت و امام هشتم را آورد پیش خودش تا یک مقدار از این تشنجها را بخواباند

مأمون یکی از کارهایی که کرده کمتر دست به شمشیر شده و دشمنان خود را با سم از بین می‌برد.
امام هشتم را آورد خراسان و پیام داد می‌خواهم خلافت را تقدیم شما کنم و امام هشتم گفت نه من نمی‌توانم،
شیخ صدوق می‌گوید یک مدتی التماس کرد امام رضا را برای پذیرش خلافت،
گفت باید ولیعهد من بشوی، و باید بپذیری و تهدید کرد و امام رضا گفت به شرطی که امر و نهی نکنم، و هیچ کاری نکنم و مأمون پذیرفت،
و سکه بنام امام رضا زد، نتیجه این شد که همه گفتند
امام رضا ولیعهد ایشان شده، لباس بنی هاشم سبز بود مأمون گفت همه لباس سبز بپوشند خودش هم لباس سبز پوشید
امام به برخی شیعیان فرمود دلخوش به این حرفها نباشید اینها ظاهر است.
شیخ مفید می‌گوید مأمون جلسه‌ای ترتیب داد برای معرفی امام برای ولایت عهدی وبه امام گفت شما سخنرانی کنید و امام رضا همین چند کلمه را گفت:

بسم الله الرحمن الرحیم، مردم ما را بر شما حقی است بواسطه رسول الله و شما را بر ما حقی است بواسطه ایشان، اگر حق ما را دادید ما نیز حق شما را رعایت می‌کنیم، والسلام

معنای کلام امام رضا

حق ما بر شما، امامت و ولایت است، به سفارش رسول الله ص و شما را هم حقی است بعنوان پیرو،
اگر حق امامت را که غضب کردند از امیرالمؤمنین و بقیه امامان بما بدهید، ما هم حق شما را میدهیم،
امام وقتی می اید حق مردم را می‌دهد.
روایت داریم، اقا بقیه الله وقتی تشریف می اورند یکی از کارهایی که می‌کند مال را بالسویه تقسیم می‌کند، همه مردم غنی می‌شوند دیگر فقیر وجود ندارد در جامعه،
مأمون گفت همه جا، جار بزنید امام رضا ولیعهد مأمون شد،
شیعیان زیدی یک اعتقادی دارند می گویند هر کدام از اولاد فاطمه زهرا س که قیام به سیف کند او امام است.
لذا وقتی امام رضا ع ولیعهدی را پذیرفت بسیاری از شیعیان زیدی به امام رضا گرویدند و خیلی از شورشها ارام گرفت.
و از انطرف بنی العباس به مأمون گفتند این چه کاریست که میکتی،
امام رضا خیلی در خلوت مأمون را سفارش می‌کرد.
و مأمون استقبال مردم را از امام رضا می‌دید و حسادت می‌کرد،

نماز امام رضا ع

نماز عید را گفت امام بخواند و امام فرمود من جوری می‌خوانم که رسولخداص و امیرالمؤمنین ع خواندند و مأمون قبول کرد و امام رضا پاهای خود را برهنه کرد و عمامه مخصوص بست و به مردم گفت همین کار را کنید که من می‌کنم داخل حیاط آمد و به اسمان نگاه کرد و تکبیر می‌گفت، و وقتی خارج شد از خانه سربازها که دیدند همه از اسب پیاده شدند کفشها را در اوردند و وقتی امام می‌گفت الله اکبر جمعیت یک پارچه تکرار می‌کردند گویا زمین و اسمان می‌لرزید …و وقتی مأمون این وضع را دید گفت برید امام را بر گردانید و امام بدون اعتراض برگشت و مردم دیدند امام کاره‌ای نیست پشت پرده کس دیگر است
خلاصه مأمون عزم سفر به بغداد کرد و امام هشتم به شهادت رسید. و انقدر به سر و سینه زد و لباس سیاه پوشید که مردم فکر نکنند این امام را به شهادت رسانده

حدیث لوح، در مورد ائمه اطهار، و اسامی انها بر رسول الله نازل شد در مورد امام هشتم دارد یقتله عفریت مستکبر، عفریتی مستکبر او را می‌کشد، چون در مورد شهادت امام رضا شک می‌کنند این در لوح آمده.
مأمون، عالم بود و شیعه بود اما، امام کش بود،
امام رضا ع معجزات زیادی نشان می‌داد برای اثبات امامت، امام هشتم یک خصوصیتی دارند، که شاید در بقیه امامان نیست یعنی یک ظهور خاصی دارند که بقیه امامان ندارند حتی امام صادق ع منحصر در مدینه بود و دو سال امدند کوفه، و مجلس درس داشت و شاگردانش پخش می‌شدند اما به اندازه امام رضا ع تابش نداشت، وبعد از شهادتش هیچ کدام از ائمه ما گنبد و بارگاه به عظمت امام هشتم ندارند حتی خود امام حسین و امیرالمؤمنین، این همه موقوفات ندارند
انبساطی و بسطی که در ایشان هست و شانیت خاص در میان ائمه که از القاب ایشان شمس الشموس است،
این الشموس الطالعه، اشاره به امامان است و ایشان شمس الشموس، خورشید خورشیدهاست، یک درخشش عجیبی دارد،
همین الان هم معجزاتی دارد،
یکی از معجزات ایشان در این عصر حضرت علامه، آقاجان هستند. یکی از بزرگترین معجزات امام هشتم هستند ایشان، عظمت و سعه ای که در آقاجان علامه حسنزاده وجود دارد در کسی سراغ نداریم،
می‌فرماید ما را شب در عالم رؤیا بردند.. بجایی و گفتند دعا کن هر حاجتی داری بهت می‌دهیم و می‌گوید من گفتم، خدایا من علم می‌خواهم و می‌گوید بعد مرا بردند حرم امام هشتم ع یک وقت دیدم آقاجان از پشت ضریح امدند بیرون و امدند طرف من و مرا در آغوش کشید و آب دهان خود را اوردند بطرف زبانش و گفتند بخور و من با ولع تمام جوری که لب و دهان ایشان را می‌خواستم بخورم، آب دهان ایشان را نوشیدم، و جالب است این را در مورد امیرالمؤمنین و رسول الله داریم، امیرالمؤمنین می‌فرماید رسول الله خدا علم را از لعاب دهانش ریخت در دهان من
روایت داریم در حرم امام ع راه می‌روید فرشتگان ناز می‌کند زائر را، بال خود را می‌کشند به بدن زائر
امام رئوف، مهربان
الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.