ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۳-۳-۲۲ فص فاطمیه جلسه ۱۳۲

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه ۱۴۰۳/۳/۲۲، درس فص فاطمیه، جلسه ۱۳۲

موضوع: رؤیت لقاء الله

بحث از حالاتی که به اولیاء خدا دست می‌دهد.

بحثی که مطرح می‌شود سنگین و همینطور کلیدی است در مورد ولایت است.

بحث رؤیت قلبی است هر کس به فرا خور استعداد خودش به مقام رؤیت نائل شده، به فراخور عین ثابته خودشان رویت برایشان حاصل می‌شود

نکته‌ای اینجا هست شهودات متفاوت است و مراتب دارد. آنچه مشاهده می‌کند عین نور ابداعی حق است.

علم ابداعی یعنی چه؟!! آنکه باعث بر ایجاد عالم است علم عنائی حق است ظهور علم الهی می‌شود عالم، می‌گوییم علم ابداعی.

عقول مبدعات هستند.

تکوین در مورد موجودات زمانمند است که زمان و مکان دارند.

موجودات که زمانمند نیستند ابداعی هستند

آن‌ها که خارج از زمان هستند مثل عقول ابداع شده‌اند.

علم حق که در خارج ظهور می‌کند می‌شود موجودات.

نکته: از نکات علمی جناب صدرالدین قونوی در فکوک می‌فرماید: در مرتبه ذات وجود علم نور حقیقت واحده یعنی یکی هستند.

در این مرتبه وجود یک چیز است و علم یک چیز دیگر است مثلاً آقایی وجود دارد ولی علم ندارد مثلاً جمادات هستند ولی علم ندارند. اما در مرتبه ذات دوتا نیستند وجود علم و نور است بلکه تمام اسما و صفات است.

آنجا تمایز و کثرت نیست، آنجا یک حقیقت هست و در مرتبه واحدیت اسما پدیدار می‌شود و ظهور می‌کند.

در مرتبه احدیت وجود عین همه آنها است آنجا وجودی است که علم است و نور است تمایزی بین آنها نیست.

تعریف نور؛ آن حقیقتی که اشیا به وسیله آن رویت می‌شوند و دیده می‌شوند.

جناب ابن عربی در فصوص «باسمه النور وقع الإدراک» به اسم نور الهی ادراک واقع می‌شود، باسم النور الهی می‌شنوید و لمس می‌کنید وووو

نور باعث دیدن و ادراک است.

اگر چیزی وجود نداشته باشه دیدن صورت می‌گیرد؟!! خیر

چیزی درک می‌شود و دیده می‌شود که نور داشته باشد پس وجود نور و نور یعنی وجود دوتا نیستند.

«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»

خداوند نور آسمان‌ها و زمین است یعنی چه؟ وجود آسمان‌ها و زمین است آن حقیقت آسمان و زمین است.

این‌ها مقدم است برای بحث رویت.

حقیقت عین نور یک چیز است، حقیقت عین است یعنی ذات است ذات چیست؟!! نور است نور چیست؟؟ علم است.

بحث اتحاد عاقل و معقول ما عین چیزی می‌شویم که درک می‌کنیم عاقل چیزی را تعقل می‌کند آن معقول عین ذات عاقل می‌شود.

عقل حضور معقول نزد عاقل است.

حضور مجردات با مادیات فرق دارد.

در علم حضور چیزی در نزد عالم مثل کتاب در نزد انسان نیست

پس چطور است حضور علم نزد عالم؟! اگر علم غیر عالم است، عالم چگونه به او علم پیدا می‌کرد؟!!

میگوئیم عین ذات نفس می‌شود عاقل با معقول یکی می‌شود اتحاد پیدا می‌کند.

علامه حسن‌زاده آملی کتابی به نام اتحاد عاقل و معقول دارند.

معلوم عین عالم می‌شود نه یک چیز جدایی از او می‌شود این هم مقدمه است.

حالا یک انسان به مقام رویت و مشاهده حق می‌رسد می‌شود عین حق.

در قبل فرمود به فراخور استعداد است این مسئله سر جای خودش ولی مشاهده می‌کند می‌شود عین حق تعالی، لذا می‌گوییم باطن ولایت توحید است.

حالا متوجه می‌شوید که وقتی می‌روید در خانه امام رضا علیه السلام یعنی رفته‌اید در خانه خدا چون امام باب الله است.

ولی خدا به مشاهده رسید متحد شده با حق تعالی (اتحاد عاقل و معقول).

کسی که فانی فی الله است متحد می‌شود با حق تعالی این نکته سِر ولایت است.

و چون عَنَتِ ٱلۡوُجُوهُ لِلۡحَیِّ ٱلۡقَیُّومِ» لذا ارتباطی بی‌تکیف بی‌قیاس /: هست رب الناس را با جان ناس.

عنت الوجوه یعنی خاکسار هستند، وجوه در مقابل حی و قیوم.

وجوه یعنی چه؟!! ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ، به هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آورده‌اید.

همه موجودات وجه الله هستند. و تمام وجوه در مقابل الحی القیوم خاکسار هستند. یعنی جدای از حق تعالی نیستند.

یعنی جلوات خدا در مقابل الحی و القیوم، خاکسار هستند،

ذکر الحی القیوم ذکر قطب است

همه موجودات می‌شوند وجه حق

ارتباط خالق و مخلوق از چه نوع است می‌گویند چگونه؟ بی‌تکیف نمونه‌ای دیگر ندارد که بگوییم مثل او است.

هست رب الناس را باجان ناس، اینطور ارتباط دارند یعنی همه وجهی از وجوه حق هستند که همه روابط محض و شئون ذات هستند.

روابط محض یعنی چه؟!! در مقولات عشره که گفته شد، مقولات عرضی ۹ هستند و یک مقوله جوهری

یکی از اعراض اضافه بود مثل پدر و پسر به نسبتی که باهم دارند اضافه شده‌اند به هم.

در اضافه دو موجود هستند با هم نسبت پیدا می‌کند این عرض است، این پدران است و او پسر این است.

اضافه به خودی خود نمی‌شود باید یک پسر و پدری باشد، تا عرض در خارج متحقق شود.

آیا خالق و مخلوق اضافه هستند این خالق اوست و این مخلوق او، او علت این و این معلول او،؟ می‌گوییم خیر، در علت واجبی در علت تامه اینگونه نیست

در علم ابداعی در علتی که ابداع می‌کند آیا آنجا یک علت داریم و یک معلول داریم می‌گوییم خیر معلول اصلاً استقلال ندارد بلکه صرف تجلی علت می‌شود معلول.

لذا اضافه آنجا اضافه اشراقی است مثل اضافه از مقولات عرضی نیست، اضافه خالق با مخلوق یک طرفه است.

علت تامه در هر آن افاضه کننده است تا معلول باشد.

یا دائم یا قائم(خداوند دائم و قائم است تجلی او دائم است یک لحظه نباشد همه نیست می‌شوند

مخلوق استقلال ندارد تا واجب و ممکن داشته باشیم

علامه حسن زاده املی می‌فرماید ممکن برای سرگرمی است یعنی ممکن الوجود نداریم یعنی حقیقت ممکن همان ظهور واجب است.

جناب ملاصدرا از مسئله امکان تعبیر به فقر نوری می‌کند

آیه «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»

فقیر خدا یعنی چه؟؟!! فقر ما نسبت به خداوند چطور است؟ ما از خود چه داریم که بقیه را فقیر خدا باشیم؟ هیچ چیز از خود نداریم فقر نوریست.

تنها چیزی که داریم آن فقیر بودن ما است تمام موجودات وابسته هستند.

علامه حسن زاده املی، همه روابط محض هستند رابطه یک طرفه هستند یک ذات شئونی دارد اسم آن شئون ممکنات است.

این مقدمه است بحث رویت صورت می‌گیرد چطور متحد می‌شود با آن در اصل و ذات اصلاً ممکن وجود ندارد از خودش وجود استقلالی ندارد.

لا اله الا الله فقر می‌آورد یعنی فقر ذاتی می‌آورد به فقر ذاتی می‌رسی من هیچ چیز ندارم

همه فقیر ذاتی حق هستند هر کسی هر چه دارد تجلی حق است باید دقت شود بفهمیم عارف حق را شهود می‌کند در حقیقت همین است دیگران نمی‌بینند. دیگران خود را می‌بینند و می‌گویند من در حالی که هیچ چیز نیست فقط خداست که می‌گوید من.

خداوند به حضرت موسی ع خود را اینگونه معرفی کرد «اننی انا الله،» من، من هستم.

«لا هو الا هو» امکان در مقابل وجوب است فقر نوریست تعبیر ملاصدراست فقر نوری.

«انما هو محض الوجود العینی و صرف النور و التحصل الخارجی لا یمکن للعقل ملاحظته، الا بحسب ما یقع علیه من اشعه فیضه»

«به درستی که او محض وجود عینی است (حق تعالی) وجود محض است و نور صرف است و آنچه در خارج حاصل است حق است و ممکن نیست برای عقل، ملاحظه ان وجود صرف مگر بر حسب انچه واقع می‌شود بر او از اشعات فیضش

در نماز می‌خوانیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

بگو اوست خدای یگانه

اللَّهُ الصَّمَدُ

خدای بی نیاز

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ

نزاده و زاده نشده است

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ

و هیچ کس او را همتا نیست

لم یلد و لم یولد، «خدا زائیده فکر تو نیست، تو قائم به او هستی، او همه چیز را ایجاد می‌کند.

«مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»؛ هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت.

چرا خود را بشناسید خدای خود را شناخته‌اید؟ چون بر آن فیض هستی آن معرفت شهودی حاصل شود خدا را می‌شناسی اصلاً من نیستم مگر حق.

به جایی می‌رسید انا الحق«من نیستم فقط او هست این عین توحید این غایت قصوای سیر تکاملی انسان است.

اولیا که به اینجا می‌رسند وجود آنان حق می‌شود دست آنها حق می‌شود… لذا محبت به آنها می‌شود محبت به خدا و دوستی به آنها می‌شود دوستی به خدا و دشمنی با آنها می‌شود دشمنی به خدا.

ولایت ما ولایت الله است رضایت ما اهل بیت رضایت خداست یعنی چه یعنی همین توحید سِر آن اینجاست.

اینجاست که متوجه می‌شوید فرق بین امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا را!!!! متوجه می‌شوید که در کربلا چه گذشت!!!

جناب مولانا

ای بسا کس را که صورت راه زد

قصد صورت کرد و بر الله زد

متوجه می‌شوید مصیبت چیست و دین چیست!!! خیلی‌ها منکر علم امام هستند.

بدین ارتباط و اتحاد در فاتحه پنجم مفاتیح الغیب نیز اشارات کرده که گفت «ان معرفه الشیئ من حیث هی معرفته لیست شیئا غیره»

معرفت چیزی از آن حیث که معرفت آن است چیزی غیر از او نیست.

یعنی معرفت خداوند معرفت حقیقی چیزی غیر از خدا نیست آن معرفت حقیقی را داشته باشید دیگر غیر از او نیست معرفت حق درست باشد خود حق است.

خداوند لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ است، از آن حیث که معرفت اوست چیزی غیر از او نیست.

وقتی فقر به نهایت برسد می‌شود خدا می‌شود فنای فی الله این‌ها شاخ‌ها و نتایج بحث هستند، لذا تمام زیارت جامعه رمزش این است کلید فهمان در این است.

و به همین معنا فارابی در فصل بیست و چهارم فصوص گفته است «کل مدرک متشبه من جهه بما یدرکه تشبه التقبل والاتصال»

هر چیزی که درک می‌شود شبیه است از جهتی به آنچه که ادراک می‌کند او شبیه تقبل و اتصال، قبول می‌کند و متصل می‌شود با چیزی که درک می‌کند

آنچه درک می‌کند شبیه به او می‌شود یعنی جبرئیل وقتی بر رسول الله نازل می‌شد رسولخداص عین جبرئیل می‌شد جدا از هم نبودند آن لحظه وحی با جان رسول الله یکی می‌شود یک حقیقت می‌شود.

شیخ الرئیس در مورد اول تعالی……

آیه قران: هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ …

اینجا پنج اسم خداوند را آورد، اولین اسم اول، اول آورد هو الاول، این چهار تا مظاهرشان می‌شود اوتاد و اوتاد تحت ولایت قطب هستند.

قطب به کل شئ علیم است.

در داستان حضرت ابراهیم که فرموده شد چهار پرنده را بگیر ذبح کن و با هم مخلوط کن و هر کدام را بر بالای کوهی بگذار و اسامی هر کدام را صدا بزن روایت داریم شیخ صدوق در کتاب التوحید این‌ها چهار نفر تحت ولایت حضرت ابراهیم بودند زمین از این چهار نفر خالی نیست که تحت ولایت امام هستند که وقتی امام اسم آنها را بخواند می‌آیند پیش ایشان

بحث استدلال مقام ولایت چطور امام عهد الله امام پیمان خدا و دست خدا است؟، وقتی این را بفهمید متوجه می‌شوید که امام حبل الله است ریسمان الهیست امام صراط مستقیم است

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

به این نوشته امتیاز دهید
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.