ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۹۸-۴-۱۰ شرح فص فاطمیه جلسه ۵

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ.

درس فص فاطمیه، جلسه (۵)

فصل اول، «در بیان اقسام ازواج».

در حدیثی آمده است که تمام کتب آسمانی نازل‌شده، در ابتدای خود «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» را داشته‌اند. هیچ کتاب آسمانی‌ای را نمی‌یابیم، مگر اینکه با «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» آغاز شده باشد.

البته پیش‌تر نیز اشاره کردیم که تورات و انجیل‌هایی که اکنون در دست مردم است، نه تورات واقعی هستند و نه انجیل حقیقی. یعنی کتب اصلی انبیا، متأسفانه، نابود شده و از بین رفته‌اند. این موضوع را در جلسات گذشته اثبات کرده‌ایم.

و قرآن کریم، که خاتم کتب الهی است، نیز با «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» آغاز می‌شود.

همان‌گونه که خداوند کتاب خود را با «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» آغاز کرده است، شایسته است که ما نیز کتاب‌ها، و بلکه هر فعل خود را با این نام آغاز کنیم. چنان‌که نامه حضرت سلیمان علیه‌السلام، تنها نامه‌ای که در قرآن ذکر شده است، با «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» آغاز می‌شود. این نشان می‌دهد که «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» در ادیان انبیاء گذشته نیز وجود داشته است؛ یعنی انبیاء پیشین، این عبارت را به زبان خودشان — اعم از عبری، سریانی و دیگر زبان‌ها — داشته‌اند.

باری، «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰلَمِینَ».

حمد از آنِ خدایی است که پروردگار جهانیان است.

اما حمد به چه معناست؟ گفته‌اند حمد، جامع ستایش و سپاس است. در زبان فارسی می‌گوییم: ستایش و سپاس؛ این دو با هم فرق دارند.

ستایش زمانی است که شما یک موجود یا امری را تعریف و تمجید می‌کنید؛ از او به بزرگی یاد می‌کنید و محاسن آن را برمی‌شمرید. به این می‌گویند ستایش کردن. اما سپاس در مقابل احسان دیگری است. یعنی وقتی کسی به شما احسانی می‌کند، شما در مقابل او چه می‌کنید؟ سپاس می‌گویید و از او تشکر می‌کنید. در حالی که ستایش این‌گونه نیست؛ شما یک تابلوی هنری را وقتی می‌بینید، می‌گویید: «به‌به، چقدر زیباست!» در اینجا کسی چیزی به شما نمی‌دهد که از او تشکر کنید؛ این ستایش است. اما سپاس آن زمانی است که شما از عمل کسی تشکر می‌کنید.

حمد جامع سپاس و ستایش است. حال، «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ». این «ال» (الف و لام) را برخی گفته‌اند الف و لام جنس است؛ یعنی جنس حمد، به‌طور کلی، مختص خداست.

جنس حمد مختص خداست، یعنی چه؟

یعنی اینکه هر حمدی که از زبان شما و هر حامدی برای هر محمودی صادر شود، در اصل حمد خداست؛ چون «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ».

چگونه؟ وقتی یک قناری چهچه می‌زند و ما می‌گوییم: «به‌به، چه صدای دل‌انگیزی!»، آیا داریم حمد خدا می‌کنیم؟ داریم آن را ستایش می‌کنیم دیگر. بله، چرا؟ چون این قناری از خودش چیزی ندارد. این مخلوق حق است و وجودش به حق وابسته است. هر آنچه از کمالات آن ظهور می‌کند، در اصل کمالات الهی است که بروز می‌یابد؛ زیرا موجود ممکن از خودش چیزی ندارد و هر چه دارد، متعلق به خالقش و متعلق به حق است. پس شما هر موجودی را که ثنا بگویید و ستایش کنید، در اصل — البته بسیاری اوقات فرد متوجه نیست — خدا را ستایش کرده‌اید.

نکته: برخی امور «مِن حَیثُ لا یَشعُر» (ناخودآگاه) هستند. یعنی بدون اینکه فرد بفهمد یا خودش بداند، خدا را ستایش می‌کند. شاید اصلاً قصد و غرضش ستایش خدا نباشد، شاید اصلاً کافر باشد و از یک سلطانی تعریف کند؛ این، حمد خدا را به جا می‌آورد، منتها بدون اینکه خودش بفهمد. آیا اجر دارد؟ خیر؛ صحبت اجر نیست. اجر مربوط به قاعده «إنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ» است؛ یعنی عمل بسته به نیتش است.

اینجا صحبت شریعت نیست، صحبت حقیقت است که در حقیقت، حمد از آنِ خداست. هر حامدی، هر محمودی را حمد کند، حمد خداست؛ چون «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ». حمد مختص خداست. اصلاً غیر او را نمی‌توان حمد کرد، زیرا غیری نیست که بخواهی حمدش کنی.

برخی نیز گفته‌اند «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ» یعنی — همان‌طور که گفتیم — محمود در هر جلوه‌ای کیست؟ خداست، حق است. محمود در هر جلوه‌ای، حق است. حالا می‌توانیم بگوییم حامد در اصل خداست؛ یعنی «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ» به این معناست که حمد مختص خداست. فقط خدا می‌تواند حمد کند.

//فقط خدا می‌تواند حامد باشد، یا فقط خداست که حامد است.

بحثی نیز هست در مورد حقیقت حمد که «حمد و حمد الحمد» است.

حمد، گفتیم، ثنا و سپاس است. آری، حمد مختص خداست؛ یعنی لفظی که من می‌گویم و با آن از این و آن تعریف می‌کنم، متعلق به خداست.

آخر حمد از آنِ خداست، یعنی چه؟ حمد مختص خداست، تعریف کردن فقط از آنِ خداست؟ حالا تعریف کردن چقدر ارزش دارد که بگوییم از آنِ خداست یا مختص به خداست؟

//حقیقت حمد چیست؟ حقیقت حمد.

//ما وقتی چیزی را حمد می‌کنیم — منظورم حمد قولی است — به زبان می‌آوریم و ستایش می‌کنیم. موجود را چه کاری انجام می‌دهیم؟ کمالات او را بیان می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم: «شما انسان بزرگی هستید، شما سخاوتمند هستید، شما عالم هستید.» این‌گونه کمالات او را به زبان بیان می‌کنیم.

این حمد چیست؟ قولی است.

//گاهی نیز حمد، فعلی است؛ یعنی شما به زبان چیزی نمی‌گویید، ولی دست بر سینه می‌گذارید و خم می‌شوید. یا هنگامی که فردی به مجلس وارد می‌شود، از جا برمی‌خیزید و جای خود را به او می‌دهید. با این وسیله او را چه می‌کنید؟ حمد می‌کنید.

یعنی بزرگی او را نشان می‌دهید. شما وقتی در مقابل فردی خم می‌شوید، می‌خواهید بگویید: «من در مقابل تو کوچک هستم و تو بزرگی.» دقت کنید! دارید بزرگی او را نشان می‌دهید. پس حمد در اصل و در حقیقت، ابراز کمالات محمود است؛ یعنی آن شخصی که می‌خواهید حمدش کنید. اصلاً بروز دادن کمالات شخص، همان حمد است.

وقتی خداوند سبحان، عوالم را می‌آفریند، چه می‌کند؟ کمالات خود را بروز می‌دهد؛ دارایی‌ها و اسماً و صفات خود را در خارج ظاهر می‌کند. ما علم داریم، ظهور علم خداست؛ ووو….

/ پادشاهان، آیینه شاهی حق هستند؛

عارفان، مرآت آگاهی حق./

«وَ بِاَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّ شَیْءٍ». همه اشیا، ظهور کمالات الهی هستند.

//خداوند سبحان، با تجلیات اسمایی و صفاتی که عالم را خلق می‌کند، در اصل دارد خودش را حمد می‌کند؛ چون کمالات خود را بروز می‌دهد. گفتیم حمد چیست؟ بروز کمالات محمود. خداوند که می‌آفریند و اسم و صفت خود را بروز می‌دهد، دارد خودش را حمد می‌کند، منتها این حمد، فعلی است. پس تمام عرصه آسمان‌ها و زمین، ظهور حمد خداست.

//پس هر موجودی را که شما نگاه می‌کنید، دارید به حمد خدا نگاه می‌کنید. «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ»، فقط خداست که این‌گونه خودش را حمد می‌کند. ما چه می‌کنیم؟ ما می‌آییم و آن ظهور حمد را، یعنی حمد خدا را، حمد می‌کنیم.

پس این چه معنایی دارد؟ حمد ما در اصل «حمدِ الحمد» است؛ یعنی ما آن محامد الهی را ذکر می‌کنیم. خدا تواناست؛ توانایی خدا بروز یافته است؛ آن به صورت حمد و به صورت موجودات ظهور کرده است.

گاهی این محامد، بزرگ و کوچک دارند؛ بسته به سعه و ضیق مظاهر. حمْدی عظیم است، حمْدی اعظم است. آن پشه، ظهور حمد خداست؛ چون قدرت و فعل و حیات و علم و همه این‌ها در آن پشه به کار رفته است.

تمام عالم، حمد الهی است و خود شما نیز در اصل، حمد الهی هستید.

// بلکه هر فعلی که از هر مظهری بروز می‌کند، ظهور حمد خداست. دم به دم در عالم، هر کس حرف می‌زند، راه می‌رود، می‌خوابد، می‌نشیند، بلند می‌شود، و هر موجودی هر فعلی از او ظهور می‌کند، ظهور حمد خداست. به همین دلیل، خوابیدن انسان عارف و انسان ولی، عبادت است. چرا می‌گویند خوابِ عالِم عبادت است؟

خوابش عبادت است، و هر چه از او بروز می‌کند، ظهور حمد الهی است. منتها این‌ها را دیگران نمی‌فهمند. آن انسان ولیی، آن انسان عالم یا عارف است که به این مرحله می‌رسد و شهود می‌کند و می‌بیند که همه موجودات، ظهور حمد خدا هستند؛ چرا که دم به دم خداوند دارد خودش را حمد می‌کند، چون دم به دم موجودات در حال آفرینش هستند.

//خداوند دم به دم دارد خودش را حمد می‌کند.

// «رَبِّ الْعٰلَمِینَ». «ربّ» اسمی است. اولاً، جزء معدود اسمای دوحرفی است؛ چون ما در میان اسمای الله، فقط پنج اسم دوحرفی داریم: «ربّ، حیّ، حقّ، برّ و هو». این‌ها دوحرفی هستند.

بقیه اسماً دیگر سه حرفی یا چهار حرفی هستند. و «ربّ» تنها اسمی است که وقتی معکوسش کنیم، اسم دیگری به دست می‌آید: «برّ». ربّ می‌شود چه؟ معکوسش می‌شود برّ. برّ یعنی نیکوکار. «برّ» از اسمای الهی است.

و اسم «ربّ» همیشه مضاف می‌آید؛ هیچ‌گاه «ربّ» به صورت مطلق نمی‌آید. مثلاً می‌فرماید: «رَبِّ الْعٰلَمِینَ»، «رَبِّ النَّبِیِّینَ وَ الْأَبْرَارِ»، «بِاسْمِ رَبِّ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ»، «رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ». جناب ابن عربی رساله‌ای کوچک به نام «اَلْقَسَمُ الْإِلٰهِیُّ بِالِاسْمِ الرَّبَّانِی» دارند. در آنجا بحث می‌کنند که خداوند در قرآن، در جاهایی که قسم خورده است، همیشه به چیزهای دیگر قسم می‌خورد: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا». اما به اسم «ربّ» هم قسم خورده است؛ مثلاً «وَرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ»، «رَبِّ الْمَشْرِقَیْنِ وَالْمَغْرِبَیْنِ». فقط به اسم «ربّ» در میان اسمای الله قسم خورده، آن هم به صورت مضاف. ربّ چه چیزی؟

//بزرگ‌ترین جلوه «ربّ»، «رَبِّ الْعٰلَمِینَ» است.

// «رَبِّ الْعٰلَمِینَ». «عالمین» به چه معناست؟ برخی می‌گویند «رَبِّ الْعٰلَمِینَ» یعنی مثلاً هر شهری عالمی است، یا هر کشوری عالمی است. از کجا می‌گویند؟ از کلام قوم لوط که به حضرت لوط علیه‌السلام گفتند: «أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ؟» (آیا ما تو را از عالمیان نهی نکردیم؟). عالمیان یعنی چه؟ یعنی مردمان دیگر عالم. پس عالمیان در اینجا اشاره دارد به انسان‌هایی که در جاهای مختلف زندگی می‌کنند؛ این یک معنا برای عالمیان می‌شود.

//گاهی نیز می‌گویند عالمیان اشاره دارد به عالم انسانی و عوالم حیوانی.

شما می‌دانید زنبور عسل سلطنت دارد دیگر. آن‌ها سلطنتی زندگی می‌کنند. مورچه‌ها نیز سلطنتی زندگی می‌کنند.

//پس یک معنا برای عالمیان، برخی می‌گویند عالمیان شامل درخت‌ها، کوه‌ها، سنگ‌ها، ابرها است؛ این‌ها هم جزو عالمیان هستند.

//حتی فراتر از این، «ما لایُری» (آنچه دیده نمی‌شود)؛ میکروب‌ها عالمی برای خودشان دارند، باکتری‌ها عالمی برای خودشان دارند.

//اجنه جزو «ما لایُری» هستند، یعنی آنچه دیده نمی‌شود؛ عالمی برای خودشان دارند.

//و همین‌طور موجودات دیگر؛ آن‌هایی که ما اصلاً به وجودشان علم نداریم. فرشتگان نیز عالمی برای خودشان دارند.

«اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰلَمِینَ». آن‌قدر «رَبِّ الْعٰلَمِینَ» عظمت دارد که در سوره حمد، پشت سرش چه می‌گوییم؟ «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ». این برای آن است که قلب عارف از ترس متصدع نشود و نشکافد.

از شدت جبروتی که دارد، می‌گوید «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰلَمِینَ» و پشت سرش می‌گوید «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ». قبل از آن هم «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» آمده است. «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» یعنی «رَبِّ الْعٰلَمِینَ» را بین دو «رحمن» و «رحیم» قرار داده است.

روایت می‌فرماید: امام باقر علیه‌السلام روزی مرکبشان گم شد. فرمود: «اگر مرکبم را پیدا کنم، آن‌چنان که شایسته است خداوند را حمد می‌کنم.» راوی می‌گوید: مرکب حضرت پیدا شد. حضرت سوار شد و چه گفت؟ گفت: «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰلَمِینَ». راوی می‌گوید: من گفتم: «آقا جان، شما فرمودید که اگر پیدا کنم، آن‌چنان که شایسته خداوند است، او را حمد می‌کنم.» [حضرت] فرمود: «انجام دادم؛ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰلَمِینَ.» شایسته حمد خدا هم همین است: «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰلَمِینَ».

//بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰلَمِینَ.

سوره حمد عظمت بسیار دارد،

روایت: تمام قرآن در سوره حمد جمع است؟ خداوند در قرآن می‌فرماید: «أَتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ». «سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی» چیست؟ سوره حمد است. [یعنی فرمود:] ما به تو «سبع المثانی» و «قرآن عظیم» را دادیم، [که منظور از] «سبع المثانی»، سوره حمد و [منظور از] «قرآن عظیم»، قرآن [کامل] است. یعنی سوره حمد را یک طرف گذاشته و قرآن را یک طرف دیگر.

و یکی از چیزهایی که در آن دنیا از انسان سؤال می‌شود، از سوره حمد است.

// سوره حمد خاصیت شفابخشی دارد.//

، «فصل الحکمه العصمتیه فی کلمه فاطمیه». حالا فصل به چه معناست؟ این فصل را، یعنی فصل اول را که بخوانیم، به سراغ شرحش می‌رویم. چون خود آقا جان در آنجا توضیح می‌دهند، دیگر ما اینجا این‌ها را توضیح نمی‌دهیم. در شرحی که آقا جان می‌فرمایند، مطالب را عرض می‌کنیم.

به نام خداوند بخشنده مهربان. ستایش، پروردگار جهانیان را سزاست. این اثر علمی به نام «فصل الحکمه العصمتیه فی کلمه فاطمیه» است.

//خداوند سبحان در سوره یس قرآن فرموده است: «سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ».

یعنی: «پاک و منزه است آن‌که همه را از آنچه زمین می‌رویاند و از نفوس آن‌ها (اینجا «نفوس بشر» ترجمه کرده است) و از آنچه بدان آگاهی ندارند، جفت آفرید.» «سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا» یعنی منزه است آن کسی که تمام را زوج آفرید. درباره «زوج» نکته‌ای را به عزیزان عرض کنیم.

//به چه چیزی «زوج» می‌گویند؟ آیا زوج به معنای جفت است؟ یا به معنای دو چیزی که مکمل هم می‌شوند؟

//زوج آن است که لنگه‌ای دارد. چیزی که لنگه‌ای دارد، می‌شود زوج. مثل دو لنگه در، این‌ها زوج هستند. دو لنگه کفش، این‌ها زوج هستند. زن و مرد، زوج هستند.

تمام اشیا زوج آفریده شده‌اند؛ مکمل دارند. این‌ها ازواج هستند. حالا چه ازواج دیگری هست در وجود ما که خودمان اصلاً از آن خبر نداریم؟ چه ازواجی هست در درون ما که خودمان از آن خبر نداریم؟

//کوچک‌ترین عضو از فرد گرفته شود و او آن را نداشته باشد، همه عالم جمع شوند، نمی‌توانند درستش کنند.

//برای ازواج، مصادیق بی‌شمار است؛ چون فرمود «خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا»، بی‌شمار است. این تعدادی که آقا جان ذکر می‌کنند، در هر نوعی به نحو کلی مثالی می‌فرمایند، وگرنه اصلاً برای ازواج، مصادیق بی‌شمار است.

//از آن جمله مصادیق ازواج، عقل کل و نفس کل هستند. [بحث را] از بالای عالم و عوالم شروع می‌کند؛ یعنی از عوالم مجرد. عقل کل داریم و نفس کل. همان‌گونه که ما در وجود خودمان عقل داریم که مدرک کلیات است و حکم‌کننده به کلیات است (مثلاً می‌گوید: «این بد است، این خوب است»)، ادراک می‌کند و حکم می‌کند.

 

//و از آن جمله، علم و عمل هستند. علم و عمل هم زوج هستند؛ اول علم، بعد عمل.

نکته‌ای را می‌گویم، به آن فکر کنید، تحقیق کنید و روی آن کار کنید.

//زندگی پیامبر ما، منظورم زندگی نبوی‌شان است، بر اساس زوجیت است؛ یعنی مکی و مدنی. که سیزده سال در مکه بودند و ده سال در مدینه. ایشان دو نحوه زندگی داشته‌اند.

چون در مکه که بودند، پیامبر در آنجا قدرت حاکم نبودند؛ تحت فشار کفار و مشرکان بودند. در آنجا یک نحوه زندگی داشتند. وقتی به مدینه می‌آیند، در آنجا حاکم می‌شوند و نحوه زندگی دیگری دارند. [همچنین] سوره‌های مکی با سوره‌های مدنی [متفاوتند].

در مکه، وقتی به سوره‌های مکی نگاه می‌کنید، احکام بسیار کمی داریم. تمام سوره‌ها مباحثی در مورد توحید و قیامت است؛ انسان‌شناسی، توحید، قیامت، برزخ. اما در مدینه، تمام احکام در سوره‌های مدنی است.

چون اول انسان باید بفهمد خدایی در این عالم هست، قیامتی هست؛ برایش اثبات شود، برایش جا بیفتد. بعد بگوید: حالا من چه کنم برای اینکه نجات پیدا کنم؟» [آن‌وقت] می‌گوییم: «این احکام است.» برخلاف اینکه در زندگی و راه و روش دینی، اول می‌آیند و احکام را یاد می‌دهند.

اصلاً بحثی از اصول عقاید نمی‌کنند. در حالی که اول باید خدا را برای فرد اثبات کنی، قیامت برایش اثبات شود، این‌ها اثبات شود، بعد بگویی: حالا این احکام را انجام بده.»

همان‌گونه که سیره خود پیامبر و سیره قرآن اصلاً این‌گونه بود. یک دفعه پیامبر نفرمود: «نماز بخوانید.» نماز در مدینه تشریع می‌شود.

علم و عمل. مکه علم است، مدینه عمل است.»

الحمدلله علی الولایه

والسلام علی من اتبع الهدی

دانلود فایل صوتی

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.