۹۸-۱۱-۱۹ شرح عیون عین ۳۴ جلسه ۲۳۲
بسم الله الرحمن الرحیم
درس عیون مسائل نفس (شرح عین ۳۴ در سهو و نسیان نفس) (شنبه۹۸/۱۱/۱۹)
عنوان درس : بحث در مورد نفس الامر
قضایای که در ذهن ما است این قضایا صادق هستند یا کاذب؟ ذهن باچه چیزی مطابق باشد تا آن قضیه صادق باشد.
اقاجان فرمودند ذهنیات و انچه در ذهن انسان است دو قسم است.
قسم اول فرضیات باطل ساخته ذهن انسان است.
و قسم بعد درست است ذهنی است ولی ایینه خارج است.
مثال رستم انسان است. ایا درست است؟ در صورتی که خارج رستم نداریم . رستم اسب است درست است؟ درحالیکه می دانیم رستم انسان است.
ملاک چی است که رستم اسب است یا انسان؟
درحالیکه ما رستمی در خارج نداریم تابا آن قضیه ذهنی را منطبق کنیم.
فرمودند مراد از خارج که در خارج تحقق داشته باشد فقط عالم ماده را در بر نمی گیرد بلکه خود ذهن هم بوجهی جزو خارج میشود البته به غیر از آن که ساخته ذهن باشد که هیچ حقیقتی ندارد و آن قسم که ذهنیات ثابت است جزو خارج محسوب میشود چون رستم در ذهن ماست و انسان در ذهن ماست.
فرق بین قضایای کاذب و صادق در چیست؟
الاغ بودن زید غلط و انسان بودن زید درست است در حالیکه در خارج نیست.حالا چطور حکم می کنید؟مطابقت در خارج ندارد صدق و کذب آن چی میشود؟
صادق در خارج مطابقت دارد و کاذب مطابقت ندارد.
مراد از خارج از وعای ذهن نیست مراد از خارج، خارج از اعتبار عقل (چه در عالم خارج چه در فرضیات ذهنی ما مطابق داشته باشد آن چیز صادق است .
خارج از فرض عقل اطلاق خارج می گویم(این سوال در بر دارد)
خارج که می گویم ، خارج از فرض عقل که هم ذهن را در بر میگیرد و هم عالم ماده را در بر می گیرد.
اگر در عالم ماده نبود دلیل نبودن مطابقی نیست چون در ذهن مطابق دارد.
هر قضیه ای که در ذهن شماست مثل هوا گرم است ماست سفیداست وووو حالا هر قضیه ای که باشدیا صفت صدق دارد یا صفت کذب دارد.و اگر قضیه کتبی و لفظ بوده و نوشتاری که دیگر در ذهن نیست و اگر در عالم ماده مطابقی داشته باشد صادق است و اگر قضیه ذهنی باشد مثل چهار نصف هشت است در خارج نیست از قضایای ذهنی است.
ذهن را دوقسم کردیم فرضیات باطل عقل و حقایق صادق درست ذهنی
اشگال: غیر از ذهن و خارج مگرچیزی داریم؟ یاذهنی یا خارجی پس چطور ذهن را دوقسمت می کنید و می گوید ذهن با ذهن مطابق است.
انکه در خارج است از واجب تا ممکن همه را در خارج در بر دارد.
شما چه چیز را می گوید نفس الامر و دوقسمت می کنید یا ذهن یا خارج
یکی از علما مطلبی گفته خلاصه آن این است:
به قوانین عقلی وجود عقل مفارق که مشتمل بر همه معقولات است ثابت گردید و به آن عقل کل و لوح محفوظ می گویند (کل صغیر و کبیر فیه مستطر)
عقل ثابت است ودر فلسفه اثبات شده گه معقولات زمان بر انها نمی گذرد عقول تغییر نمیکنند تغییر مال زمان است.(خلاصه حرف خواجه نصیرطوسی)
نفس الامر عقل کل است،قضایای ذهن ما منطبق با عقل کل باشد درست و نباشد نادرست است.
برخی از متاخرین می گویند جناب عقل مشتمل بر همه معقولات است ایا خدا هم در این هست؟خیر خدا در عقل نمی گنجد و موجودات که ورای آن هستند در آن نمی گنجد، درحالیکه تو علم داری بخداوند پس نفس الامر آن چه میشود؟
حالا این اقا که اشکال بر نفس الامر گرفته میخواهد پیرامونش بحث کند.
حاصل تحقیق( حقیقت اشیاء به حسب ذوات انها که در خارج هست
گوئیم وعای این تحقق کجاست؟ ذوات این حقایق کجاست؟
در ذهن ما است یا در خارج؟
علم هرچه تفصیل بیشتر می خورد علم واضح میشود.
در نظام عالم هر چه بطرف باطن عالم می رویم وحدت حاکم میشود و هر چه به طرف ظاهر عالم میرویم کثرت علم بیشتر میشود.
در تمهید القواعد( ذوات حقایق کجاست؟ اینجا کار سختر شد)
محقق عرفا گفته اند اعیان اشیاء به لحاظ ذواتشان در ذات احدیت بدون شائبه کثرت ثابتند به همین خاطر عرفا به انها اعیان ثابته میگویند و فیلسوف به ماهیت تعبیر کرده.
هر چه در عالم است از ذات حق بروز می کند.
حقایق اشیاء در ذات احدی بدون کثرت، ثابت هستند
خود انسان مراتب دارد یک مرتبه صورت ظاهر، یک مرتبه خیال و یک مرتبه بالاتر قلب ودر مرتبه کلی روح است
پس علوم از روح به قلب واز قلب به خیال واز خیال به حس نازل میشود ودر قوس صعود از حس شروع شده در خیال ادراک در قلب ثبت میشود ودر روح حفظ میشود
الهی نامه اقاجان (الهی می دانم که می دانی اما چگونه می دانی خود می دانی)
چرا به اعیان ثابته ممتنعات می گویند؟ اعیان ثابته چون جزو محالاتند هیچ وقت از مرتبه علمی خارج نمی شوند یک معانی ثبوت این است .
اعیان خارجی طبق اعیان ثابته افریده شده اند. و الا انها هیچ وقت از مرتبه علمی خروج پیدا نمی کنند محال است از ذات خارج شوند.
اعیان خارجی به اقتضای اعیان ثابته افرینش میشوند.
اعیان ثابته در ذات احدیت مثل صور علمیه که در روح ما هستند.
لفظ تمثل: وقتی یک موجود مثالی در کالبد و شبح مثالی ظاهر میشود می گوئیم تمثل پیدا کرده.
مثلا در کشف طرف ،نور یا ولی خدا و… میبیند و صورت مثالی برای او پیدا میکند.
آیا با تمثل تکثر بوجود می اید؟ میگویم خیر اینطور نیست حقایق علمی ما در روح ما هستند و روح ما تکثر ندارد.
معانی تمثل را می فرماید که شامل یا مشتمل بر حقایق نوریه می شود که در ذات عاقل مستکن است مرتبه روحیه است که در آن به نحو احدی جمع است و همچنین شامل صور مثالی قائم به غیر که این دومی تکثر دارد ولی در مرتبه روح خیر..
یک حقیقتی ظاهر میشود برای عارف و صورت مثالی پیدا میکند در مرتبه خیالیه
خیال ما مظهر اسم المصور است.
خیال بعضی ها قوت دارد و شعبه شعبه است.مثل شعر گفتن خطاطی و داستان نویسی مال قوه خیال است .
سرشت قوه خیال برای حکایت پردازی است
الحمدالله علی الولایه