۹۸-۱۱-۹ اسرار سوره کهف
ایام فاطمیه شب دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
ایام فاطمیه شب دوم (چهارشنبه ۹۸/۱۱/۹)
عنوان: در اسرار سوره کهف ولایت
این سه داستان در سوره کهف به سه گروه اولیاء اشاره دارد.
داستان اول یک گروه هستند که اصحاب کهفاند
داستان دوم دو نفرهستند که حضرت خضر ع وحضرت موسی ع اند
داستان سوم یک نفر که جناب ذوالقرنین است
انبیا ایات و معجزات انها ظاهر است اما اولیا به هر مقام که میرسند ایاتشان مخفی است
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ
اوست که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد،
درحالیکه در بنی اسرائیل سکینه در تابوتی در دستشان بود
وَکتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِن کلِّ شَیءٍ مَّوْعِظَهً
و برای او در الواح [تورات] از هر چیزی نوشتیم
واین کتابت الهی برای اولیا در قلب آنهاست
کتب فی قلوبهم الایمان (ایمان در مؤمنین نوشته شده است).
اولیا کرامت دارند و مخفی است اما انبیا معجزه دارند و ظاهر وآشکارست
در مورد حضرت خضر اسمش در قران مخفی است و میگوید عبدی از عباد ما.
در سوره کهف آیه ۶۳ میفرماید
قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَهِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا
به مجمع البحرین میرسند و ماهی را فراموش میکنند
تأویل ماهی آن حیات جزئی است. و چون متصل به آن دریا میشود یعنی به مجمع للبحرین که میرسند حیات جزئی خود را فراموش میکنند. و به حیات کل میپیوندند
میت، مرده به مجمع البحرین میرسد حیات پیدا می کندتا برسد به اقیانوس توحید و ولایت.
آیه ۶۶ سوره کهف: قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا
آیا از تو تبعیت کنم تا رشد کنم؟
در کنار رسول و ولی بودن مهم نیست آن تبعیت است که مهم است.
ان که را روی به بهبود نداشت
دیدن روی نبی سود نداشت
باید انسان دنبال این باشد که امام از چکاری راضی است از فعل من راضی است؟ اینطور رشد پیدا میکند.
الکهف
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیءٍ حَتَّیٰ أُحْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکرًا
گفت: [ای موسی!] اگر دنبال من آمدی، از هیچ چیز از من مپرس تا خودم درباره [حقیقت] آن با تو آغاز سخن کنم. (۷۰)
و فرمود تبعیت از من شرط دارد که سؤال نکنی و سکوت نمائی که سخت هم هست و سکوت علامت پذیرش است
نکته (جناب نفری فرموده در مخاطبات الهی بمن گفته شد وقتی به تو دستوری داده شد در پی حکمت آن مباش اگر حکمت آن را بدانی بنده آن حکمت شدهای و اگر ندانی وعمل کنی بخاطر امر ما انجام دادهای یعنی مقام تسلیم.
الکهف
فَانطَلَقَا حَتَّیٰ إِذَا رَکبَا فِی السَّفِینَهِ خرقها قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیئًا إِمْرًا
پس هر دو به راه افتادند تا وقتی که در کشتی سوار شدند، او شکافی در کشتی ایجاد کرد. موسی گفت: آیا آن را شکافتی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ به راستی که کاری بسیار زشت کردی!(۷۱)
در اینجا دیگر رفیق حضرت موسی نبود یعنی تا مجمع البحرین آمد ولی در بقیه راه حضور نداشت خود این مقامی است که تا مجمع البحرین رفت
وقتی موسی ع اعتراض کرد به شکستن کشتی
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّک لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا
گفت: [ای موسی!] آیا نگفتم که تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی ورزی؟(۷۲)
اینجا بنا بود حضرت موسی سکوت کند صبر نکرد فقط اشگال در صبر نبود اشگال مهمتر از آن پیش داوری او بود که گفت کشتی را شکستی که اهل آنرا غرق کنی
قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا
گفت: مرا بر آنچه از یاد بردم، مؤاخذه مکن و در کارم به من سخت مگیر. (۷۳)
یکی از چیزهایی که از انسان برداشته شده بر اثر فراموشی است
خدا بخاطر فراموشی انسان را عذاب و ماخذه نمیکند.
واین بخاطر پیش داوری است نه فراموشی
فانطلقا حتی لقیل غلاما فقتله…
وقتی موسی ع بقتل غلام اعتراض کرد حضرت خضر فرمود
قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّک إِنَّک لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا
گفت: [ای موسی!] آیا نگفتم که تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی کنی؟(۷۵)
اینجا تاکید زیاد شده چون نگفت یادم رفته ببخشید
الکهف
قَالَ إِن سَأَلْتُک عَن شَیءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا
گفت: بعد از این اگر چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من مصاحبت مکن [برای آنکه] از جانب من به عذر قابل قبولی رسیدهای [و برای جدا شدن از من دلیل قاطعی داری.](۷۶)
اینجا چون موسی ع گفت اگر اعتراض کردم دیگر بامن مصاحبت نکن لذا دفعه سوم محروم از همراهی با خضر ع شد
خودتان از خدا تنبیه نخواهید چون خودت خواستهای
هزار هم گناه کردی بگو خدایا مرا ببخش
فَانطَلَقَا حَتَّیٰ إِذَا أَتَیا أَهْلَ قَرْیهٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یضَیفُوهُمَا فَوَجَدَا فیها جِدَارًا یرِیدُ أَن ینقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیهِ أَجْرًا
پس [هر دو] به راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند، از مردمش خوراک خواستند و آنان از اینکه آن دو را مهمان کنند، خودداری کردند. پس در آن شهر، دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد، پس او آن را [به گونهای] استوار کرد [که فرو نریزد]. موسی گفت: اگر میخواستی برای تعمیر آن دیوار، مزدی میگرفتی [که برای خود خوراک فراهم آوریم.](۷۷)
اهل روستا به انها کمک نکردند
ممکن است حضرت خضر بصورت گدا به در خانه انسان بیاید
گاهی وقت خداوند یک نیازمند را میفرستد تا بلای از سر شما رفع کند.
در خراب شدن دیوار که اراده کرده بود و حضرت خضر تعمیر کرد و مزد نگرفت و اعتراض حضرت موسی ع برمی گردد به اینکه حضرت موسی گوسفندان دختران شیخ مدین را آب داد بدون مزد
و همچنین بابت رسالت حضرت موسی هیچ مزدی نمیخواهد چون اجر رسالت باخداست
الکهف
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَینِی وَبَینِک سَأُنَبِّئُک بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیهِ صَبْرًا
گفت: [ای موسی!] اکنون زمان جدایی میان من و توست; به زودی تو را به تفسیر و علت آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی، آگاه میکنم. (۷۸)
واینجا خودش فراق را طلب کرد
روایت ایکاش حضرت موسی صبر میکرد تا حکمتهای بیشتری را میفهمیدیم.
أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَسَاکینَ یعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکانَ وَرَاءَهُم مَّلِک یأْخُذُ کلَّ سَفِینَهٍ غَصْبًا
اما آن کشتی، از بی نوایانی بود که [با آن] در دریا کار میکردند و در برابرشان پادشاهی بود که هر کشتی سالم و بی عیبی را غاصبانه تصرف میکرد، من خواستم معیوبش کنم [تا به دست آن ستم گر نیفتد.](۷۹)
حکمت سوراخ کردن کشتی تا مال خودشان باشد تا پاد شاه از انها نگیرد
امام حسن مجتبی ع فرمود اگر با معاویه صلح کردم بخاطر ترس نبود بخاطر باقی ماندن و حفظ بقیه شیعیان پدرم امیرالمؤمنین ع بود بخاطر بقای شیعیان بود. و فرمود کار من مثل سوراخ کردن کشتی بود که توسط عبد صالح انجام گرفت
تأویلی از کشتی بدن است
دنیا بحر عمیق است وبدن تو کشتی و هوای نفس در پی غصب این کشتی است لذا بدن تو معیوب و مریض میشود تا توسط هوای نفس وشیطان غصب نشود
خراب میکند برای اباد کردن عبد صالح میرود به کمک مساکین و مساکین مومنانی هستند که دست انها به هیچ چیز بند نیست وهمان شیعیان مستضعف هستند
الکهف
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَینِ فَخَشِینَا أَن یرْهِقَهُمَا طُغْیانًا وَکفْرًا
و اما [آن] نوجوان [که او را کشتم]، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسیدم که آن دو را [در آینده] به طغیان و کفر بکشاند. (۸۰)
گاهی وقت یک چیزی را از انسان میگردندتا طرف به کفر کشیده نشود
فَأَرَدْنَا أَن یبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیرًا مِّنْهُ زَکاهً وَأَقْرَبَ رُحْمًا
پس خواستیم پروردگارشان پاکتر و مهربانتر از او را به آنان عوض دهد. (۸۱)
روایت داریم: دختری به این پدر ومادر داده شد که چند نسل پیامبر از او به عمل آمد
گاهی وقت از انسان چیزی گرفته میشودو چیزی بهتر و با ارزشتر داده میشود واین از حکمتهای خداست
الحمدالله علی ولایه