۱۴۰۱-۷-۲۴ شرح عیون جلسه ۳۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۴۰۱/۷/۲۴) درس عیون، جلسه ۳۰۳
موضوع: تطابق کونین
روشن میشود که آخریت عین اولیت است و این یک نکته است، در عالم جسمانی چیزی که اول باشد نمیتواند آخر باشد و بر عکس آن، اما این چه حقیقتی است که هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن است، اگر ظاهر و آشکار است چطور باطن است؟ ولی وجود ظاهر است فقط ظاهر نیست باطن هم است و وجود اول و آخر هم است و این آخر و اول با موجودات این عالم فرق دارد.
(و سر هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی علیم) به انسان کامل است این اسماء در او ظهور و تجلی میکنند.
نکته: در مورد این آیه، به عبارتی همان اوتاد هستند که ۴ تن هستند و زیر نظر قطب هستند، و این ۴ تن اول و آخر و ظاهر و باطن هستند و قطب بکل شی علیم است.
روایت: امام میفرماید اسماء همه شیعیان در نزد ماست و هم پدران انها…
امام همه افراد را میشناسد و مراتب انها را میداند و چیزی بر امام پوشیده نیست.
و دانستی که حقیقت انسانی (یعنی نفس رحمانی) در عالم کبیر ظهوراتی تفصیلی دارد…
نفس رحمانی در انسان مجملا ظهور کرده،
مرتبه عقل در عالم خارج با مرتبه روح مجرده در عالم انسانی مطابقت دارد.
انگاه صورت قلبی است که با صورتی که برای نفس کلیه است، مطابقت دارد.
ما نفس داریم بدن را تدبیر میکند، این عالم هم نفس کلی دارد که عالم را تدبیر میکتد.
جناب قیصری در فصل اول فرمود: حقیقت وجود وقتی با قابلیت تأثیر مأخوذ گردد مرتبه اسم فاعل است که از آن به موجد خالق تعبیر میشود و رب کلیه است،
نکته:حقیقت وجود حق است، وقتی وجود را از لحاظ تأثیر گذاری در نظر میگیریم خالق و فاعل است،
ـوقتی وجود به لحاظ تأثیر پذیری در نظر بگیریم، خلق است،
وقتی وجود به لحاظ واسطه در نظر میگیریم، قلم است.
در فص ادریسی فرمود: بدانکه طبیعت به نزد اهل حق بر ملکوت جسم که قوهای ساری در همه اجسام،…
“حقیقت ملکوتی ساری در اجسام است آن طبیعت است که انها را به کمال میرساند هر کدام یک خواصی دارند و آن طبیعت ملکوت است که جاری است.
صور نوعیه: انواع موجودات دارای صورت هستند و هر نوع یک صورت دارد، نبات یک صورت دارد وهرنوع از حیوانات صورتی و… اینها صور نوعیه است،
صور نوعیه، منحصر درآن نوع است و در همه مشترک نیست و این طبیعت در همه مشترک است و هر کدام یک طور ظهور کرده است.
اسماءهر کدام خدمتگزار و خزنیه دار دارند و اسم موجد از سدنه رب میباشد.
شیخ اکبر در فص عیسوی فرمود: «نفس الهی صور عالم را پذیرفت، پس نفس الهی برای صور عالم مثل جوهر هیولانی است، و این جوهر هیولانی جز عین طبیعت نمیباشد»
قیصری در شرح بعد از بیانی درباره نفس الهی موسوم به نفس رحمانی چنین فرمود «نزد ایشان طبیعت عبارت از معنایی روحانی است که در همه موجودات چه عقول باشند و چه نفوس مجرده و غیر مجرده وچه اجسام باشند ساری است، گرچه طبیعت به نظر اهل نظر عبارت از قوه ساری در اجسام است که اجسام به آن به کمال طبیعی خود میرسند پس آنچه به نظر اهل نظر است نوعی از طبیعت کلی است و در تحقیق نسبت طبیعت کلی به نفس رحمانی عیناً نسبت صورت نوعی جسم کلی به جسم است، زیرا جسم نوعی از انواع جوهر است لذا آن را چارهای از داشتن صورت نوعی روحانی مقومش نمیباشد و امتداد و کشش مطلقی که صورت جسمیه را میباشد از آن مستفاد است،
شیخ در فص نوحی در تفسیر (و لوالدی) یعنی «برای پد و مادرم» از قول حضرت نوح ع که فرمود (رب اغفرلی و لوالدی) یعنی «خدایا مرا و پدر و مادرم را بیامرز» چنین فرمود: مراد از والدین کسانی هستند که من نتیجه آنها میباشم با آندو عقل و طبیعت هستند.
قیصری در شرح فرمود: شیخ والدین را به عقل و طبیعت تفسیر کرده زیرا آن دو مظهر حقیقته آدم و حوا در عالم روحانی هستند و چون عقل فعال است و طبیعت منفعل میباشد عقل را به پدری و طبیعت را به مادری اختصاص داد و مراد از عقد در اینجا روح است، چنان که اصطلاح اهل تصوف میباشد نه قوه نظری و مفکره که مراد از طبیعت نفس منطبعه و نتیجه آن دو قلب است.
روایت: مؤمنین با هم برادر هستند از جهت پدر و هم از جهت مادر پدرشان نور و مادرشان رحمت است
جناب ابن عربی: قرآن به زبان قلب است به زبان عقل نیست یعنی عقل صرف، خیلیها در عقل صرف ضعیف هستند قرآن به زبان قلب صحبت میکند و داستان تعریف میکند یکجا هم استدلال عقلی میآورد.
شیخ در فص محمدی تصریح به این سخن کرده که «و در حقیقت طبیعت چیزی جز نفس رحمانی نیست»
شارح آن قیصری فرمود: پس طبیعت کلیه عین نفس رحمانی است، و همچنین در جای دیگر از فص محمدی در آنجا که شیخ فرمود «مثل طبیعت برای حق که صور عالم را در آن گشوده»
و قیصری در شرح فرمود«اولین نکاحات اجتماع اسمایی برای ایجاد عالم ارواح و صور آن در نفس رحمانی موسوم به طبیعت کلیه است.
و همچنین در فص لقمانی است در آنجا که فرمود: پس اگر بر کسی کشف شود که طبیعت عید نفس رحمانی است خیر فراوانی به وی داده شده است.
و قیصری فرمود: پس اگر به ذوق معلوم گردد که طبیعت همان است که موسوم به نفس رحمانی است و در حقیقت با او مغایرت ندارد خیر کثیری به وی داده شده است.
خلاصه اینکه نفس رحمانی و این طبیعت کلیه به لحاظ حقیقت یک چیز است و مغایرت آن دو به اعتبار است پس این وجود فعلی به لحاظ اینکه از واجب نفس کشنده متنفس فیضان یافته نفس است، و از آن رو که مبدء فعل است به این اعتبار که تعینات را اظهار میکند مبدءانفعال است، به این اعتبار که به آنها مقید میشود طبیعت کلیه میباشد، پس این حالت یعنی مبدء فعل و انفعال بودن، اولین تعین و حالتی است که به عروض عقلی عارض نفس رحمانی میشود،
آن نفس رحمانی هم فاعل است و هم منفعل است.
الحمدلله علی الولایه