۱۴۰۲-۱۰-۱۷ شرح عیون جلسه ۳۴۱
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۱۷، درس عیون مسائل نفس، جلسه ۳۴۱
🧿موضوع: شرح عین «۵۲» در این که مرگ انسان انقطاع او از غیر خودش است و وی به بارئ خود که او را میرانده ارتقا پیدا میکند.
📌مرگ انسان، انقطاع اوست از غیر. و ارتقایش به بارئ متوفّی اش.
🌀خداوند تعالی خبر مرگ پیامبرش را به او داد. فرمود: تو مردهای و آنان نیز مردگانند.
🕋سوره زمر
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ میمیری ﻭ ﻗﻄﻌﺎً ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻢ میمیرند. (٣٠)
– و فرمود: 🕋سوره آل عمران
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ؛
ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ میچشد (١٨۵)
📌 هر موتی فنا نیست، یعنی نابودی نیست! بلکه از خانهای به خانهای دیگر منتقل میشوید.
📌 معنای حقیقی موت، رفتن از حالتی پست به حالت عالیتر است.
⬅️ترجمه حدیث شریف: در کافی به اسنادش از یعقوب احمر نقل کرد که وی گفت: بر ابو عبدالله ع وارد شدیم و اورا بر مرگ اسماعیل تسلیت میدادیم و ایشان برای او از خداوند رحمت طلبید و سپس فرمود: «خداوند عزّوجلّ، خود به پیامبرش (ص) خبر از مرگ داد و فرمود: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ و نیز فرمود: هرکسی مرگ را میچشد. (آل عمران/۱۸۵)، سپس امام (ع) شروع به سخن کرد و فرمود: «هر نفسی چشنده مرگ است ” و فرمود: اهل زمین میمیرند تا جایی که هیچکس به جا نمیماند؛ سپس اهل آسمانها همه میمیرند تا کسی نماند به جز ملک الموت؛ فرشتهی مرگ و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل. آنگاه فرشتهی مرگ میآید و در برابر خداوند عزّوجلّ میایستد. خداوند به او میفرماید: «چه کسی زنده ماند»؟ حال آنکه خود بهتر میداند او عرض میکند: «پروردگارا! هیچکس بهجا نماند جز فرشتهی مرگ و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل». خداوند میفرماید: «به جبرئیل و میکائیل بگو: بمیرید». در آن هنگام فرشتگان عرض میکنند: «پروردگارا! آن دو، رسول و امین تو بودند» خداوند میفرماید: «من بر هر نفسی که روح در آن است، حکم مرگ دادهام». سپس فرشتهی مرگ میآید و در پیشگاه حق – تعالی میایستد، پس به او میفرماید: «چه کسی باقی مانده»؟ و خدا داناتر است میگوید: «پروردگارا جز ملک الموت و حاملان عرش باقی نماندهاند». سپس خداوند میفرماید: «به حاملان عرش بگو: تا بمیرند». فرمود: آنگاه ملک الموت افسرده و غمناک میآید، و چشم به بالا نمیگیرد پس حق تعالی به او میفرماید: «چه کسی باقی ماند»؟ او عرضه میکند: «پرودگارا جز ملک الموت باقی نماند» پس به او گفته میشود «بمیر، ای ملک الموت»! پس ملک الموت میمیرد. آنگاه خداوند زمین را با دست راست خود و آسمان را با دست راست خود میگیرد و میفرماید: «کجا رفتند آنهایی که ادّعا میکردند که مرا شریک است؟ کجایند آنهایی که با من خدایی قرار میدادند»؟
⬅️ استاد علامه شعرانی – رضوان الله تعالی علیه- را تعلیقه ای در مقام بر وافی است که فرمود: ««بین مرگ اهل آسمان و اهل زمین در معنایی که یاد کرده تفاوتی نیست واین مطلب بر طبق اصطلاح عامه و اوهام ساده جاری شده؛ زیرا ایشان گمان میبرند که مرگ فناست، پس وقتی گفته شد: مردی مرده است از آن فنا و از بین رفتن مبدء حرکت و حس از وی را میفهمند، و وقتی گفتند: زمین موات، از آن فنای مبدء بنات و رشد از آن میفهمند و همین طور در هر چیزی که بر آن مرگ اطلاق میشود چنین میفهمند زیرا مفهوم از موت فنای مبدء آثار ست ولیکن به تحقیق هر موتی فنا نیست چنانکه وارد شده که شما برای فنا ء خلق نشدهاید بلکه تنها از داری به دار دیگر منتقل میشوید پس مقوم معنای موت در انسان و امثال وی منتقل از حالتی پستتر و پایینتر به حالتی اعلی و اشرف است لیکن مصنف از آن به فنای سافل در عالی تعبیر کرده تا به ذهن عامه این معنا را نزدیک کند و مناسب بین مفهوم عامی و حقیقت ثانوی را بیان نماید والا حق این بود که گفته شد: موت اهل آسمان نظیر موت انسان عبارت از انتقال از رتبهای پست به رتبهای برتر است.» (وافی، باب ۳۱، ط رحلی، ج ۱۳، ص ۲۸.)
📌همه موجودات را موت در بر میگیرد این معنا همان فنای هر سافل در عالیاش و توجه هر سافل به عالی خود و رجوع هر شیء به اصلش و عود هر صورت به حقیقتش میباشد. پس موت شامل همه موجودات میشود و همه را در بر میگیرد؛ روح و مظاهرش برگشت میکنند به حق تعالی. حق سبحانه – همه موجودات حتی فرشتگان و نیز در آخر ملک الموت را میمیراند آنگاه آنها برای فصل و قضا ء بین ایشان باز میگردند تا اینکه هر کدامشان به منزل خود در بهشت و یا دوزخ فرود آید.
و هر سافلی در عالی فانی میشود و آنکه بالاتر است دیرتر میمیرد چون پایینی باید در بالایی فانی بشود همین طور تا انتها. آخرین کسی که میمیرد خود ملک الموت است که همه در او فانی میشوند.
📌شیخ در بحث رسم جوهر، بعد از اینکه در امکان این که یک ماهیت چند وجود داشته باشد، تحقیق میکند میگوید: ⤴️و اما فنا و موت عمومی برای همه نوعی دیگر از عدم غیر از فساد ست و در قول حق تعالی نیز اشاره شده است که فرمود:
🕋سوره الزمر
وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَىٰ فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ
ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ میشود، ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ آسمانها ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ میمیرد، ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ میشود، ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﭘﺎﻱ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ [ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮ] مینگرند [ﻛﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!](۶٨)
📌هر شیء به اصل خودش برمیگردد و هر صورت به حقیقت خودش بر میگردد همین طور که ما به عالم مجردات برمیگردیم. اینجا خانه ما نیست و اینجا برای یک عده تبعیدگاه است هم چنانکه حضرت آدم ع از بهشت اخراج شد و به دنیا تبعید شد؛ اینجا ما تبعیدیم.
📌تبصره دیگر: و اینکه موت تفریق است جدایی؛ گفتیم و زبان عصمت نیز به آن ناطق است. چنانکه شیخ عالم جلیل ابو محمد حسن بن علی بن شعبه حرانی از اعاظم علمای قرن چهارم (و متوفی به سال ۳۳۲ هجری) در کتاب بلند مرتبه خود به نام تحف العقول از امام ملک و ملکوت کشاف حقایق جعفر بن محمد الصادق ع در خلق و ترکیب انسان نقل کرده که آن حضرت فرمود:
– قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: عِرْفَانُ اَلْمَرْءِ نَفْسَهُ أَنْ یَعْرِفَهَا بِأَرْبَعِ طَبَائِعَ تا اینکه فرمود: فَهَکَذَا اَلْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ اَلدُّنْیَا وَ شَأْنِ اَلْآخِرَهِ فَإِذَا جَمَعَ اَللَّهُ بَیْنَهُمَا صَارَتْ حَیَاتُهُ فِی اَلْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلدُّنْیَا فَإِذَا فَرَّقَ اَللَّهُ بَیْنَهُمَا صَارَتْ تِلْکَ اَلْفُرْقَهُ اَلْمَوْتَ یُرَدُّ شَأْنُ اَلْآخِرَهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَالْحَیَاهُ فِی اَلْأَرْضِ وَ اَلْمَوْتُ فِی اَلسَّمَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یُفَرَّقُ بَیْنَ اَلرُّوحِ وَ اَلْجَسَدِ فَرُدَّتِ اَلرُّوحُ وَ اَلنُّورُ إِلَى اَلْقُدْرَهِ اَلْأُولَى وَ تُرِکَ اَلْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ اَلدُّنْیَا وَ إِنَّمَا فَسَدَ اَلْجَسَدُ فِی اَلدُّنْیَا لِأَنَّ اَلرِّیحَ تُنَشِّفُ اَلْمَاءَ فَیَیْبَسُ اَلطِّینُ فَیَصِیرُ رُفَاتاً وَ یَبْلَى وَ یُرَدُّ کُلٌّ إِلَى جَوْهَرِهِ اَلْأَوَّلِ- الی آخر حدیث یعنی:
«شناخت مرد خویش را به این است که وی را به چهار طبیعت بشناسد تا این که فرمود: پس این چنین انسان از شان دنیا و شان آخرت ساخته شده و وقتی خدا بین آن دو جمع کرده حیات وی در زمین است، زیرا از شان آسمان به دنیا نزول کرده و وقتی خدا بین آن دو تفریق برقرار کند این جدایی مرگ است شان آخرت به آسمان بر میگردد پس حیات در زمین و موت در آسمان است، چه این که بین روح و جسد تفریق میشود، جدایی؛ پس روح و نور به قدرت نخستین، گوهر خودش؛ باز گردانیده میشوند و جسد متروک میماند، زیرا از شأن دنیاست و علت این که جسد در دنیا فاسد میشود زیرا باد آب آن را خشک میکند و گل خشک و خاک میشود و متلاشی میگردد و هر کدام به جوهر نخست خود بر میگردد»
⬅️روح ما به عالم نور برگشت میکند. هم شأن دنیا (جسم) در ما هست و هم شأن آخرت (روح)، منتهی ادراکات ما مربوط به مجردات است. وقتی خداوند بین دنیا و آخرت جمع میکند، زندگی انسان در دنیا بوجود میآید. دنیا نمیتواند به آخرت رود! اما شأن آخرت میتواند در دنیا زندانی شود. حال جدایی بین جسم و روح، میشود مرگ. روح به آسمان برگشت میکند. وقت مرگ حیات طبیعی فرا میرسد، روح از جسد جدا میشود و بر میگردد. نور ِ زندگی در زمین است و اما مرگ در آسمان است
و این بدن شأن دنیاست، از آب و خاک دنیاست و بدن را یک شستشو میدهند خاک میکنند و میرود. آن روح و آن نور است که به مبدء خودش برمی گردد و جسد این جا رها میشود. چون از شان دنیاست.
💥انسان آن حقیقتی است که به آسمان پرواز میکند.
📌از سقراط یا افلاطون، شاگردانش پرسیدند بعد از مرگتان شما را کجا دفن کنیم؟ فرمود: اگر مرا یافتید هر کجا خواستید دفن کنید.
یک پوستی اینجا میماند و اصلاً انسان یک چیز دیگر است.
📌لذا هر چیزی به گوهر (جوهر) خودش بر میگردد. روح ما به عالم نور برگشت میکند.
📌حدوث نفس ما از جسم است؛ اما در بقاء خودش احتیاج به ماده ندارد و بدن را رها میکند.
⬅️گوییم این حدیث شریف که از غرر احادیث است، در اختصاص شیخ اجل مفید نیز روایت شده است و نیز دلالت دارد که نفس ناطقه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاءست و لطایف تعبیرات آن در عیون مسائل نفس بر کسی که چشمانی بینا دارد، مخفی نیست.
📌حدیث: در باب ۱۷ – «در معالم الزلفی از بصائر الدرجات» ⬅️ قال:《مثل المومن و بدنه کجوهره فى صندوق اذا اخرجت الجوهره منه طرح الصندوق و لم یعبابه،》
یعنى: مثل مؤمن و بدنش مانند گوهرى در صندوقچهای است که وقتی گوهر از آن صندوقچه بیرون آورده شود صندوقچه به کناری افکنده شده وبه آن اعتنایی نمیشود.
⬅️حدیث: و نیز از آن حضرت ع روایت شده است: «ان الروح مقیمه فی مکانها، روح المومن فی ضیاء و فسحه، و روح المسی فی ضیق و ظلمه والبدن یصیر ترابا»
یعنی: بدرستی که روح در مکان خود مقیم است و روح مؤمن در نور و گشادگی و روح گنهکار در تاریکی و ظلمت قرار دارد و بدن خاک میشود.»
📌 بدن اصلاً به انسان ربطی ندارد. بدن بعد از مرگ به حرمت اینکه بدن مؤمن بوده و چون میبیند یاد او می افتد، دفن میشود. اگر بدن بوی تعفن بگیرد از او تصور بدی پیدا میکنند لذا باید به آداب شریعت دفنش کرد.
سر قبر رفتن و دعا خواندن جهت توجه به آن حقیقت مؤمن است؛ و خود آن قبر چیزی ندارد. فقط علامتی از آن مؤمن است.
⬅️تذکره: نفس از مقوله جوهر بوده و مقارنت وی با بدن از مقوله مضاف است و اضافه اضعف اعراض میباشد. پس آن جوهر به بطلان این عرض باطل نمیگردد بلکه بر اثر مقارنت با بدن سست میگردد و با جدایی و تعطیل بدن قوت میگیرد.
⬅️اعراض- مقولات عشر (ده گانه): یک مقوله جوهری داشتیم و ۹ مقوله عرض:
⬅️ عرض بر نه قسم است: کم، کیف، متی، جده، ملک، اضافه وضع، أین،
فعل و ضعیفترین اعراض اضافه است. مثلاً: این پسر دایی فلانی است، بهم اضافه میشود و حتی خود ملک را از این مقوله آوردهاند که این خانه من است.
‼️چرا ضعیفترین نوع اضافه است؟ چون قابل انتقال است.
📌عرض از مقولهای به مقولهای دیگر منتقل نمیشود. عرض تابع جوهر است. عرض معلول جوهر است. رابطه نفس و بدن اضافه است. بدن وقتی از او جدا میشود که باطل نمیشود بلکه سست میگردد. پس اگر به علم و حکمت و عمل صالح کامل شده باشد به انوار الهیه و انوار فرشتگان و ملاء اعلی کشیده میشود چنانکه سوزنی به کوهی بزرگ از مغناطیس کشیده میشود و بر وی سکینه فایض شده و به طمأنینه متحقق میشود. پس از ملاء اعلی به وی ندا میدهند:
🕋سوره الفجر
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ
ﺍﻱ ﺟﺎﻥ ﺁﺭﺍم ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﻳﺎﻓﺘﻪ!(٢٧)
ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً
ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﻱ
ﻭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩ. (٢٨)
فَادْخُلِی فِی عِبَادِی
ﭘﺲ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺩﺭﺁﻱ (٢٩)
وَادْخُلِی جَنَّتِی
ﻭ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺘﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮ. (٣٠)
داخل شو در بندگان من
داخل شو در جنت من
📌 چنین شخصی از همین جا یکسره به عالم انوار کشیده میشود که در دنیا، اصلاً قابل تصور نیست.
این وضع برای کسی است که علم و عمل دارد. علم کسب کرده و از گناه دوری کرده است نماز، ذکر، عبادت، صله رحم، کارهای نیک، کرده است. او یک مرتبه مجذوب عالم نور میشود. هر علمی از انسان یک جایگاهی دارد. وقتی کسی نماز میخواند و درست هم میخواند، همین نماز صاحب خودش را بالا میکشد، اما اگر گناهکار است به اسفل السافلین جذب میشود. مثل کسی که در اقیانوس فرو رفته و یک تیوب دستش هست و تیوب پر باد است که او را بالا میکشد. اما اگر غل و زنجیر باشد میکشد به سمت پایین.
📌سر بسوئی میکشد ما را در این ره پا بسوئی
عقل آخرین بسوئی عشق بی پروا بسوئی
موج سرگردانم و بازیچهی طوفان هستی
هر دمم ساحل بسوئی میکشد دریا بسوئی..
⬅️اعمال بد انسان را پایین میکشد و اعمال نیک انسان را بالا میکشد. وقتی یک عبادتی انجام میدهد این یک سروری دارد که میکشد به سمت خویش حالا آنکس که اعمال نیکش غلبه کرده است، به محض اینکه از بدن قیچی میشود مثل بادکنکی که میرود بالا به شدت به عالم ملاء اعلی میپیوندد. و اما آنکه غل و زنجیر به پایش است از بدن هم جدا بشود آن کشش را ندارد!
در روایات هست:
📌بعضی مثل باد از برزخ عبور میکنند.
📌بعضی مثل سوار بر اسب میتازند از برزخ عبور میکنند.
📌بعضی مثل برق از برزخ عبور میکنند.
📌بعضی مثل حالت دویدن از برزخ عبور میکنند.
📌بعضی مثل راه رفتن از برزخ عبور میکنند.
📌بعضی سینه خیز از برزخ عبور میکنند.
هر چه هم آنجا بمانند عذاب میشوند.
بستگی دارد چقدر علم و عملی که کسب کرده است به او کمک کند که با سرعت برزخ را طی کند.
🕋مریم
وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا
ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻭﺯﺥ میشود، [ﻭﺭﻭﺩ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ] ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﺴﻠّﻢ ﻭ ﺣﺘﻤﻰ ﺍﺳﺖ. (٧١)
🕋ثمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فیها جِثِیًّا
ﺳﭙﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﻛﻔﺮ، ﺷﺮﻙ، ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ] ﭘﺮﻫﻴﺰ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺠﺎﺕ میدهیم، ﻭ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮ درافتادهاند، ﺩﺭ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﻫﺎ میکنیم. (٧٢)
📌 کسانی که کاملاند گفتهاند: ما مثل برق عبور میکنیم در حالی که جهنم بر ما خاموش است.
📌تمام کارهایی که دارد میکند، حرکت بسوی کمال مطلق است. چه علم داشته باشد چه نداشته باشد. چه اعتقادی به معاد داشته باشد یا نداشته باشد. هر لحظه دارد از قوه به فعل میرسد. دارد کامل میشود و یا هر آنی از نقص میمیرد، به حیاتی زنده میشود. حیات بعدی را نمیتوانید پیدا کنید مگر این که از حیات قبلی بمیرید و لحظه لحظه دارید میمیرید. حال از از مرگ میترسید!! شما بچه بودید اگر آن صورت را رها نمیکردید مگر به این صورت میرسیدید؟!
📌مردید تا به این صورت راه پیدا کردید. پس لحظه به لحظه دارید میمیرید.
خداوند سبحان فرمود: 🕋الجمعه
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ﺑﮕﻮ: ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﮔﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ میگریزید ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺩﺍﻧﺎﻱ ﻧﻬﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ میشوید، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم میدادید، ﺁﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ. (٨)
– خود مرگ زنده است. شما از چیزی فرار میکنید که به ملاقاتتان میآید. خداوند مرگ را خلق کرده است.
سوره الملک
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ …
ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺯﻣﺎﻳﺪ … »
📌مرگ به ملاقات شما میآید. مرگ فرج، رهایی، عید است. مرگ از بس قشنگ بوده، خداوند ترسش را در دل ما گذاشته تا اینجا بایستیم.
🔖 مرگ اگر مرد است گو پیش من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ؛ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
📌در اوج آن فشارها و سختیها یک مرتبه به آرامش میرسید.
📌هر کس از مرگ میترسد از خودش میترسد.
عقل از مرگ نمیترسد. اصلاً علت ترس از مرگ نادانی است. مردم چون مرگ را ندیدهاند میترسند. عاقل از مرگ نمیپرهیزد.
⬅️تنها آن کسی که جز اوهام باطله، خیالات باطله و ملکات موذیه چیزی ندارد از مرگ میترسد.
📌 آنی که از مرگ میترسد، وهم است.
عقل نیست.
الحمدلله علی الولایه