۹۸-۱۰-۱۴ شرح عیون جلسه ۲۲۹
بسم الله الرحمن الرحیم
(درس عیون مسائل نفس) (شنبه ۹۸/۱۰/۱۴)
عنوان درس: رساله خواجه نصیر الدین طوسی در مورد نفس الامر
《 بسم الله الرحمن الرحیم 》
قضایای ذهنی انطباق دارد با حقیقت و نفس الامر.
چرا در مثالهای فلسفی مسائل ریاضی را مثال می اورند.
مسائل ریاضیات مسائل یقینی هستند احتمال و شک در ریاضیات نیست. مثل اینکه مربع نمیشود بیشتر از ۴ گوشه داشته باشد. لذا در مثالهای فلسفی اگر دقت کنید مثل ابن سینا و خواجه نصیر، مثالهای ریاضی و هندسه میاورد که جای شک و تردید نباشد.
در یقینیات که همان بدیهیات هستند. یک بدیهیات اولیه است مثل اجتماع نقیضین محال است.
اما بعضی از یقینیاتی هستند که انسان باید آن را تحصیل کند وقتی تحصیل کرد می بیندیقینی است مثل ۴=۲×۲
ایشان یقینیاتی را میآورد که در عالم خارج به خودی خود موجود نیستند.
در خارج جدای از معدود، عدد نداریم، مفهوم عدد در ذهن ما است. مثلادرخارج ۲ عدد پرتقال داریم، ۲ بخودی خود نیست، واحد نصف ۲ است در خارج وجود ندارد ولی مطمئن هستیم درست است.
این احکام صادقه ای هست که در ذهن ما است.
مطابقت چیست؟ اولاً باید دو تاچیز باشند. متغایربه تشخص باشد هرکدام یک شخصیت جدا داشته باشد بعد در یک امری باهم اتحاد داشته باشند. مثل اینکه یک لیوان و یک ظرف دوتا چیز هستند اما حجمی که میگیرد یک اندازه است، دوتا در یک امر اتحاد داشته باشد.
دو صنف قضایا (صنف حق و صنف باطل) قضایای صادقه و کاذبه در ذهن افراد ثبوت دارند. تا اینجا مشارک هستند باهم.
قضایای حق در ذهن ماباید مطابق با جایی باشد
خیلی چیزها در عالم خارج نیست، پس با کجا منطبق باشد
در ذهن ما یک مفهومی است این باید در عالم خارج یک حقیقتی داشته باشد که ذهن ما منطبق با آن میشود میگوئیم حقیقت دارد، نفس الامر دارد.
حالا بحث میکند آن حقایقی که خارج از ذهن ما است جای آن کجاست و چطور باید باشد؟
قبلاً گفته شد عالم خارج از ذهن ما به مانند عالم ماده نمیتواند باشد بسیاری از مسائل حق در ذهن ما است ولی در عالم خارج وجود ندارد مثل اجتماع نقیضین…. و این حق، نفس الامر دارد ولی ایا در خارج وجود دارد؟ خیر
پس باید با جایی منطبق باشدانجا کجاست؟
باطل و حق هر چه باشد در ذهن ما ثبوت دارد حالا اگر حق باشد باید با یک جایی انطباق داشته باشد.
شیء معقول ثابت خارج یا قیام به ذات دارد یا متمثل به غیر خود میباشد
آنکه بنا است ذهن ما با آن منطبق باشد در خارج، یا قائم به ذات خودش میباشد یا متمثل در ذات دیگر است.
ان اولی که قائم به ذات خودش است میگوید یا دارای وضع است یا نیست؟
تعریف وضع: یکی از اعراض وضع است مثل دور یا نزدیک و یا چپ و راست …
و اگر دارای وضع باشد مادی میشود.
محال است دارای وضع باشد ۴=۲×۲ میشود دارای وضع باشد؟، نمیشود خیر
دلایلی میاورد
دلیل اول: این معقولات در هیچ جهتی از جهات عالم نیست. ۴=۲×۲ کجاست؟ در چه زمانی؟ از کی بوده؟ اصلاً کی برنمی دارد اصلاً زمان مند نیست
در حالیکه اگر وضع داشت باید در جهتی باشد در زمانی باشد حالا اینها را ندارد دارای وضع نیست. معقولات نمیتوانند دارای وضع باشند.
ایشان خودش ان قلت را میاورد: یعنی چه؟ خودش جواب میدهد
اگر گفته شود اینها تعلق به وضع ندارند بلکه در چیزی هستندکه او متعلق به وضع است و او ذی وضع است
این معقولات با دارندگان وضع مطابقت دارند
گوئیم دراین صورت قائم بذات خود نخواهند بود درحالیکه گفتیم باید قائم به ذات خود باشند
دلیل اول بر بطلان اینکه آن ثابت خارج قیام به ذات دارد
الان دلیل آورد قائم به ذات خودش نیست
دلیل دوم: احکام یقینی
اگر ذو وضع بود علم که به آن پیدا میکردیم به آن حقیقتی که در نفس الامر است به ذو وضع او هم علم پیدا میکردیم در حالیکه به ذو وضع بودن او علم نداریم، علم به خودش داریم ولی علم به آن حقیقت ذو وضع باشد نداریم مثلاً ۴=۲×۲ باید دارای مکان و جا باشد ما چنین علمی نداریم.
میخواهد بگوید معقول نفس الامر قائم به ذات خودش نیست.
دلیل سوم: احکام در ذهن ما هستند با عقل درک میشود مثل ۴=۲×۲
اگر حقیقت ذو وضع بوده (بالا و پایین جلو و عقب) جز با حواس نمیشود ادراک کرد. درحالیکه آنها معقول هستند و باید باعقل ادراک شوند
برای انطباق هر دو باید معقول باشد و نمیتواند مادی باشد
میخواهد اثبات تجرد کند برای همین مادی بودن را از او حذف میکند.
حالا دارای وضع بودن باطل شد نمیتواند ذی وضع باشد
مفهوم قائم به ذات خود دارای وضع نیست، کجا و زمان و مکان برنمی دارد.
مجرد است ولی قائم به ذات خودش است، اگر اینطور بگیریم مثُل افلاطونی میشود که باطل است
این را بعدا بحث میکنیم
حقایقی که ذهن ما با آن منطبق است در غیر خودش متمثل باشد
این خودش دو قسم میشود
یعنی در ذهن یک شخص است، آنچه در ذهن ما است با آن شخص منطبق باشد. و معقولاتی که در آن شخص است یا دارای وضع است یا نیست یا مادی است یا نیست.
اگر وضع داشته باشد آنچه به وی متمثل میشود مثل او دارای وضع میشود. آن موقع میشود گفت مفهوم کجاست و دارای زمان میشود
رسیدیم به این نکته اینکه حقایق متمثل و متصور در یک ذهن عالی هستند
اذهان ما جزئیه است و به عقول، اذهان عالیه هم گفته میشود
ایشان اثبات کرد اینها متصور و متمثل در حقیقت غیر مادی هستند و ثابت در یک حقیقت غیر مادی هستند
حالا میخواهد برود سراغ آن حقیقت غیر مادی
مفاهیم در ماده نمیگنجد پس باید غیر مادی باشد حالا احکام آن شیء که حقایق در آن متمثل است بالقوه نمیتواند باشد چون بالقوه باشد پای ماده وسط میاید، اینجا میخواهد مجرد صرف را اثبات کند
پس تغییر و حدوث در آن راه ندارد ۴=۲×۲ عوض شدنی نیست اینها ناموس خلقت هستند.
از بالقوه بالفعل شود محال است چون از حالت خود خارج میشود. اینها حقایق ازلی و ابدی هستند.
عالم ماده سراسر سریان و حرکت و دگرگونی است در حالیکه این حقایق ثابت هستند.
در اخوان الصفا: علوم سه دسته شدهاند
اول طبیعیات و احکام آن، دوم ریاضیات، سوم الهیات
کل شی عنده بمقدار، مقدار ریاضیات است.
پس صور در محلی هستند و محل انها هم غیر مادی و ازلی وابدی باشد
ایا حال بدون محل میشود؟
خود محل یعنی حال و حلول
ایا ممکن است یک چیزی حال باشد و حلول کرده باشد ولی محل نداشته باشد؟ می گوییم محل با حال یکیست جدای از هم نیست.
محال است ما حال بی محل داشته باشیم
باید ظرف و مظروف هم سنخ باشند پس ظرف معقولات نیز غیر مادی وبی تغییر است
هم معقولات وهمان موجود زوال برایشان محال است
الحمدالله علی الولایه