بسم الله الرحمن الرحیم
(شنبه ۹۹/۹/۸ درس عیون مسائل نفس)
موضوع: شرح عین ۳۶
انسان ادراکاتی فوق طور عقل دارد.
بحث از عشق و عقل و تضاد عشق و عقل یا عرفان و عقل که در کتابها مطرح میشود.
مذمت عرفا این نیست که عقل را ابطال کنند بلکه بالاتر از طور عقل ادراکاتی هست و اگر عقل را ابطال کنیم مشکلاتی پیش می اید..
توحید و نبوت را با عقل میفهمیم معیار عقل است.
میخواهند بگویند بالاتر از عقل هم ادراکاتی هم هست.
آنچه با کشف درک میشود دلیل آوردن برایش سخت است.
مثلاً شما اگر قبل از خاتم انبیا بودید و کسی بعنوان پیامبر برای شما معجزه هم کند بعد این شخص بگوید دو دو تا میشود هفت تا. شما میپذیرد؟ مسلماً نه.
مسلمات عقلی را با کشف و شهود نمیشود باطل کرد.
حواس ما اشتباه میکند خطای چشم و ووو داریم و عقل تشخیص میدهد که این خطای چشم است عقل قاضی است برای حواس برای درست یا غلط بودن …
در کشف هم قاضی داریم
صدرالمتالهین در اسفار: برهان حقیقی با شهود کشفی مخالفت ندارد و فرمود ما به حمد الهی آن را به هر دو وجه، برهان و ایمان شناختیم.
آنچه اینها می گویند مختص کشف است با برهان اثبات کردهایم.
جناب ملاصدرا اثبات کرد مثل معراج جسمانی و عالم مثال و تجدد امثال ووووو
دین ما فطری و حنیف است.
و در فطرت ما هست که هر معلولی یک علت دارد.
چطور عالم به این عظمت علت ندارد، این عالم خالق دارد.
توحید و یکتا پرستی فطری است.
نظم در این عالم ناظم میخواهد واین فطری است.
قران معجزه پیامبر ماست بعد از ۱۴۰۰ سال کسی نمیتواند مثل این کتاب را بیاورد فطرت انسان میگوید این کار انسان نیست.
اگر به فطرت خود رجوع کنی میبینی اسلام یک دین عقلی است.
قران و عرفان و برهان یک نورند و هیچکدام از دیگری جدا نمیشود و برهان و عرفان دائر مدار قرآنند و بر عکس.
دین ما دین برهان است متن دین ما عقل است عقل تنزل کرده شده دین ما.
هیچ دینی مثل دین اسلام روی عقل کار نکرده است.
وَقَالُوا لَوْ کنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کنَّا فِیٓ أَصْحَابِ السَّعِیرِ
و گفتند اگر بودیم میشنیدیم یا به خرد مییافتیم نمیشدیم در یاران آتش سوزان
یکی از تابلوهای عقلی در خوب و بد بودن کار انسان اینست
آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نپسند و بر عکس
مثل غیبت کردن چون دوست نداری کسی غیبت تو را کند پس غیبت نکن.
قران از برهان جدایی ندارد، اگر از برهان جدا شود قابل اثبات نیست.
دین ما دین عقلی است و در قران ریزه کاریهای هم برای عقل آورده، مثل داستان حضرت موسی ع و غایب شدن او و جریان گوساله پرستی وووو که ساخته دست خود را می گویند خدا و مقدس میدانند آن را درحالیکه نمیتواند مقدس باشد.
اگر تقدس دارد از جانب خداست نه از جانب تو که درست کردهای.
ریزه کاری عقل است که قران به ما یاد میدهد.
لذا میزان داریم برای مکاشفات و آن قران است پس عرفان دور قران دور میزند و همینطور عقل.
در محضر اقاجان بودیم دو سه نفر عرب بودند و عربی صحبت میکردند عرفان را میخواستند و اقاجان فرمود: لا عرفان الا قران، عرفانی جز قران نداریم.
از امیرالمؤمنین ع پرسیدند از علوم وحی چیزی نزد شما هست؟
فرمودند: خیر مگر اینکه خداوند فهم جدیدی از کتابش به بندهاش عنایت کند.
جناب ابن عربی: در فتوحات هر چه می گویم از محضر قرآن میگویم.
جناب حافظ عقل را به شحنه به قاضی شهر تعبیر میکند
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند.
علم ایقان به برهان لذت میبخشد و علم ایقانی ذوقی بالاتر از لذت برهانی نصیب عالم میکند و علم دارای مراتب است.
اگر با استدلال رسیده و با کشف و شهود به آن برسد خیلی لذت دارد
جناب قونوی در وصیت نامه خود، در علم ذوقی بالاتر از این که ما آوردهایم کسی ندارد اگر کسی مخالف ما در ذوقیات گفت نپذیرد مگر حضرت بقیه الله عج که اگر دیدید سلام مرا برسانید که ایشان مطالبی فوق این مطالب را دارند.
مکاشفات عرفا دارای مراتب است.
《وکل میسر لما خلق له》یعنی میسور هر کس آن چیزی است که برای آن آفریده شده است.
از افلاطون الهی نقل کردیم که وی گفت《هزاران مسائل علمی برای من ثابت شد که راهی به برهان بر انها ندارم》
از ارسطو《 این اقوال متداول همانند نردبان برای مرتبه مطلوب است، هرکس خواهد آن را تحصیل کند، فطرت دیگری برای نفس خود تحصیل نماید》
از شیخ الرئیس: هرکس عرفان را برای عرفان اختیار کند قائل بشرک شده، عرفان برای رسیدن به حق است، نه برای خودش.
ریاکار هم شرک خفی است.
در عرفان دنبال خدا باشد، این مرتبه درجاتی است با کلام نمیشود بیان کرد.
جناب ملکی تبریزی میفرماید سالک در ابتداد نمیداند لقاء الله چیست باید بدانید مقصد عظیمی است تا نزدیک شود و حالات به او دست بدهد.
باید این مقامات چشیده شود
نه با حرف زدن باید خودش برسد نه اینکه بگوید دیگران چی گفتند.
اگر کسی این حرفها را نمیفهمد فهم خودش ضعیف است.
شیخ در حکمت مشرقیه چنان که در تعلیقات صدر المتالهین بر شفا نقل کرده:
برخی از بسائط دارای لوازمیاند که ذهن را به صورتهای خود به حاق ملزومات میرساند و تعریف به این لوازم کم از تعریف به حدود نیست.
شما علت چیزی را شناختی میگوید آن را شناختهای.
مریضی ناشناخته یعنی مرضی که علت آن را نمیدانند چیست.
علم به علت آن شیء علم به شناخت آن شیء است.
اگر تو با استدلال انها را محکوم کنی انها تو را با شهود محکوم میکنند.
تو با برهان میگویی این برهان نیست اشتباه ذهنی تو است.
عارف عقل را مذمت میکند نمیخواهد مذمت عقل کلی نمایند بلکه مراد ایشان عقول جزیی نظری است به این معنا که ایشان اهل نظر را تحریض میکنند که به مقام برتر که همان کسب علم وهبی که به مراتب بالاتر از نظر است برسند.
الحمدالله علی الولایه