ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۰-۱۰-۲۵ شرح عیون عین ۴۴ جلسه ۲۸۵

بسم الله الرحمن الرحیم

((شنبه درس عیون ۱۴۰۰/۱۰/۲۵))

موضوع: مراتب و مقامات نفس

حاجی سبزواری: نفس به ذات بسیط خویش شایسته برای حمل عاقل و متوهم و متخیل و حساس است، هر کدام از این محمولات در مرتبه خود بر وی حمل می‌شوند زیرا همه انها از نفس بر بدن فائض می‌شوند.

تمام قوا در بدن پایگاه دارند، اگر پایگاه خراب شود دیگر نفس نمی‌تواند با بدن ارتباط بر قرار کند. قوای ظاهره و باطنه در این نشاه ده قوه‌اند و در نشاه مثالی نیز ده می‌باشند زیرا عوالم متطابقند، لیکن چون عالم بالا وسعت دارد ده در خودش ضرب می‌شود و ۱۰۰ می‌شود و ادراکات بیشتر می‌شود در دعای کمیل می‌خوانی وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالاَْرْضُ یا سَیدِی فَکیفَ لی وَ … و این عذاب تو چیزی است که تاب نیاورند در برابرش آسمانها و زمین، ای سرور من پس من چگونه تحمل کنم

پس باید در آن عالم ادراکاتی داشته باشند منطبق با آن عالم

مثلاً دندان انسان جهنمی به اندازه کوه احد می‌شود، یعنی چه؟ یعنی ادراک بالا می‌رود،

ادراکات در انجا وسیع شده است،

بالاتر از عالم مثال، عالم ملکوت می‌شود، عالم عقل ۱۰×۱۰۰ می‌شود ۱۰۰۰

حاجی سبزواری می‌فرماید، النفس فی وحدتها کل القوی) نفس در وحدت خودش کل قوا است،

ادراکات عالم بالا را اینجا نمی‌شود تعریف کرد، چون لذت و درد شماره ندارد.

در جلد اول فتوحات، جناب ابن عربی در مورد عالمی صحبت می‌کند که آنچه امور اینجا محال است انجا ممکن است، مثل یک سیب اندازه کره زمین انجا هست که می‌شود خورد ولی اینجا محال است.

قل متاع الدنیا قلیل، بهره دنیا خیلی قلیل است انجا خیلی وسعت دارد

برای ادراکات انجا محدودیت نیست، عالم عقل جمع است و تکثر شکسته می‌شود، عقل همش حضور است لذا غفلت در انجا نیست.

العالم العقلی کله فی الکل/عالم عقل همه در هم است، در عالم عقل علم حضور است،

در عالم عقل به دیدنیها علم دارد این می‌شود بصر، به حضور ادراک می‌شود نه حصول،

عقل اشیا را حضوراً ادراک می‌کند، انجا لا ریب فیه است، یکی از اسامی قیامت لاریب فیه است، شکی در انجا نیست، در انجا جهل راه ندارد که شک باشد، در اینجا ما از خارج منفعل می‌شویم، یعنی نفس تو از بیرون می‌بیند منفعل می‌شود، انفعال داری از خارج، در آن مرتبه فعل است، نفس انشاء می‌کند، مال باطن عقل است، که حالت فعل است،

کسیکه قدرت نداشته باشد فعل از او صادر نمی‌شود، فعل صدور قدرت است، اصلاً عقل خود قدرت است،

خیال دو جور است، منفعل از خارج است، وحالت فعلی دارد

وقتی خیال از خارج اثر می‌پذیرد و یک موقع در خیال یک چیز را ایجاد می‌کنیم مقام فعل است،

قوه‌ای که به سان طبیعت پنجم بوده است، به تعبیر قدما، آب و باد و خاک و آتش و برای افلاک قائل به طبیعت پنجم بودن یعنی ماورای طبیعت

عقل عاشق ذات است چون مدرک ذات است،

تعریف عقل: حضورشی مجرد در نزدشی مجرد می‌شود عقل، عقل خودش در نزد خودش حضور دارد، حضور تام،

عقل همانند قوه شوقیه است، آن اشتیاق است،

تمام قوت در بدن، مال قوت روح است، می‌خواهد اثبات قوا در عقل کند اینها در عقل موجود هستند.

در بحث ملائکه، دیدن و شنیدن و ادراک و تصور انها چطور است، همه وجود انها دست است، همه وجود انها قدرت بر بینایی است، مثل اینجا متکثر نیست که جدا، جدا باشد، ما در هر عالم باشیم بدن داریم و بدن مخصوص آن عالم که بتوان ادراکات انجا را انجام بدهد،

او می‌بیند با تمام گوش ووو زیرا وی نشانه کبری می‌باشد چنان که مجلای اتم وی فرمود «من رآنی فقد رأی الله» هر کس مرا دید خدا را شناخته است.

برهان “ان” همان استدلال و استنباط راه کسب از طریق بحث و فکر است.

برهان “لم” شهودی رسیدن به معلول از راه علت است،

انبیاء از علت به معلول می‌رسند، اول شهود و بعد استدلال

به این معنا که وی خدا را ابتدا از راه، “لم” دیده و شناخته،

یکی از معانی سخن آن حضرت ع است، «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نه اینکه معرفت نفس راه شناخته خداست بلکه خود شناخت حق تعالی است.

(تبصره)

حجت‌های خدا ویژگیهایی دارند، امام پشت سر خود را می‌بیند انطور که روبروی خود را می‌بیند،

امام صادق (علیه السلام),»

، «مَا مِنْ لَیلَهِ جُمُعَهٍ إِلاَّ وَ لِأَوْلِیاءِ اَللَّهِ فی‌ها سُرُورٌ قُلْتُ کیفَ ذَلِک جُعِلْتُ فِدَاک قَالَ إِذَا کانَ لَیلَهُ اَلْجُمُعَهِ وَافَی رَسُولُ اَللَّهِ ص اَلْعَرْشَ وَ وَافَی اَلْأَئِمَّهُ ع وَ وَافَیتُ مَعَهُمْ فَمَا أَرْجِعُ إِلاَّ بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لاَ ذَلِک لَنَفِدَ مَا عِنْدِی.»

امام صادق علیه السلام فرمود: شب جمعه‌ای نباشد، جز اینکه برای اولیا الله در آن شب سروری هست. راوی گوید عرض کردم: قربانت گردم آن سرور چیست؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام بعرش برآیند و من هم با ایشان برآیم و جز این نباشد که با علم استفاده شده برگردم و اگر چنین نبود، آنچه نزدم هست نابود می‌شد.

یعنی چه علم من پایان می‌پذیرد؟ یعنی فکر نکنید ما یک سری معلومات را حفظ کرده‌ایم بلکه علم ما علم حضوری است و ما متصل به عرش هستیم و علم می‌گیریم.

روایت: ما تعداد ستارگان را می دانیم، ما تعداد سنگ ریزه‌ها را می دانیم با آنکه هر شب به تعداد سنگ ریزه‌ها اضافه می‌شود. (علم ما، علم حضوری است)

ما به آنچه حادث می‌شود علم داریم، علم ما پایان ناپذیر است بخاطر اتصال به ملکوت.

چرا فرمود شب جمعه! امام ع باید به اندازه عقل طرف حرف بزند، نمی‌تواند به هرکس بگویدکه دائماً متصل هستند،

بدن عنصری میان مردم است و جان او متصل به ملکوت و با عرش هم موافات و بر خورد داشتند.

*ولیی کامل هم چنین شانی دارد

الهی نامه حضرت علامه

الهی، گریه؛ زبان کودک بی زبان است. آن چه خواهد از گریه تحصیل می‌کند. از کودکی راه کسب را به ما یاد داده‌ای. قابل کاهل را از این کامل مکمّل چه حاصل؟

حالا کسی ولیی بود و کامل نبود، آن هم ادراکاتی پیدا می‌کند از ملکوت و افاضاتی هم از آن سو دریافت می‌کند

حدیث، اقا امیرالمؤمنین فرمودند: علم به طرف انان هجوم آورده و ریزش می‌کند به قلب انها، گاهی وقت با تمثلات است برای انها.

«رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت.» (خوابی از استاد در مورد علامه حسن زاده)

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.