۱۴۰۰-۷-۲۴ شرح عیون عین ۴۳ جلسه ۲۷۷
بسم الله الرحمن الرحیم
درس عیون مسائل نفس
شنبه ۱۴۰۰/۷/۲۴
موضوع، شرح عین ۴۲ (بحث در مورد اینکه از واحد حقیقی جز واحد صادر نمیشود.
وقتی معقول متکثر شود علت تکثر وی یکی از اسباب زیر است، یاکثرت وی به خاطر تکثر علت وی میباشد، و یا به خاطر اختلاف قابل است و یا به دلیل اختلاف الات میباشد و یا به سبب ترتب معلومات در ذاتشان میباشد.
نفس ناطقه که بسیط است چطور این همه علوم و افاعیل مختلفه از او صادر شود؟
ممکن نیست که به سبب کثرت قابل باشد، زیرا قابل این معقولات ذات نفس و جوهر آن است و علت آن تربت افاعیل در ذاتشان نیست زیرا تصور سیاهی به واسطه تصور سپیدی و بر عکس نیست و نیز در بسیاری از تصور و تصدیقاتی که برخی مقوم دیگر و یا کاسب و دهنده آن نیستند ترتب نمیباشد.
پس این وجه باقی ماند که به سبب اختلاف الات باشد، زیرا حواس با الات گوناگون مثل خبرچینهای با اخبار گوناگون از نواحی مختلف، نفس را برای اطلاع به آن صور عقلی مجرد اماده میسازند،
پس حاصل اینکه حصول تصورات و تصدیقات اولیه فراوان به علت اختلاف الات است و حصول تصورات و تصدیقات مکتسبه و ثانوی به لحاظ آمیزش این علوم اولی با همدیگر است، و انها به ناچار به ترتیب طبیعی مترتبند، و هر مقدمی علت متأخر میباشد.
عین ۴۳: چگونگی توان نفس بر توحید کثیر و تکثیر واحد
این یکی از بحثهای خیلی شیرین، کاربردی پر فروع است
نفس ما یک قوهای دارد یک توانایی دارد که وحدت بخشیدن به کثیر و کثرت بخشیدن به واحد است.
خیلی از دانستههای ما در عقلمان است و ربطی به قوای حسی ما مستقیم ندارد اینها را باید تفکیک کنیم وقتی تفکیک کنیم متوجه میشوید بحث چیست!
چشم ما فقط آن چیزی را درک میکند که میبیند مثلاً علی وحسن ووو افراد انسان را میبیند
اما نفس ما یک قوتی دارد میآید این کثرت را تبدیل به واحد میکند.
مفهوم انسان واحد است یک چیز است
چه جوری میآید کثیر را واحد میکند؟
این واحد در خارج وجود دارد؟ در خارج کثیر است میآید کثیر را واحد میکند یا میآید واحد را کثیر میکند انسان یک انسان یک شخص یک نفر است ولی می گوییم این سَر دارد که غیر دستانش است و دستانش غیر پاهایش است ووو همینطور این واحد را تقسیم میکند یا این یک نفر جنس دارد فصل دارد جنسش باز جنس دارد
ما جنس الاجناس داریم
انسان حیوانی سخنگوست
حیوان، جنسش و سخنگو، فصل آن است و فصل برای جدایست
روایت: صراط مستقیم ولایت امیرالمؤمنین ع است
بسیاری چیزها هست در ذهن ماست کار عقل است. اینها را عقل ادراک میکند و در خارج پیاده میکند پس این بحث خیلی شیرینیست که تفاوت حس و عقل را خوب متوجه بشویم که چه چیزهایی مربوط به حس یا عقل است بعد میبینیم چه شاخ و برگی میخورد بحث.
متن عین: معانی معقوله در عقل ما هستند تمام معقولات در عقل ما هستند
مجردات ورای زمان و مکان هستند
اشخاص که در داخل انساناند این همه اشخاص داریم یکی سیاه یکی سفید یکی بلندوووو واین هرکدام مشخصهای دارند
میخواهد بگوید عقل چه جوری ازاینهمه یک مفهوم درست میکند که در آخر یک چیزی میماند به نام مفهوم انسان باید یک چیزی باشد که شامل همه اینها بشود.
نزد جمهور دو وجه دیگر است، یکی تحلیل و دیگری ترکیب،
اما تحلیل، زیرا هنگامیکه مشخصات اشخاص داخلی در یک نوع و نیز سایر عوارض لاحق بدان حذف میشود، حقیقت نوعیه به صورت ماهیتی متحده و حقیقتی واحده باقی میماند. (نزد جمهور بحث مشاء است،)
عقل چه میکند؟
این وسط چه جوری این متکثرات را میآید توحد میدهد، یعنی یکی میکند اینها را ازش یک مفهوم درست میکند من عرف نفسه فقد عرف ربه
چه جوری دارم کار میکنم؟ عقل من چه جوری دارد کار میکند؟
اصلاً کی هست خودش را بشناسد؟
حالا اصلاً وهم چه میکند؟ خیالمان چه میکند؟
خبر نداریم از اینها
میگوید: ماهیت انسان همه در این ماهیت مشترکند دیگه حالا برویم بالاترکه همه اینها را در تحت وجود جمع میکنیم یک وجود است یکی از یک لحاظ میبینیم اینها متکثرند
یک وجود است پس” این آسمان و زمین چی هستند *** بنی آدم و دیو و دد کیستند ”
این همه متکثرات چی هستند! تکثرات نوعیه تکثرات فردیه، تکثرات جزئیه، اجزاء اعضاء ما چقدر سلول داریم، بعد چه جوری اینها در تحت یک مفهوم وجود و حقیقت وجود جمع میشوند عالم را یک جور نگاه میکنید یکی است
عارف شهود میکند یک وجود را وحدت صرفِ که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
از یک لحاظ تمام کثرت در کثرت لایتناهی اصلاً نمیشود بشمارید این کثرت را
الحمدلله علی الولایه