۹۸-۹-۲۷ شرح عیون جلسه ۲۲۶
بسم الله الرحمن الرحیم
(درس عیون مسائل نفس جلسه ۲۲۶)
(دوشنبه ۹۸/۹/۲۷)
عنوان درس: اثبات عقل فعال (منهج ۸ و ۹)
منهج ۸: از آن مناهج منهج شوقها و غرضها و شهوتها و میلهای اشیاء به کمالاتشان میباشد. پس به ناچارباید غایت کمالی عقلی برای انها موجود باشد، آن غایات عقولند.
در اینجا میخواهد عقل مفارق وعقل فعال را اثبات کند.
یک موقع از راه تکامل موجودات است، که یک مربی بالای سر موجودات هست که اینها را به کمال میرساند هدایت میکند که در لسان شریعت جبرییل ع یا ملائکه الله که مأمور به تدبیر مدبرات امرا هستند، تدبیر میکنند موجودات این نظام آفرینش را، ولی انجا فیض از بالا به پایین بوده در اینجا از حرکت استکمالی است که به غایت کمالی خود میرسد.
حرکت استکمالی را به طرف کمال در تمام موجودات میبینیم، حالا در بعضی شوق کمال در بعضی شهوت ووو که اینها مراتب یک حقیقت هستند که یکجا شهوت و یکجا میل نامیده میشود دیگر شهوت نیست میل است وووو حالا شما به موجودات نگاه کنید از گیاهان هر گیاهی بطرف یک غایتی حرکت میکند. مثلاً هسته خرما کاشته میشود غایتش نخل است و…
اینجا موجودات ما یری هستند آنچه دیدنی هستند ما بحث میکنیم وگرنه موجودات ذره بینی و… این حرکتها را دارند.
مرتبه بالاتر از نبات، مرتبه نباتی کامل بشود غایتی فوق آن متصور است که مرتبه حیوانی است. خود حیوانات شهوت دارند رو به کمال هستند. جفت یابی و تولید مثل و… این غایتها برای چی است؟ چرا خود را به غایت برساند اگر فقط غایت مادی باشد غایات متوقف میشود.
در حیوانات هر کدام به هر نحوی شوق شهوت و… تا خود را حفظ کنند و نسل خود را حفظ کنند تا به کمال برساند.
ایا بعد از حیوان غایت تمام میشود؟ خیر! میاید بطرف مرتبه انسانی.
مرتبه حیوانی انسان هم مثل بقیه حیوانات است تولید مثل و… اما غایت حقیقی انسان رسیدن به عقل است. آن عقل غایت الغایات است.
تمام نظام آفرینش در مسیر استکمالی خودش بطرف آن غایت حرکت میکند.
حرکتها از جمادی به مرتبه نباتی به مرتبه حیوانی به مرتبه انسانی از این دریچه انسان از این کانال خودش را به غایت عقلانی برساند. پس باید یک عقل مفارقی باشد. که غایت تمام حرکتهای انسانی باشد
حالا این غایات برای چی هست؟ در مرتبه گیاهی غایت ختم میشود یا وارد مرتبه حیوانی میشویم.؟
حیوان مرتبه نبات و جماد را دارد و مع الاضافه باز
بالاتر میرسیم به انسان که در رأس هرم است و جناب انسان هم کمالات جمادات و نباتات و حیوانات را داراست و یک کمالی دارد که انها ندارند.
تمام شوقها و شهوتها وووو به طرف یک غایت است و آن غایت خود ماده نمیتواند باشدکه باید مفارق از ماده باشد و فوق ماده باشد که عقل مفارق است.
حالا چرا عقول؟ زیرا ماده را که دارند. موجودات مادی بطرف چه چیزی میروند؟ بطرف یک حقیقت فوق مادی که عقل باشد وقبله تمام موجودات است. انسان کامل که به عقل فعال متصل شده قبله همگان
منهج ۹: منهج کفایت امکان ذاتی برای انواع بالفعل است که فیضان انها در نوعیت و شخصیت از مبدای
واهب به امکان استعدادی نیازی ندارد و همان امکان ذاتی کافی است.
امکان ذاتی برای انواع بالفعل
در یک حصر عقلی حقایق و موجودات به سه قسم تقسیم میشوند. اول، واجب الوجود. دوم، ممکن الوجود. سوم، ممتنع الوجود
حالا خود ممکن الوجود دو نوع است.
ممکنی که فقط امکان ذاتی دارد.
ممکنی که غیر از امکان ذاتی امکان استعدادی هم دارد.
انی که امکان استعدادی دارد چگونه است و چه فرقی دارد با ممکنی که فقط امکان ذاتی دارد؟ در بحث قبل که بحث ازدواج هیولا به صورت بود
هیولا یا ماده قوه است و صورت، آن فعلیت اوست. اشیا مادی بخاطر وجود مادهاش یک قوه و توانایی در او است که تکامل پیدا میکند
در موجودات مادی قوه است. اما اگر موجودی ماده نداشت میشود فعلیت صرف، کمال صرف است، دیگر هیچ امکان و قوهای دران نیست لذا هیچ تکاملی در آن راه ندارد.
تکامل زیر سر ماده است. به همین دلیل است که انسانی که از دنیا میرود پرونده عمل او بسته میشود چون بعد از دنیا امکان تکامل نیست.
موجودی که مادی است یعنی صورت مادی، حقیقت مادی این موجود غیر از امکان ذاتی است که دارد یک امکان دیگر، امکان استعدادی دارد، استعداد حاصل شود تا او به کمال برسد.
خلقت موجودات تدریجی است.
عالم خلق و امر داریم. حالا چرا خداوند از هم جدا کرد؟ عالم خلق که ماده است این امکان استعدادی میخواهد باید استعداد حاصل شود تا افاضه صورت بگیرد.
خداوند فرمود انسان را با دو دست خود افریدم در ۴۰ روز! پس دلیل بر تدریجی بودن خلقت انسان است واینکه انسان از نطفه و بعد علقه وبعد مضغه و… هر مرتبه استعداد حاصل شود برای مرتبه بعدی، که تدریجی است خلقت، اسمانها در شش روز آفریده شده و خصوصیات این عالم امکان استعدادی دارد.
پس موجودی که ماده دارد غیر از امکان ذاتی، ذاتاً باید ممکن الوجود باشدچون ممتنع باشد نمیشود اصلا بوجود بیاید و واجب الوجود هم همیشه هست.
حالا که مادی شد امکان استعدادی میخواهد مثلاً انسان بعضی مراتبش در مرد نطفه منتقل میشه به زن بعد مراحل طی شود بعد انتقال به این دنیا و… اما موجودی که ماده نداشته باشد، امکان استعدادی برای او نیست. استعداد، قوه …. برای او نیست.
پس خلقت انها دفعی است دیگر زمان بند نیست
زمان از کی آفریده شده؟ زمان خودش حادث زمانی نیست پس قدیم است. از کی نمیشود گفت، زمان از ابعاد ماده است پس برای این عالم هم ابتدایی زمانی نمیشود قائل شد.
ابن سینا میگوید معطله قائل هستند مدتی گذشته بعد خدا این عالم را آفریده، میگویند حرف شما غلط چرا؟ ابتدا برای عالم قائل نیستن، یعنی بی نهایت، حالا چطور از بی نهایت عبور کردین رسیدین به اینجا تو زمان
معطله از بی نهایت نمیشود عبور کرد این عالم حادث زمانی نیست از بی نهایت عبور کنی تا به اینجا برسی
ابن سینا میفرماید: در رساله مبدأ و معاد
اگر این بی نهایتکه شما می گویید بالفعل موجود بود، میگفتیم بله از بی نهایت نمیشود عبور کرد زمان شانش نابودی است دم به دم نابود میشود و بعد بود میشود.
این قطعات زمان بالفعل موجود نیستند که بگوییم از بی نهایت نمیشود عبور کرد. این جواب ابن سینا
حالا جواب ما به معطله: سلمنا حرف شما درست
یک زمانی گذشت بعد خدا این عالم را آفرید، حالا آن موقع که خدا عالم را آفرید چند سال نیافریده بود
محدود بود یا نامحدود؟
فلاسفه می گویند این عالم قدیم زمانی است اصلاً ابتدا ندارد.
این سؤال زمان از کی آفریده شده غلط است چون زمان حدوث زمانی ندارد قدیم است
اگر برای زمان ابتدا قائل نباشی باید از بی نهایت عبور کنی و نمیشود عبور کرد.
متکلمین می گویند زمانی گذشت بعد خدا عالم را آفرید حالا این مدت محدود است یا نا محدود؟
اگر بگویم محدود بود معنایش این است خدا چند سال بزرگتر از این عالم است پس خدا هم یک سنی دارد و زمان بند است طبق حرف شما
حالا نامحدود باشد آن زمان که خدا نیافریده بود چگونه طی شد این نامحدود بودن
بحث اینجاست: مناط احتیاج موجودات به علت که چرا موجودات علت میخواهند ایا بخاطر زمان یا بخاطر امکان ذاتی انهاست؟
حالا چون ممکن هستند علت میخواهند یا چون حادث هستند؟
متکلمین می گویند چون حادث هستند، چون نبود و بود شده علت میخواهد.
فلاسفه می گویند بخاطر امکان است که علت میخواهد.
این عالم اثبات شد حادث نیست و قدیم زمانی است
اگر بخاطر حادث بودن علت میخواهد. می گویم این عالم حادث است علت نمیخواهد. اگر علت بخاطر حادث بودن بدانیم
اگر بخاطر امکان است علت میخواهد آن موقع حادث هم نباشد علت میخواهد
ممکن باشد ممکن نباشد در هر دو صورت علت میخواهد. قبلاً گفتیم عدم العلل علت العدم، عدم علت خودش علتی است برای عدم
اگر هست علت دارد و اگر نیست علت دارد و نبودنش دلیل علت است چون دو طرفش علت میخواهد.
علت که حاصل شد معلول حاصل میشود
انها که بالفعل هستند امکان ذاتی کفایت میکند وقتی کفایت کرد دیگر کی ندارد آفرینش شدهاند. اگر بعداً آفرینش بشوند زمانی میشوند
انها که بالفعل بودهاند از ازل افرینش شدهاند و اینها باقی به بقاء الله هستند نه به ابقاء الله.
موجودات مادی باقی به ابقا خدا هستند تا خدا باقی بدارد باقی هستند اما اینها باقی به خدا هستند تا خدا هست هستند نه به نگه داشتن خدا نه به ابقاء الله.
الحمدالله علی الولایه