۱۴۰۰-۱۲-۲۸ شرح عیون عین ۴۵ جلسه ۲۹۱
بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۱۴۰۰/۱۲/۲۸ درس عیون
((موضوع: شرح عین ۴۵، اثبات قوه قدسیه))
یکی از قوایی که برای نفس انسانی هست قوه قدسیه است.
در همه نیست در معدود افرادی است که به فضلیت میرسند.
این قوه در بحث فلسفی باید اثبات شود، در روایات نگاه کنید در درجات ایمان، ایمان ۱۰ درجه دارد بعد از ۱۰ درجه ایمان میشود یقین که بالاتر است، یقین مقام مشاهده است در حالیکه ایمان “الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ”
ایمان دارند به ناپیدا، باور قلبی دارد به آن
اما یقین زمانی است که پردهها میرود کنار، به عبارتی یقین قوه قدسیه میشود، در لسان شریعت میشود مراتب یقین،
کرامت انبیاء به یقین مرتبط شده است.
از امیرالمومنین ع پرسیدند ایا درست است که حضرت عیسی ع به روی آب راه میرفت؟ فرمودند بله وقتی یقین او اضافه میشد بروی هوا هم راه میرفت،
یقین مربوط به قوه قدسیه است. و قابل نقصان و زیادی است.
امام علی علیه السّلام فرمودند: (لو کشِفَ الغطاءُ ما اذْدَدْتُ یقیناً؛) اگر پردهها هم کنار رود، بر یقین من چیزی اضافه نشود.
*نکته) عارف مکاشف عارفی که دارای کشف و شهود است با یک متفکر اهل فکر و اندیشه خیلی فاصله دارد چون عارف مطلب را از روی شهود میگوید و متفکر از روی قوه فکر حرف میزد.
در قران از فکر به ظن تعبیر شده است
الأنعام
وَإِن تُطِعْ أَکثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یضِلُّوک عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِن یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ
به همین جهت عارف نظرش با یک فیلسوف متفاوت است.
فلاسفه مطالب خود را با شریعت تطبیق میدهند، میخواهد بگوید فکر من با شریعت و با حقیقت انطباق دارد.
فکر حرکت است و حدس انتقال دفعی است
به حدس در شریعت فراست گفته میشود.
در میان علما تک تک افرادی پیدا میشوند صاحب قوه قدسیه باشند.
صاحب قوه قدسیه اراده کند، بداند، میداند،
الإسراء
وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیینَ عَلَیٰ بَعْضٍ
پیامبران را با ویژگیهایی بر یکدیگر برتری بخشیدیم؛
در چه چیزی برتری دارند انبیاء برهم؟ در قوه قدسیه است.
البقره
تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ (برخی رسولان را بر برخی دیگر برتری دادیم.
تفرقه بین رسولان نیست ولی بعضی را به بعضی برتری دادیم
هر چیز با هم سنخ خودش قیاس میشود لذا حق تعالی انبیا را با هم و رسولان را باهم میسنجد،
سخن حق تعالی
مریم
فَأَشَارَتْ إِلَیهِ قَالُوا کیفَ نُکلِّمُ مَن کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیا
ولی مریم به عیسی اشاره کرد که از خودش بپرسید. آنها گفتند: «آخر، با بچهقنداقی چطور حرف بزنیم؟!» (۲۹)
قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا
ناگهان عیسی بهحرف درآمد: «من بندهی خدایم. او به من کتاب داده و مرا به پیامبری انتخاب کرده است. (۳۰)
مریم
یا یحْییٰ خُذِ الْکتَابَ بِقُوَّهٍ وَآتَینَاهُ الْحُکمَ صَبِیا
به یحیی، گفتیم: کتاب را جدی بگیر.» در همان کودکی به او حکمت* بخشیدیم. (۱۲)
هم به حضرت عیسی ع و هم به حضرت یحیی در کودی عنایت شد ولی به حضرت عیسی ع فی المهد صبیا، در بدو تولد، در گهواره عنایت شد. و به یحیی در کودکی
در مورد حضرت موسی ع
وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اِسْتَویٰ آتَینٰاهُ حُکماً وَ عِلْماً وَ کذٰلِک نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ
و چون به رشد و کمال خویش رسید، به او حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم.
القصص (آیه: ۱۴)
زینون کبیر شاگرد ارسطو که در رسالهای که فارابی آن را شرح گفته است:
” و نفس قدسی نبوی در ابتدای راه و در اوان پیدایش فیض را به یکباریگی میپذیرد و نیازی به ترتیت قیاس ندارد، و نفسی که قدسی نیست علوم بدیهی را به واسطه میپذیرد و دیگر علوم را از روش قیاس قبول میکند…”
روایت شده که ارسطو از انبیاء بود و اینجا شاگردش از سیره
نبوی دارد حرف میزند و میگوید در ابتدای راه نفس قدسی به یکباره میپذیرد و دیگران در طی راه و مسیر با واسطه میپذیرند افاضات و عنایات را خود پیامبر اکرم ص دو جور دریافت دارد
انزالی: یکباره دریافت میکند مال نفس خودش است
و تنزیلی: در طی ۲۳ سال تدریجی دریافت میکند
برای امت
*فارابی در فصوص در انجایی از فص پنجاه و یکم که فرمود: ” روح قدسی را جهت تحت از جهت فوق شاغل نیست، و حس ظاهر وی را از حس باطن غرق نمیکند، و تأثیر این قوه از بدن وی به اجسام عالم و آن چه در آن است تجاوز میکند، و معقول را از روح ملکی بدون یادگیری از مردم میپذیرد”
یعنی مظهر لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ
ای کسیکه شانی از شان بازش نمیدارد.
انسان که متوجه باطن میشود از ظاهر غیبت میکند.
قوه قدسیه باطن، ظاهر را بکلی تعطیل نمیکند
آن اثرهایی که در عالم میکند از نفس آنهاست
این برای اولیاء هم هست.
نکته فرق نبی ورسول
رسول در بیداری میبیند و میشنود، صوت فرشته را
نبی در خواب میبیند فرشته را و در بیداری میشنود صوت او را.
تنبیه
ایا نمیدانی که حدس هست و مردم در حدس و اندیشه مرتبههای گوناگون دارند.
دستهای از مردم چنان بیهوش باشند که اندیشه انان به مطلوبشان نرسد و بهری دیگر را اندکی زیرکی باشد و از اندیشه خود بهره برگیرند. و گروهی از اینها هوشیارتر باشند و معقولات را به حدس خود برسند و در همه یکسان نیست پس یقین کن که جانب فزونی هم ممکن است جایی برسد که دارنده آن در بیشتر احوال خود از آموختن و اندیشه کردن بی نیاز بود.
*صدر المتالهین در فصل نوزدهم طرف اول مسلک پنجم اسفار است که به استقصاء و به طور کامل از آن سخن گفته است.
“فصل در اشاره با اثبات قوه قدسیه است، بدانکه مبدءهمه علوم از عالم قدس است، لیکن استعدادهای نفوس متفاوتند…
مطلقاً علم از عالم بالا افاضه میشود حالا به هر طریقی چه مطالعه چه از طریق استاد و…
اگر در میان شهری که همه مثل ابن سینا و ملاصدرا و… باشند اگر پیامبر بیایید باز در میان امیها مبعوث شده، پیامبر به اینها کتاب تعلیم میکند
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ وَإِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
هماو که در بین مردمِ بیسواد، پیامبری از خودشان فرستاد تا آیههایش را برایشان بخواند و جانشان را از آلودگیها پاک کند و کتاب آسمانی و حکمت* به آنها یاد دهد؛ درحالیکه قبلش در گمراهی بودند. (۲)
پس بفهم چیست داستان بفهم که پیامبر ص نابغه نیست بل فوق این حرفهاست
صحبت یک چیز دیگر است.
*در کتاب حجت کافی از جابر از ابو جعفر ع روایت شده که:
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَی بْنِ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ اَلْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ اَلْعَالِمِ فَقَالَ لِی یا جَابِرُ إِنَّ فِی اَلْأَنْبِیاءِ وَ اَلْأَوْصِیاءِ خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْقُدُسِ وَ رُوحَ اَلْإِیمَانِ وَ رُوحَ اَلْحَیاهِ وَ رُوحَ اَلْقُوَّهِ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَهِ فَبِرُوحِ اَلْقُدُسِ یا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی ثُمَّ قَالَ یا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ اَلْأَرْبَعَهَ أَرْوَاحٌ یصِیبُهَا اَلْحَدَثَانُ إِلاَّ رُوحَ اَلْقُدُسِ فَإِنَّهَا لاَ تَلْهُو وَ لاَ تَلْعَبُ
جابر گوید: از امام باقر علیه السلام در بارهی علم عالم (یعنی پیغمبر و امام (صلوات الله علیهم) پرسیدم، فرمود: ای جابر! همانا در پیغمبران و اوصیاء پنج روحست:۱ – روح القدس ۲ – روح ایمان ۳ – روح زندگی (حرکت)۴ – روح قوه ۵ – روح شهوت، ای جابر، ایشان بوسیله روح القدس امور و مطالب زیر عرش را تا زیر خاک بدانند. سپس فرمود ای جابر این چهار روح اخیر را پیش آمد و آفت میرسد، ولی روح – القدس بازی و یاوهگری نکند
الحمدلله علی الولایه