ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۳-۳-۲۹ فص فاطمیه جلسه ۱۳۳

بسم الله الرحمن الرحیم

««الحمدلله رب العالمین الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا و طبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا العبد المؤید الرسول المسدد المحمود الاحمد اباالقاسم المصطفی محمد»»

سه شنبه ۱۴۰۳/۳/۲۹، درس فص فاطمیه، جلسه ۱۳۳ «فصل ۱۸»

موضوع: وحی و مراتب وحی

وحی از اقسام علوم کشفی است و خود وحی هم مراتب دارد.

وحی فقط نزول ملک به انبیاء نیست.

. قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‌ إِلَیَّ…

معنای یوحی الیّ را باید فهمید که یک انسان الهی (چه نبی باشد، چه ولی، چه وصی و چه حجت باشد) چه حالاتی و چه مشاهداتی می‌تواند داشته باشد، این سیر ولایت است که اتصال عبد به خداوند را نشان می‌دهد.

بسیاری از روایات اینجا معنا پیدا می‌کند.

انسان الهی وقتی به شهود حق می‌رسد به حکم اتحاد عاقل به معقول با حق یکی می‌شود، لکن به مقدار سعه ای که دارد شهود می‌کند و به همان قدر متحد می‌شود و دیگر غیریت باقی نمی‌ماند.

شیخ الرئیس در فصل ۲۷ نمط چهارم اشارات گفته: ولا اشاره الیه الا بصریح…

اشاره‌ای بسوی او نمی‌شود کرد مگر به شهود عقلی.

در کلام امیرالمؤمنین ع این عبارت زیاد است: کسیکه اشاره کند بسوی خدا جاهل است نسبت بخدا.

کسیکه اشاره بخدا می‌کند خدا را محدود می‌داند و حق را دارای زمان و مکان می‌داند.

آنکه می‌گوید خدایی که بالای هفت آسمان است جاهل است و خدا را محدود می‌کند.

ابن سینا می‌گوید اشاره‌ای به حق تعالی نمی‌شود کرد مگر به عرفان شهودی.

فصل ۹، نمط ۸

((کمال جوهر عقل چیست؟

کجا به کمال می‌رسد؟

کمال جوهر عقلی آنست که متجلی شود در او حق اول به روشنی، روشنی حق برای او متمثل شود یا برایش تجلی کند.

به قدر آنی که امکان دارد به آن دست یابد به بهایی که مختص او است، سپس متمثل می‌شود در او وجود به تمامه همانگونه ای که هست، دیگر هیچ دوئیتی در او نیست یعنی خود حق تعالی در او ظهور می‌کند.

ظهورات بعدی شروع می‌شود، بعد از ظهورِ اول تعالی دیگر مراتب وجود برای او ظهور می‌کند، بعد از تجلی حق، جواهر عقلی عالی و مجردات صرفه، ارواح آسمانی و اجرام آسمانی را شهود می‌کند سپس مراتب یکی بعد از دیگری.

تمثلی که با ذات تمایزی ندارد، این همان کمالی است که جوهر عقلی با آن به فعلیت می‌رسد یعنی کامل می‌شود))

((إِلهی هَب لی کمالَ الإِنقِطاعِ إِلیک …))

وقتی کمال انقطاع دست می‌دهد حق تعالی برای او متجلی می‌شود.

این امر در افراد مختلف است، بالاترین مرتیه تجلی ذات و بعد تجلی عقول تا مراحل پایین‌تر.

تمثلی که تمایزی با ذات ندارد مشابه قول اتحاد عاقل به معقول است.

منظور از تمثلی که گفته شد دیدنِ صورت مثالی نیست زیرا تجلی حق صورت مثالی ندارد و فوق تمثل است پس باید به جای تمثل گفته می‌شد تحقق.

در مورد علم:

هر علمی در نظر گرفته شود مجرد است.

مثلاً ۴=۲×۲ علم است، مفهوم آن نه دارای ماده و نه دارای صورت است، علم خطوط روی کاغذ نیست

علم حقیقت است، اینکه فرمود انوار علوم، همان مطلبی است که نشان می‌دهد علم نور است و حقیقتی است که نه دارای صورت است و نه ماده، علم شکل ندارد و ظرف علم نفس انسان است.

آیا می‌شود یک موجود مجرد را در ظرف مادی قرار داد؟! علوم عقلی را می‌شود در ظرف ریخت؟ موجودی که نه ماده دارد و نه صورت باید ظرفش مثل خودش باشد پس اگر مجرد است ظرف آن هم مجرد است، ظرف علم مغز نیست زیرا مغز مادی است. ظرف و مظروف باید هم سنخ باشند. ظرف علم که نفس انسانی است مجرد و از جنس ملکوت است.

این نفس مجرد ما متصل به یک منبع است که از آنجا علم به آن داده می‌شود که همان عقل فعال است، هر علمی چه علوم وحیانی و چه علوم کسبی و چه علوم تجربی مطلقاً از عالم بالا افاضه می‌شود.

علم حقیقتی مجرد است که دارای آثار است.

فقط از یک منبع علم افاضه می‌شود، استاد که تدریس می‌کند در واقع دارد بلند بلند فکر می‌کند و فکر ما را حرکت می‌دهد (خود فکر حرکت است) تا از منبع عقلی علم را دریافت کنیم.

مطلقاً علم از عالم بالا افاضه می‌شود چه فرد مؤمن باشد و چه کافر.

اسم آن منبع عقل فعال است.

اگر شخص پاک باشد افاضه‌ی علم به او بیشتر و بهتر است.

قرآن: هیچ چیز نیست مگر خزینه‌های آن در نزد ما است.

خزینه‌ی تمام علوم در نزد خداوند است.

کسی که کاملاً متصل شود بلکه متحد شود با حقیقت عقل کل می‌تواند بگوید من همه چیز را می‌دانم می‌تواند بگوید «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی»

اهل ذکر آنانند که با حق یکی‌اند.

فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ.

پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر سؤال کنید.

اهل ذکر متصل به منبعی هستند که همه چیز را می‌داند.

آبِ حیات علم است، چون آب باعث حیات می‌شود هرجا آب هست حیات وجود دارد.

جناب سعدی در گلستان:

هر کجا چشمه‌ای بوَد شیرین

مردم و مرغ و مور گرد آیند

قرآن: از آب قرار دادیم هر چیز زنده‌ای را.

علم هم باعث حیات می‌شود چون می‌آموزد به انسان چطور غذا تهیه کند و چه چیز بخورد و یا نخورد و یا چگونه از خودش دفاع کند و… .

بعضی از علوم طبیعی را حیوانات بلد هستند ولی یک سری علوم مختص انسان است و یک سری علوم فقط مختص مؤمنین می‌شود.

الملک القدوس العزیز الحکیم»

منبع علوم عالم قدس است و ملِک آن قدوس است، ملِک یعنی پادشاه.

معنی کلمه سبوح و قدوس

در اسماء الهی همیشه سبوح و قدوس کنار هم می‌آیند، این دو از اسماء سلبی خدا است که نواقص را از حق نفی می‌کند، مثلاً خداوند جاهل نیست، فرزند ندارد و… .

سبوح از کلمه سّبَحَ، یعنی شنا گرفته شده، اما سبوح تنزیه خداوند است حالا چه ربطی به شنا دارد؟!

در کلمات عرب وقتی کلمه‌ای را در مفهوم و معنا دنبال می‌کنیم می‌آید وصل به عالم ماده می‌شود.

عقل یا تعقل یعنی اندیشیدن اما اصل آن از عقال می‌آید. عقال زانوبند شتر است حالا وقتی کسی اصول و چارچوب دارد و هر کاری نمی‌کند، هرجایی نمی‌رود، هر چیزی نمی‌خورد و… می گویند عقل دارد.

سبح یعنی شنا کردن تا ساحل دریا،

در فکر خود در مورد خداوند تا کجا می‌توانید شناور بشوید؟! تا بی‌نهایت.

لذا خداوند سبوح است هر چقدر با فکر خود شنا کنید به ساحلی نمی‌رسید.

یعنی حق نامحدود است.

قدوس یعنی مقدس است یعنی پاکی و طاهر است. مبرا بودن از هر عیب و نقص است.

انسانی که پاک دامن است اهل گناه نیست قدیس است.

قدوس یعنی از عدالت خارج نمی‌شود.

خروج از عدالت یعنی ظلم و ظلم کردن زشت است.

الملک القدوس، پادشاهی که بسیار قدس دارد یعنی اصلاً از عدالت خارج نمی‌شود و ظلم نمی‌کند و هیچ زشتی و عیبی در رفتار او نیست.

قدوس مخصوص فعل است.

سبوح مخصوص ذات است.

یعنی خداوند در مقام فعل می‌شود الملک القدوس.

«پاک شو اول و سپس دیده بر آن پاک انداز»

عالم آخرت عالم قدس است و با ناپاکی نمی‌شود وارد آن شوید، حالا وقتی کسی که ناپاک است وارد آن شود در عذاب‌های برزخی گرفتار می‌شود چون نجاسات همراه اوست.

روایت: تنها عالمی که عصیان خدا می‌شود دنیا است.

الملک القدوس العزیز الحکیم چهار اسم است.

عزیز یعنی نفوذ ناپذیر کسی نمی‌تواند در او اثر و رخنه کند.

حکیم یعنی تمام کارهای او از روی حکمت است، از روی نظم است.

حکمت ارتباط بین اشیا است.

کسی که علم می‌خواهد باید اول پاک شود.

علامه حسن‌زاده آملی فرمودند: پاک باشید و درس بخوانید.

تا آخر سیر و سلوک پاک باشید که بر اثر طهارت و پاکی، آن علوم به جان شما ریزش پیدا می‌کند.

محلی که می‌خواهد علوم به آن افاضه شود، جان شما است و باید پاک باشد زیرا آن شراب الهی در هر ظرفی ریخته نمی‌شود.

نفس ناطقه از سنخ ملکوت است که مظروف علوم است و آن علوم قدوس است پس جان تو هم باید قدوس باشد که محل ریزش آن علوم بشود.

در قرآن قلب سلیم آمده است.

روایت است: قلب سلیم قلبی است که خداوند را ملاقات می‌کند در حالی جز خدا در آن نیست.

حضرت ابراهیم ع

((قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ))

بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است.

این قلب حامل امانت الهی می‌شود یعنی نور علم را دارا می‌شود و با آن نور می‌تواند حقایقی را ببیند اما باید این امانت را پیش خود نگهدارد و فاش نسازد.

اگر این نور علم افشا شود مردم صاحب آن را مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند و در آخر اورا به قتل می‌رسانند.

در قرآن آمده که چقدر از انبیا را به خاطر این علومی که داشتند کشتند مثل حضرت عیسی علیه السلام که مرده زنده می‌کرد و یا حضرت یوسف ع که بخاطر خوابی که دید برادرانش می‌خواستند او را بکشند.

بار امانت الهی علوم الهی است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند علومی در سینه‌ام موج می‌زند اما حاملی برای آن نمی‌یابم.

آمده است: ابوذر اگر می‌دانست در قلب سلمان چه می‌گذرد او را می‌کشت.

این بار امانت الهی است که وقتی قدیس شوی در جانت ریزش می‌کند.

 

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.