۱۴۰۰-۱-۲۳ فص فاطمیه جلسه ۵۱
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ،درس فصوص
تاریخ ۱۴۰۰/۱/۲۳
موضوع: وجود
وجود بشرط شیء و بشرط لا شیء این دو تا شرط دارد
وجود لا بشرط شیء ، شرط ندارد و تقسیم شده به قسمی و مقسمی.
دو جور مطلق داریم ، مطلق در مقابل مقید ، که خود آن مطلق یک قیدی دارد که در مقابل مقید باشد.
یک مطلق داریم این قید اطلاق را ندارد در مقابل مقید نیست.
مقابل ندارد میشود لا بشرط،
وجود حق تعالی مطلق از قید اطلاق است.
خداوند اطلاقش فوق قید اطلاق است و مثل جبرئیل نیست که در مقابل مقیدات باشد، و حق تعالی از آن قید هم رها است.
وجود لا بشرط، قسمی و مقسمی دارد نهایت تنزیه است،
مقسم یعنی ان چیزی که تقسیم میشود اطلاقش بیشتر از تقسیم شده است مثل انسان، یا زن است و یا مرد …
مفهوم زن و یا مرد شامل خیلی ها میشود اما انسان که تقسیم شده و مقسم است همه را فرا می گیرد،
وجود مقسمی هیچ قید و اعتبار ندارد و اگر اعتبار بیاید وسط میشود اسم،
وقتی اعتبارات نباشد میشود ذات، هیچ تعینی نیست و هیج اشاره عقلی و حسی بر نمی دارد ، که غیب ذات است
— عنقا شکار کس نشود دام باز چین.
کانجا همیشه باد به دست است دام را
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
اسم ندارد چون اسم بگذاریم از لا اسم و لا رسم بیرون می آید
وجود بحت و بسیط که تعین میگیرد میشود اسم
اسماء ثبوتیه برای خداوند اثبات میشود قل هو الله احد، الله الصمد، برای خدا اثبات احدیت و صمدیت میکنیم
لم یلد و لم یولد ولم یکن له کفوا احد نفی می کنیم و سلب می کنیم
صفات جمال و جلال گاهی منظور لطف و قهر است، ولی گاهی وقت صفات جلاییه و جمالیه منظور ثبوتیه و سلبیه است،
اقا امیرالمومنان ع در نهج البلاغه می فرماید: کسی که نشاخت حق را اشاره میکند به او ، جهله من اشار الیه . نشناخته خدا را کسی که اشاره می کند خدا را، چون باید محدود شود که مورد اشاره قرار گیرد
اسم دو قسم است:
یکی اسم تکوینی عینی خارجی که همان شأنی از شئون ذات واجب الوجودی است که کل یوم هو فی شأن و دیگر اسم است که لفظ است و مرتبه عالیه اسم قرانی و عرفانی اول است نه دوم ، و علم آدم الاسماء کلها، هر چند هر یک از اسم و اسم اسم را به حکم شرع احکام خاصه است ، قل ادعواالله او ادعوا الرحمن ایاما ما تدعوا فله الاسماء الحسنی،
اسم الرحمان خودش لفظ است اما حقیقتی دارد
ان اسمی که انسان را ارتقاء می دهد اسما عینی هستند
و اسماء الهیه کلمات کن الهی هستند که خداوند می فرماید کن و فیکون ، کلمه کن اسماء الله است و اسم ظهور می کند انی را که خدا می گوید میشود،
و کسیکه به ان اسم متصف شود خواص ان اسم در او ظهور می کند و هر اسمی خواص خودش را دارد و جامع اسماء در الله است. و مظهرش عبدالله
جناب قاسانی می فرماید بعضی از اولیاء به هیچ اسمی منصوب نمیشوند و سید اینها اویس قرن است.
حضرت اقا در الهی نامه می فرماید:
الهى اسمى جز بى اسمى برایم مباد
در سوره طه
۞ وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا
و بزرگان عالم همه در پیشگاه عزت آن خدای حی توانا ذلیل و خاضعند و (در آن روز) هر که بار ظلم و ستم به دوش دارد سخت زبون و زیانکار است.
اسم الحی القیوم ذکر قطب است (یاحی یا قیوم)
کسیکه مظهریت اسم حی و قیوم میشود همه مطیع او می شوند.
چرا اولیاء از تصرف دوری می کنند؟ چون در اینجا منیت وسط میاد من این کار را کردم ، و تصرف مال منیت است.
و چون ما عازم کوی فنا هستیم باید برسیم که هرچه هست خداست پس منیت مانع راه است
معنای اسماء خوب است ولی انی که به انسان قوّت می دهد اینها نیست حقایق وجودی اسماء بشوند صفات و ملکات نفس انسان.
جناب حافظ می فرماید
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر تعلیم اسماء در کریمه و علم ادم الاسماء کلها، تعلیم الفاظ و لغات باشد چگونه موجب تفاخر ادم و اعتلای وی بر ملائکه خواهد بود .
پس مراد علم به الفاظ نیست بلکه علم به حقایق است
الحمدلله علی الولایه