۱۴۰۱-۴-۶ فص فاطمیه جلسه ۸۲
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۴۰۱/۴/۶) درس فص فاطمیه ۸۲
موضوع: فی نعت النبی ص و مدیحه الزهرا ع
■ بیا تا نور یزدانی درین خاک دژم بینی
بیا تا مهر نورانی بر افرازان علم بینی*
یعنی، بیا تا نور خدا در این عالم ببینی، بیا تا نور خورشیدالهی را در بالاترین جا ببینی
■جمال شاه فرداتی بکثرتگاه امکانی
هویدا پرده دریابی عیان بی پیش و کم بینی*
یعنی، در کثرات حق را مشاهده کنی، این عالم جمال الهی و ظهور حق است، چه چیز را میخواهید انکار کنید،
انکس که منکر وجود خداست منکر وجود خود است.
عالم همه ظهور حق است، صحبت معرفت الله و شناخت خداست.
■ در آ در چشم مشتاقان ببین آن چهره زیبا
زچشم عاشقان شاید جمال آن صنم بینی*
یعنی، با چشم عاشقان جمال الهی را میبینی.
■ صنم گر خوانمش شاید صمد بین باش ای بینا
نخواهی دید رویش را تو تا دیر و حرم بینی*
، صنم در مقابل صمد است، صمد توحید و صنم بت است.
حافظ در بیتی خوش جمع کرده و میفرماید:
(گفتم صَنمپَرست مشو با صَمَد نشین
گفتا به کویِ عشق هم این و هم آن کنند)
صمد توحید است صنم، مظهر آن یعنی ولایت معنی هم پرستش خدا کنند و هم با آن جلوه انسان کامل نشینند، هم پیرو توحید باشید و هم با انسان کامل باشید، در اینجا به این مطلب اشاره دارد.
وقتی چشم تو صمد بین بشود، کعبه و بتخانه یکی است.
کسی که وحدت بین است تمایز بین موجودات نمیبیند
الله نور السموات والارض…. مگر جایی هست که خدا نباشد.
بت به خودی خود چیزی نیست هر جه هست حق است بت پرست کافراست چون جلوه حق را مشاهده نمیکند.
■ برون از خویش شو یکدم درآ در منظر رندان
که تا آن شاه وحدت را برون از کیف و کم بینی*
یعنی، از خودت بیرون بیا در محل نظر رندان قرار بگیر،
رند در اصطلاح عارفان کسی است که اهل باطن است ولی با اهل ظاهر است، یعنی ظاهر و باطن را با هم جمع دارد.
پس مشاهده کنی نور خدا چطور همه جا تابیده است
عمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً
کور باد چشمی که تو رانبیند با آنکه تو همیشه مراقب و هم نشین او هستی.
امیرالمؤمنین ع من خدایی را که نبینم، نمیپرستم.»
■گذر از نخوت هستی خطوط ره بسی باشد
بر افشان بر جهان دستی که شه را در خدم بینی”
، نخوت یعنی غرور، از غرور که دارید بیرون بیاید، از منم منم بیرون بیاید تا به او برسی.
وقتی منیت را کنار گذاشتی مشاهده می کنی که شاه در خدمت تو است.
پیامبر به ما خدمت میکند ما را بسوی بهشت و کمال ووو میبرد و خدمت میکند بدون اجر و مزد.
(جناب حافظ
بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت)
■ ترا تا نقطه هستی خطوط ره بسی باشد
محیطش نیستی آمد سر ار زیر قدم بینی”
-خیلی خطوطی هست تا بخواهید به آن نقطه هستی برسید که احاطه داشته باشید به آن محیط دایره
سر زیر قدم گذاشتن کنایه از فناست
” یک باده که از حریف مستت برسد
بس چاشنی دم الستت برسد
این جام نهادهاند بر طاق بلند
پا بر سر خود بنه که دستت برسد.
فقط باید پا روی سر خودت بگذاری و بعد مشاهده کنی
باید به نیستی برسی تا به نقطه هستی دست پیدا کتی.
■ چو چشم خویش بگشائی بقانون عبودیت
ز نغمات ربوبیت هزاران زیر وبم بینی”
– به قانون بندگی چشم و گوش باز شودازنغمه های ربوبی …
به قول عراقی:
” همه عالم صدای نغمه اوست
که شنید این چنین صدای دراز ”
فیثاغورث:
از حکمای قدیم یک عبارتی دارد که میگوید:
این عالم یک ملودی و یک آهنگ است شیخ الرئیس آن را در شفا آورده است
عرفا در مکاشفات خود نغمات آسمانی را میشنوند خود این عالم یک نغمه است
استاد مطهری در شرح شفا میفرماید:
موسیقی یک موج است صدا تموج هواست
و این عالم هم انرژی است یک موج است
لذا به همین علت حکمای یونان گفتهاند
این عالم یک موسیقی یک نت است
در عالم اسلام هم حکمای ما گفتهاند مثل
عراقی: که همه عالم موسیقی حق است
حالا هر موجودی یک زیر و بم خاص است
این جا میگوید:
️چو چشم و بگشایی بقانون عبودیت…
به قانون بندگی اگر چشم و گوشت باز شود
از نغمههای ربوبی هزار تا بالا پایین را میشنوید
که چه چیزهایی میبینید در متن همین عالم
نه این که بگویید در عالم مجردات که مال عالم ذهن است نه در همین موجودات این عالم وقتی نگاه ابتدایی بدوی کنید
گنجشک یک نت یک جلوهای است
یک موسیقی که شده گنجشک ووو
عرفا:
همه عالم صدای نغمه اوست
این عالم تلاوت قرآن حق تعالی است، خداوند قرآن تلاوت میکند میشوداین عالم خداوند قرآن تلاوت می کندو ظهورش میشود این عالم این عالم
تلاوت حق تعالی است همانطوری که در قرآن آیات رحمت آیات عذاب ووو
حرفهای آدمهای خوب و بد وووو
قرآن نظریات آنها را میگوید حتی اقوال
فرشتگان و شیاطین کارهایشان را بیان میکندو بعد معادشان که کجا میروند
انسان وقتی چشمش باز میشود میبیند
اقیانوس رحمت الهی است وما هم یکی از قطرههایش هستیم یکی از آن موجودات و یکی از امواج آن هستیم.
■ بهر زیر و بمی اندر دوصد داود پیغمبر
همیخواند زبور از بر جمال ذو نعم بینی”
– داود ع وقتی میخواند پرندهها جمع میشدند دورش حالا میفرماید انگار ۲۰۰ داود در هر زیر و بمی جمع شده زبور را تلاوت میکند زیبایی هست که ” ان الله جمیل و یحب الجمال”
اما کسی میبیند که نظر باز باشد
کسی که چشم دیدن جمال الهی دارد، در این وادی نظر بازی یعنی نگاه کردن به جمال الهی
سعدی:”
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا گران بستانیم ”
■ دم فرصت غنمیت دان بکنج خلوت دل شو
که گنجوری است پنهانی کز و لطف و کرم بینی”
یعنی، فرصت را غنیمت بدارید فرصتی که به شما داده شده نفسی که دارید غنیمت بدانید که در خلوت چیزهایی میبینید که دد جلوت نیست
■ بیا تا دست رس داری بپای دل سپر این ره
بملک جان وطن میکن و گرنه بس ندم بینی”
یعنی، – تا در دست رست هست بسپار این ره را
یعنی رهسپار شو مسیر را طی کن تا در ملک جان وطن کنید اهل جان بشوید
مولانا:
” از جمادی سوی جان جان روید
غلغل، اجزای عالم بشنوید
باید وطنت در ملک ماده نباشد و در ملک جان باشد و گرنه پشیمانی میبینی،
■ سر افرازی اگر جویی بملک نیم شب و روزی
چو مردان کن گذر خود را امیر محتشم بینی”
– اگر میخواهید سر فراز باشید
یک وقتی در آن خلوت بشینید میبینید
چقدر محتشمی محتشم: کسی که مالدار است
■ هوای نفس یکسو هل بفقر و مسکنت خو کن
هوا داری اگر خود را تو از خیر الامم بینی”
یعنی،- هوای نفس را بگذار کنار و فقیر و مسکین باشید
یعنی دنبال برتری جویی نباشید دنبال منم منم که من بهترم اگر هوا دارید که از بهترین امتها باشید هوای نفست را زیر پا بگذار چون بالآخره باید از هوای نفس بگذرید
مرگ میآید همه هواها و آرزوها را با خودش میبرد. میخواهید از بهترین امتها باشید خودت را زیر پا بگذار.
■ بدرویشان کوی دل از آن خواری روا داری
که روی پاک ایشان را معاذ الله دژم بینی”
یعنی،- اهل طریقت را بخاطر این خار میدارید که گرد آلوده و کثیف …. و در حالی که اینها خیلی تمیز هستند خیلی پاک هستند
اشاره دارد به حدیث پیامبر اکرم ص: چه بسیار که پیر مرد ژنده پوش، گرد آلودی که اگر خدا را قسم بدهد در خواستش رد نمیشود.
به ظاهر افراد نگاه نکن!
رفتم دیدن آقاجان: فرمودند دیدید این شخصی که رفت گفتم ندیدم! ظاهراً درویشی بوده با لباس درویشی
فرمودند: آدم شدن که این حرفها را نمیخواهد کلاه و ریش و کشکول.
آدم باش هیچ شرط و شروطی نمیخواهد!
به تسبیح و سجاده و دلق نیست.
مؤمن گردن کنج نمیکند بلکه چشم را پایین میاندازد
■ ترا برهان نادانی بود این خود پسندیدن
اگر دانای رازستی بباید خویش کم بینی”
یعنی،- دلیل نادانی این که خودت را قبول داشته باشی باید خودت را نبینی
عرفان: ببینید که او هست و من نیستم
■ ز دین داران با معنی گریزانی بنادانی
گمان داری که دانائی ازین دانش ستم بینی”
یعنی،..
– فکر کردید خیلی می دانید در حالی که شما اصلاً از دین چیزی نمیدانید
از این دانایی خودت ببینید چه بلایی سرت میآید
شعر معروف:
” فتنه از عمامه خیزد نی ز خُم
ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم
الحمدلله علی الولایه