۱۴۰۰-۸-۸ شرح عیون عین ۴۳ جلسه ۲۷۸
بسم الله الرحمن الرحیم
درس عیون «چهارشنبه (۱۴۰۰/۸/۸»)
«موضوع درس: عین چگونگی توان نفس بر توحید کثیر و تکثیر واحد»
ادراکات شامل ۵ حس ظاهری
سامعه، باصره، شامه، ذائقه، ولامسه
و چند حس باطنی مثل خیال، وهم و عقل،
کار خیال ادراک صور مجرد از ماده، وهم ادراک معنای جزئیه و عقل ادراک معنای کلیه است
این معانی را عقل از خارج انتزاع میکند، از موجودات خارجی یک مفهوم میسازد، در خارج انسان را میبیند و مفهوم انسان را میسازد
انسان حسی با چشم دیده میشود و انسان را خیال میکنیم
اما یک مفهوم از انسان داریم، کار انتزاع عقل است، که قابل صدق بر کثیرین است همه انسانها را شامل میشود.
یعنی انسانهای بی شمار را عقل یکی میکند. کثیر را یکی میکند
توحید کثیر، بسیار را یکی میکند فقط کار عقل است چنین توانایی دارد.
یک واحد را متکثر میکند مثلاً یک انسان در خارج است، ذات دارد، عرض دارد جوهر دارد جنس و فصل دارد …. همینطور این را تکثیر میکند، ذهن ما مثل یک ازمایشگاه است، ترکیب و تجزیه میکند
عقل واحد را کثیر و کثیر را واحد میکند
گفته شد این از مطالب پر فروع است
مثلاً در بحث تفسیر و تأویل، در کتاب المیزان در مورد تفسیر و تأویل بحث دارند، فرق تأویل با تفسیر در چیست؟
برخی گفتهاند تفسیر مربوط به لغات است مثلاً می گویم،
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
ما را به راه راست راهنمایی کن؛ در تفسیر میگوید: اهدنا، هدایت کن و صراط نزدیکترین راه است، و در مورد اما تأویل آن، معنای آیه است و معنای آن جمله است و بحث لغت نیست و میخواهد بگوید آیه چه میگوید،
و بعضیها می گویند تفسیر آن وجه ظاهری آیه و تأویل آن جنبه باطنی آیه است
در روایات شیعیی تأویل ایات خیلی داریم مثلاً در مورد صراط مستقیم، روایت شیعه و سنی، صراط مستقیم، ولایت امیرالمومنبن ع است، این تأویل آیه است،
بحث و ربطش در چیست! مثلاً از بحث تأویل و تفسیر در مورد اهدنا الصراط مستقیم، خدایا مرا به راه راست هدایت کن، صراط مستقیم در خارج، ولایت امیرالمؤمنین ع است، این را تأویل آیه می گویند
حضرت یوسف ع بر تخت نشست پدر و مادر و برادرانش به سجده افتادند در برابر او،
حضرت یوسف فرمود این تأویل رؤیایی است که قبلاً دیده بودم
در قرآن داریم (ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّهً) یعنی در داخل ولایت امیرالمؤمنین ع بشوید، در خارج تأویل آن این است،
نکته: در خارج مفاهیم نداریم در خارج کلیات وجود ندارد، یکی از کارهای عقل کثیر را واحد میکند و واحد را کثیر میکند و این غیر از حس است و غیر از آنی است که در خارج است، باید این دو حوزه از هم تفکیک بشود،
در مورد بحث حرکت قطعیه و حرکت توسطیه
حرکت قطعیه مثلاً از نقطه الف به نقطه ب، این را قطع میکند این رسم در ذهن ماست، در خارج نیست،
حرکت توسطیه، خود حرکت در خارج چیست، در بعضی جاها ذهن با خارج تفکیکش سخت میشود.
در کتاب انسان و قرآن در مورد زمان بحث شد، مراجعه کنید.
زمان یعنی مقدار حرکت ماده،
حالا در خارج مقدار کدام حرکت را میگوید چون هر موجودی یک حرکت خاص خودش را دارد ….
زمان خارج با زمان ذهن ما متفاوت هستند
پس این بحث عقل و ذهن با خارج و تقابلشان خیلی مهم است در فهم حتی مسائل دینی
نزد جمهور دو وجه دیگر است یکی تحلیل و دیگر ترکیب….
در ترکیب، انسان حیوان ناطق است، حیوان جنس است و مشترک است با انواع حیوان، فصل آن ناطق است، فصل جدا کننده است
دو نوع اتحاد داریم، اتحاد طبیعی، اتحاد اعضای بدن انسان
اتحاد صناعی، اتحاد اجزای یک ساختمان
بحث توحید کثیر است، چطور زیاد را یکی میکنیم جنس و فصل دو تاست و یکی میشود.
یکی را زیاد میکند چطور؟ ذات را از عرض و جنس را از فصل تمیز میدهد
لازم و مفارق
عرض لازم داریم و عرض مفارق،
عرض لازم، انی است که معروضی جدا نمیشود مثل شوری از نمک
عرض مفارق انی است از معروض قابل جدا شدن باشد مثل قیام و قعود برای انسان
عقل همه را دسته بندی میکند، قریب را از بعید و غریب را از ملایم تمیز دهد، پس شخص واحد در حس، واحد میباشد
شخص در حس، واحد است ولی در عقل کثیر است، تمام ترین ادراک مال عقل است و عقل در ماهیت شیء پی میبرد و فرو میرود و ماهیت درست می کند که از تمام حیث با شیء خارجی مطابقت دارد.
اما در مورد ادراکات حسیه باید دانست دارای شائیه جهل است.
سلطان قوا در انسان عقل است، و در حیوانات تمام قوا تحت وهم هستند.
یک سری امور در چهار چوب عقل نباشند عقل نسبت به آن عجب میاید
از صورت ظاهر به معنا رسیدن کار عقل است
خلاصه آن که، تحلیل و ترکیب از خواص عقل انسانی است و سایر قوا را چنین خاصیتی نیست چه انها کثیر را بصورت کثیر همان گونه که هست به ادراک می اورند و واحد را نیز همان طور که هست؛ برای این قوا امکان آن نیست که واحد بسیط را ادراک نمایند،
تمام قوای ظاهری ما محدود به مکان و زمان هستند و بسائط در مکان و زمان نمیگنجد، مفاهیم زمان و مکان ندارند لذا فاسد نمیشوند مثل دو دو تا میشود چهار
از اشیاء خارجی جواهر درک نمیشود با عقل میفهمیم و ما فقط اعراض را میبینبم
از تواناییهای دیگر نفس در تکثر واحد توانش در تجسم عقلیات است به واسطه قوه خیالیه و تنزیل انهاست در قوالب صور مثالیه،
قوالب صور مثالیه گاهی اشکال هستند مثل شکل یا پیکر تراشی کردن
مجردات را صورت ببخشد، خواب این است نفس ما مفهومی را صورت میدهد مثل نان در خواب برکت است.
تعبیر خواب در این است که چه مفهومی بوده چنین صورتی گرفته بخودش.
بزرگترین نعمت که خدا به انسان داده مفاهیم که ادراک میکنید در غالب الفاظ تبیین کنید.
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها
الرحمن، علم القرآن …
مفاهیم میآید در غالب الفاظ و کلمات
عقل مفاهیم در غالب صور مثالی چه الفاظ و چه نقش باشد منتها لفظ وسعتش بیشتر از نقش است. به همین خاطر پیامبر ما نقش را منع کرد و بجای آن خط را گذاشتند،
نفس میتواند مفاهیم را بیاورد در لفظ
الحمدلله علی الولایه