۱۴۰۰-۱۱-۱۶ شرح عیون عین ۴۵ جلسه ۲۸۷
بسم الله الرحمن الرحیم
“شنبه کتاب عیون مسائل نفس ۱۴۰۰/۱۱/۱۶”
موضوع: بحث در مورد مقامات انسانی
در مباحث معرفت نفس ادله تجرد نفس عنوان میشود، بعضی از ادله تجرد قوه خیال را اثبات میکند مثل صورتهای که در خیال دیده میشود.
یک سری از ادله تجرد عقل را اثبات میکند لذا تجرد مراتب دارد (خیالی، عقلی و فوق عقلی) این مسئله مهم در فلسفه است به این معنا در ابتدای ورود فلسفه به اسلام، ابن سینا قائل به تجرد قوه خیال نبود بلکه قائل به تجرد عقل بود.
اما یک اشکالهایی پیش می آید و آن این است وقتی تجرد عقلانی را برای نفس قائل باشید قوه خیال و ادراکات خیالی و مثالی با مرگ از بین میرود فقط عقل میماند، عقل هم ادراک کلیات دارد و لذت آن ادراکات کلیات است و بهشتی هم که در انتظار آن است یک بهشت غیر مادی است. در بحث معاد میشود معاد روحانی، که طبق این نظریه بهشت عقلانی و جهنم نیز جهل است پس بهشت جسمانی که ادراک سیب و قصر … باشد چه میشود، لذا ابن سینا میگوید از نظر فلسفه نرسیدهام به این مطلب، ولی چون پیامبر گفته قبول میکنم معاد جسمانی را، این مسئله از این ناشی میشود که قوه خیال را منطبعه میداند.
حضرت آقا در شرح کتاب آغاز و انجام، نقل کرد از قول ابن سینا در باب تکامل برزخی ” کسیکه در گفتار خود گزافه گو نیست میفرماید، ممکن است نفس بعد از قطع تعلق از بدن به کرات دیگر تعلق پیدا کند، و انها موضوع تخیلات او میشوند که آنچه در شریعت آمده از عذاب جسمانی ولذاتش در آنجا مشاهده میکند!
چون ابن سینا قوه خیال را مجرد نمیدانست همین بحث در مورد معراج پیامبر است، که میگوید معراج روحانی بود ایشان شهود کرد معقولات را و عقول را درک کرده، وبرای ما تمثیل کرده بصور جسمانی تا بفهمیم
تمام اینها بحثش زیر سر قوه خیال است حتی آن کسانیکه قائل به تناسخ بودهاند، یکی از علتهای آن همین بحث میتواند باشد، آدم بد بعد از مرگ بصورت زشت در می اید و آدم خوب بصورت نیکو در می اید درحالیکه عالم عقل جای این حرفها نیست پس لابد به دنیا بر می گردد،
جناب ملاصدرا در حکمت متعالیه اثبات کرد تجرد برزخی خیال را،
جناب ملاصدرا بحث، معراج جسمانی را حل کرد.
نکته دیگر، ایا حیوانات حشر دارند یا نه؟ حیوانات که عقل ندارند پس انها معدوم می شوند با مردن، در حالیه قران میفرماید:— وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ، پس حیوانات هم حشر دارند،
عرفا قائل به انطباع قوه خیال نبودند.
نفس حیوانی مجرد است چه نفس حیوانی که ما داریم و چه نفس حیوانی که حیوانات دارند. وبا اثبات تجرد خیال همه این مسائل حل میشود
بحث در مورد مقامات انسانی است
از انجا که صحف عرفانی از ارواح و عقل به حکم جمعی و عقل بسیط قضایی تعبیر میکنند پس مقام روح انسان یوم جمع و قضائش و مقام نفس وی یوم فصل و نشر و قدرش میباشد.
جمع در مقابل فصل است که تفصیل میخورد و جدا میشود.
عقل و روح مقام جمع، قلب مقام فصل است.
عقل و روح مقام قضا است در مقابل آن قدر است.
*علامه قیصری در شرح فص ابراهیمی فرمود
روح همان عقل است، قلب مرتبه مادون روح است که در آن حقایق تفصیل میخورد.
علوم در قلب تبدیل به جزئیات میشود در خیال صورتگری میشود و از خیال به حس منتقل میشود، یعنی فیض از مقام روح تو تنزل میکند به حس تو.
اگر در نفس خودت به آنچه که تو را خبر دادم اگاه شدی در این صورت رهنمون شدی و حقیقت را در مورد آن کس که به صورتش آفریده شدی فهمیدی، و اگر در درون خودت آن چه که در نفس توست به آن گونه که هست نفهمیدی مقدورت نیست که بر حقایق الهی و احوالش مطلع گردی و هر کس بر آن چه خلق شده تواناست، و امتیاز علمی نیز در مقام قلبی صورت میگیرد و نه روحی.
پیامبر فرمودمن عرف نفسه فقد عرف ربه
هر چه وجود تفصیل میخورد و کثرت میگیرد و علم بیشتر میشود، علم یعنی تفصیل چون کثرت است.
در مقابل تفصیل، وحدت است، هر چه به باطن عالم میرویم به وحدت و وجود نزدیک میشویم و هر چه به ظاهر عالم میرویم به علم نزدیک میشویم در این عالم علم بیشترین ظهور را دارد.
*نکته علمی که پایه اخلاق و ایمان است، صدر الدین قونوی گفته است (انسان که در ابتدا ایمان میآورد یک حقیقت کلی در وجود او صورت میگیرد که خدایی هست وایمان دارد، ولی در حال حاضر همه کارهایش از جمله هوای نفس و غضب ووو سر جایش هست، وقتی که ایمان رشد میکند از مقام روح می اید پایین در قلب و اعضا و جوارح وارد میشود و این ایمان باعث میشود که چشم ما به نامحرم نگاه نکند و بقیه اعضاو جوارح…
ایمان از باطن به قلب و بعد به خیال و بقیه اعضا و جوارح…وقتی ایمان کامل شد همه وجود را فرا میگیرد.
حالا توحید هم اینطور است سالک اول از نظر علمی همه را جلوه خدا میداند. اعتقاد هم پیدا میکند اما به توحید افعالی نرسیده که همه فعل را فعل خدا بداند
آیه قران: أَلا إِنَّ أَوْلِیاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ
آگاه باشید که قطعاً بر اولیای خدا، نه ترسی است و نه اندوهگین میشوند (یونس ۶۲) دل توحیدی شده ادراکات حسی هم باید توحیدی بشود.
در سلوک اول باید توحید را بفهمد لذا بین کسی که توحید را فهمیده و با کسی که نفهمیده، فاصله بین انسان تا حیوان است.
بعد از قلب توحید به اعضاء و جوارح انتقال پیدا میکند، در توحید افعالی چشو او گوش او ووو خدا را میبیند (حدیث قرب نوافل: بندهی مؤمن به وسیله انجام نوافل به خدا تقرب پیدا میکند و خدا گوش و چشم او میشود.) این دیگر میشود انسان الهی و مقرب هستند.
وَکنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَهً،
شکلهای سه گانه میشوید
الواقعه
فَأَصْحَابُ الْمَیمَنَهِ مَا أَصْحَابُ الْمَیمَنَهِ
گروهی اهل سعادت و خوشبختی، چه مردم خوشبختی! (۸)
وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَهِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَهِ
گروهی اهل شقاوت و بدبختی، چه مردم بدبختی! (۹)
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ
و گروه پیشتاز پیشتازان (۱۰)
أُولَٰئِک الْمُقَرَّبُونَ
آنان بندگان خیلی نزدیک به خدایند: (۱۱)
مؤمن نیکوکار با ولیی خدا و مقربان تفاوتشان در چیست؟
ولی الله کسی است که توحید در اعضاء و جوارح او رسوخ کرده است.
افراد بد هم تقسیم بندی دارند
غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلَا الضَّالِّین
مؤمن نیکو کردار
و مؤمن سابقون
تفاوت نیکو کردار با ولی خدا که به اینها می گوییم اولیاء الله و مقربان در چیست؟
این کسی که توحید در اعضاء و جوارح او رسوخ کرده
است چشم انها شده خدایی گوش انها شده خدایی
زبان انها شده خدایی این غیر از اینست که آدم خوبی باشد
مغضوب داریم که خدا غصب کرده برایش ضالین داریم که گم کرده راه است. با هم فرق دارند
این جا شما دارید تفاصیل را میخوانید امتیاز علمی در مرتبه قلب است ایمان سراسر قلب را میگیرد.
حالا گاهی وقت شک هم میآید یا کفر میآید، قلب را میگیرد بعضیها هم آنجوری اند
البقره
اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَالَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَٰئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
از نور به ظلمات کشیده میشوند
” یخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَٰئِک
أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ” مال درون انسان است
اگر بخواهی سلطان بحث را پیدا کنید در فصوص الحکم در فص شعیبی مطرح میکند که قلب چه سعه ای پیدا میکند
و کلام حضرت شعیب ع که:
سوره هود
بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ
در بحث خیال: چون حضرت یوسف ع خواب دید
خواب مربوط به مرتبه خیال است و خوابها را تفسیر و تأویل میکرد. اگر میخواهید علم تعبیر رؤیا پیدا کنید باید مثل حضرت یوسف ع شهوت خودتان را مهار کنید.
تبصره: انسان بصورت حضرت رحمان خلق شده است بنابراین دارای یک هویت بوده است
از اینجا آقا جان میخواهند بحث معرفت نفس را ببرد در وادی توحید
کتاب نامهها و برنامه میفرماید:
برای سالک دو علم ضروری است!
۱_معرفت نفس
۲_ توحید این دو تا علم را باید بداند.
انسان وحدت شخصیه ظلی دارد، این وحدت شخصی تو سایه و ظلی از وحدت حق تعالی است ما یک هویت هستیم، درعین حال روح داریم قلب و خیال و اجزاء داریم
پس چطور یک نفر هستیم؟
میشود یکی در عین یکی بودن چند تا باشد؟
بله خودتان را نگاه کنید یک هویتی ولی خیال قلب روح سر و مقاماتی که دارید و همه با هم فرق میکنند ولی یک هویتی شئون مختلف دارید متکثر اما به وحدت شما ضربه وارد نمیکند هر چی تکثر پیدا میکند، میبیند از آن یکی بودن خارج نمیشود
ما چقدر عجیب هستیم و چقدر از خودمان بی خبرهستیم.
آقاجان:
*نه شکوفهای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم همه حیرتم که دهقان به چکار کشت مارا *
از آنطرف همه لطف است و از اینطرف همه ناسپاسی
حالا خاصیت ندارد هیچ ناسپاس هم هست.
این ظلوم و جهول بودن خود را بفهم
انسان پر مدعا است، فرعون که ادعای خدایی کرد (انا ربکم الاعلی)
ادعای چی کنیم ما همه وجودمان فقر است.
آقاجان فرمودند: در توجه یکبار چشمانم را بسته بودم گفتم حالا چشمانت را باز کردی چشمانت نمیبیند چی میخواهی بدهی یک ذره گوشه چشمانت باز شود
جمال عالم را ببینی دوتا خط چیز بنویسی گفتم همه کتابهایم را میدهم بعد گفتم اگر گوشت نشنود چه اگر پایت حرکت نکند چه یکی یکی همه قوا را نام میبرد ومیفرماید دیدم هیچ ندارم که بدهم و اینهمه خداوند نعمت رایگان بما داده
دعای امام سجاد ع در صحیفه سجادیه:
*ای خدایی که بابت دادن نعمتها از ما بهایی نگرفتهای *
پس هیچی نداریم همه فقیر هستیم هرچه داریم همه به ما داده شده، فقر مطلق – کمالاتمان از کجاست؟
آنرا که زخود وجود نبود
او را ز کجا کمال باشد
“لا إلهَ اِلاّ اللّه حَقّاً حَقّاً،
لا اِلهَ اِلاّ اللّه ایماناً وَ تَصْدیقاً،
لا اِلهَ اِلاّ اللّه عُبودِیهً وَ رِقّاً ”
الحمدلله علی الولایه