شعر غدیر
بسم الله الرحمن الرحیم
هو العلی
پرتواز رویت آفتاب گرفت
غنچه از خجلت نقاب گرفت
بوده از پیچ و تاب گیسویت
زلف سنبل چو پیچ و تاب گرفت
روز عید غدیر پیغمبر
بیعتت را ز شیخ و شاب گرفت
بر سر دست چون بلندت کرد
احمد از روی حق نقاب گرفت
چون که پا در رکاب میکردی
جبرئیل آمد و رکاب گرفت
هرکه کرد التجا به در گاهت
نا رسیده ز ره جواب گرفت
تا رساند به دست انبیاء جبرئیل
وحی از دست بو تراب گرفت
بوده در مکتب و دبستانت
هر رسولی ز حق کتاب گرفت
چون به زمزم فرو نمودی سر
بوسه از روی ماهت آب گرفت
گنج عشقت ز کل عالم خاک
جای در این دل خراب گرفت
هست عمان چو خاک درگاهت
گرچه رفعت ز ماهتاب گرفت