۱۴۰۱-۱-۱۱ شرح اصول کافی کتاب حجت
بسم الله الرحمن الرحیم
پنجشنبه ۱۴۰۱/۱/۱۱ ) اصول کافی (کتاب حجت)
موضوع (بحث امامت)
حدیث اول:
هشام بن حکم گوید: امام صادق علیه السلام به زندیقی که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راه ثابت میکنی؟ فرمود: چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوق برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را ببینند و لمس کنند و بیواسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که برای او سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای مخلوق و بندگانش بیان کنند و ایشان را بمصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنایشان رهبری نمایند، پس وجود امر و نهی کنندگان و تقریر نمایندگان از طرف خدای حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیدههای خلق او باشند، حکیمانی هستند که بحکمت تربیت شده و بحکمت مبعوث گشتهاند، با آنکه در خلقت و اندام با مردم شریکند در احوال و اخلاق شریک ایشان نباشند. از جانب خدای حکیم دانا بحکمت مؤید باشند، سپس آمدن پیغمبران در هر عصر و زمانی بسبب دلائل و براهینی که آوردند ثابت شود، تا زمین خدا از حجتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانهای داشته باشد، خالی نماند.
شرح حدیث:
بحث در مورد اثبات انبیاء و رسولان و حجت الهیست.
نبوت عامه، بحث کلی نبوت را اثبات میکند.
نبوت خاصه مخصوص فرد خاصی است مثل خاتم انبیاء
میفرمایدکسی که ما را خلق کرده مثل ما نیست، وقتی ثابت شد ما خالق داریم و برتر از سنخ ما است و تمام این عالم بر روی نظم و حکمت است و کارش روی برنامه است و کارش بی حساب و کتاب نیست، این خالق که برتر از تمام موجودات وووو است و جایز نیست مشاهده کنند او را یعنی نمیشود که اورا ببینند
حدیث: از امام صادق ع سؤال شد چرا نمیشود خدا را دید در جواب. امام علیه السلام میفرماید
خورشید؛ یک قسمت از هفتاد قسمت نور کرسی است، و کرسی یک جزء از هفتاد جزء نور عرش است و عرش یک هفتادم نور، حجاب است، و حجاب یک بخش از هفتاد قسمت نور ستر میباشد.
و اگر توانستی سرظهر به نور خورشید نگاه کنید
که امکان ندارد و این تازه مخلوق خداست چطور میشود خالق را دید!!
اول اثبات خدا و صفات خدا کرد و اینکه عالم خالق دارد و حکیم است و…
انبیاء از طرف خدا حرف میزنند و معرفی میکنند و راهنمایی می کنندکه چه چیز به نفع تو است و چه چیز به ضرر تواست.
بسیاری از قوانین این عالم برای ما پوشیده است،
عذابهایی که بر اقوام می اید، عذاب قوم لوط و نوح و ثمود و…
یک سری قوانینی دارد این عالم که اگر این کار را نکنید این بلا سرت می اید.
در دعای کمیل میخوانیم
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِک الْعِصَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیرُ النِّعَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کلَّ خَطِیئَهٍ أَخْطَأْتُهَا
خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که پرده حرمت را میدرد، خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که کیفرها را فرو میبارند، خدایا! بیامرز برایم گناهانی را که نعمتها را دگرگون میسازند، خدایا! بیامرز برایم آن گناهانی را که دعا را باز میدارند، خدایا! بیامرز برایم گناهانی که بلا را نازل میکند، خدایا! بیامرز برایم همه گناهانی را که مرتکب شدم، و تمام خطاهایی که به آنها آلوده گشتم.
این عالم یک قوانین پوشیده دارد که انبیاء می ایند راهنمایی میکنند مثلاً در حدیث داریم خداوند لواط را حرام کرده برای بقای نسل بشر. بلی در جوامعی که زنا ولواط آزاد شده تشکیل خانواده و تولید مثل بشدت کاهش پیدا کرده
توحید
این توحید نیست که فقط بگوئید یک خدایی هست، اصلاً توحید چیست؟
چرا در اینجا بعد از توحید کتاب حجت می اید
حقیقت توحید با حجت خدا شناخته میشود که بحثش را قبلاً گفتهایم
حدیث: امام هشتم ع کلمه لا اله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی به شروطها و انا من شروطها
موحد بودن و مشرک بودن به این سادگی نیست
بسیاری از کسانی که مسلمانند در حقیقت مشرکاند….
انبیاء برگزیدگان از خلقاند که خدا را سبب متصل بین ارض و سماء اند اصلاً سبب اتصال با خداوند پیامبر است و حجج او هستند وگرنه اتصالی نیست بین خلق و خالق، از آنطرف اتصال هست ولی از این طرف بین خلق و خالق اتصالی نیست مگر بوسیله حجت خداوند
پیامبر ص فرمودند: من مبعوث شدهام مکارم اخلاق را تمام کنم. چقدر در قرآن خداوند از اخلاق انبیا میفرماید
مردم شریک حالات انبیا نیستند فکر نکنید ما مثل پیامبر
خدا هستیم ظاهرش مثل ماست اما انبیا الهی حالاتی دارند مخصوص بخود
امام محمد باقر علیه السلام:
لنا حالات مع الله و هو فیها نحن و نحن فیها هو و مع الذالک هو هو و نحن نحن
ما را حالتها میباشد با خدا که او در آن حالتها مائیم و ما در آن حالتها اوئیم با وجود این خدا خداست و ما مائیم
انا بشرا مثلکم یوحی الیّ …اما وحی میشود بسوی من
تائید شده هستند از نزد حکیم به حکمت …
آنان را خدا تأیید کرده است واین در هر زمانی اثبات میشود واین با ادله ومعجزاتی که خود انبیاء و رسولان میآوردند اثبات میشود
نکته:
انبیاء و رسولان معجزه که میآورند برای اثبات وجود خودشان است، خدا انقدر ظاهر است که شکی در او نیست
أَفِی اللَّهِ شَک فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ…
برای هر کس هم سنخ خودش دلیل و برهان و معجزه میآورند مثلاً برای قوم حضرت موسی ع ….
یکی از ارکان و عقاید شیعه اینست که زمین هیچگاه خالی از حجت خدا نیست
حجج الهیه علمی همراهشان است که بر جواز عدالتشان حکم میکند. حجت خدا نبی یارسول یا وصیی است واینها همه زیر مجموعه حجتاند ومی تواند مخفی باشد یا آشکار باشد
حدیث (۲)
منصور بن حازم گوید: بامام صادق علیه السلام عرض کردم، همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اینست که بخلقش شناخته شود (زیرا صفات مخلوق در او نیست و معرفت او موهبتی است از خودش و پیغمبران فقط راهنمائی میکنند) بلکه مخلوق بخدا شناخته شوند، (بوسیله نور وجودی که از خدا بمخلوق افاضه شود و آنها پدید آمدهاند (بلکه مخلوق خدا را بسبب خود او بشناسند) یعنی بوسیله صفاتی که خود او برای خودش بیان کرده است) فرمود: راست گفتی. عرض کردم: کسی که بداند برای او پروردگاریست سزاوار است که بداند برای آن پروردگار خرسندی و خشم است و خرسندی و خشم او جز بوسیله وحی یا فرستاده او معلوم نشود. و کسیکه بر او وحی نازل نشود باید که در جستجوی پیغمبران باشد و چون ایشان را بیابد باید بداند که ایشان حجت خدایند و اطاعتشان لازمست، من بمردم (اهل سنت) گفتم: آیا شما میدانید که پیغمبر حجت خدا بود در میان خلقش؟ گفتند: آری. گفتم: چون پیغمبر در گذشت، حجت خدا بر خلقش کیست؟ گفتند: قرآن، من در قرآن نظر کردم و دیدم سنی و تفویضی مذهب و زندیقی که به آن ایمان ندارد، برای مباحثه و غلبه بر مردان در مجادله به آن استدلال میکنند، (و آیات قرآن را به رأی و سلیقه خویش بر معتقد خود تطبیق میکنند) پس دانستم که قرآن بدون قیم (سرپرستی که آنرا طبق واقع و حقیقت تفسیر کند) حجت نباشد و آن قیم هر چه نسبت به قرآن گوید حق است، پس بایشان گفتم: قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را میدانست، عمر هم میدانست، حذیفه هم میدانست، گفتم تمام قرآن را؟ گفتند: نه، من کسی را ندیدم که بگوید کسی جز علی علیه السلام تمام قرآن را میدانست و چون مطلبی میان مردمی باشد که این گوید: نمیدانم و این گوید نمیدانم و این (علی بن ابیطالب) گوید میدانم، پس گواهی دهم که علی علیه السلام قیم قرآن باشد و اطاعتش لازم است و اوست حجت خدا بعد از پیغمبر بر مردم و اوست که هر چه نسبت بقرآن گویید حق است، حضرت فرمود: خدایت رحمت کند.
شرح حدیث:
در کتاب توحید خیلی بحث کردیم که نمیتوانیم خداوند را با خلق بشناسیم بلکه خلقاند که با خدا شناخته میشوند.
اشیاء به وجود شناخته میشوند و وجود مساوق حق است.
هیچکس مدعی نشد که همه قرآن را میداند غیر از امام علی ع که فرمودند من می دانم سلونی قبلان تفقدونی من شهادت میدهم مفسر حقیقی قرآن علی است واطاعت اوست که واجب است
اوست که حجت خدا بعد از رسول خدا ص بر مردم است
آیا ما راهنما میخواهیم یا نه؟
رسول الله ص برای هدایت ما آمده و بعد از او راهنما کیست؟ اگر کسی بگوید قرآن است
خب بالاخره یک نفر باید باشد که علم قرآن نزدش باشد وگر هرکس از نزد خود قرآن را به دلخواه خود تفسیر میکند
درهرعصری باید باشد کسیکه علم حقیقی قرآن نزد او باشد
رسول الله ص فرمودند: کتاب خدا و عترتم از هم جدا نمیشوند واینها کنار هماند
پس در هر عصری یک مفسر حقیقی لازم است که در کنار قرآن باشد و آنها عترت پیامبر خدا هستند
روایه: (۳)
ترجمه:
جمعی از اصحاب که حمران و ابن نعمان و ابن سالم و طیار در میانشان بودند خدمت امام صادق علیه السلام بودند و جمع دیگری در اطراف هشام بن حکم که تازه جوانی بود، نیز حضور داشتند، امام صادق علیه السلام فرمود: ای هشام: گزارش نمیدهی که (در مباحثه) با عمروبن عبید چه کردی و چگونه از او سؤال نمودی؟ عرضکرد: جلالت شما مرا میگیرد و شرم میدارم و زبانم نزد شما بکار نمیافتد، امام صادق علیه السلام فرمود: چون بشما امری نمودم بجای آرید.
هشام عرض کرد: وضع عمروبن عبید و مجلس مسجد بصره او بمن خبر رسید، بر من گران آمد، بسویش رهسپار شدم، روز جمعهای وارد بصره شدم و به مسجد آنجا در آمدم، جماعت بسیاری را دیدم که حلقه زده و عمروبن عبید در میان آنهاست، جامه پشمینه سیاهی بکمر بسته و عبائی بدوش انداخته و مردم از او سؤال میکردند، از مردم راه خواستم، بمن راه دادند تا در آخر مردم بزانو نشستم: آنگاه گفتم: ای مرد دانشمند من مردی غریبم، اجازه دارم مسألهای بپرسم؟ گفت: آری.
گفتم: شما چشم دارید گفت: پسر جانم این چه سؤالی است، چیزی را که میبینی چگونه از آن میپرسی؟!! گفتم: سؤال من همین طور است. گفت بپرس اگر چه سوالت احمقانه است
گفتم شما چشم دارید؟ گفت: آری، گفتم: با آن چکار میکنید؟ گفت: با آن رنگها و اشخاص را میبینم، گفتم بینی دارید؟ گفت: آری گفتم: با آن چه میکنی گفت: با آن میبویم، گفتم: دهن دارید؟ گفت آری گفتم: با آن چه میکنید؟ گفت: با آن مزه را میچشم گفتم: گوش دارید؟ گفت آری گفتم: با آن چه میکنید؟ گفت: با آن صدا را میشنوم گفتم: شما دل (قلب یا عقل) دارید گفت آری گفتم: با آن چه میکنید گفت: با آن هر چه بر اعضاء و حواسم در آید، تشخیص میدهم، گفتم مگر با وجود این اعضاء از دل بینیازی نیست؟ گفت، نه، گفتم چگونه؟ با آنکه اعضاء صحیح و سالم باشد (چه نیازی به دل داری)؟ گفت پسر جانم هر گاه اعضاء بدن در چیزیکه ببوید یا ببیند یا بچشد یا بشنود تردید کند، آنرا بدل ارجاع دهد تا تردیدش برود و یقین حاصل کند، من گفتم: پس خدا دل را برای رفع تردید اعضاء گذاشته است؟ گفت: آری، گفتم: دل لازمست و گرنه برای اعضاء یقینی نباشد گفت: آری گفتم، ای ابا مروان (عمروبن عبید) خدای تبارک و تعالی که اعضاء ترا بدون امامی که صحیح را تشخیص دهد و تردید را متیقن کند وانگذاشته، بعد این همه مخلوق را در سر گردانی و تردید و اختلاف واگذارد و برای ایشان امامی که در تردید و سرگردانی خود به او رجوع کنند قرار نداده.؟ در صورتیکه برای اعضاء تو امامی قرار داده که حیرت و تردیدت را باو ارجاع دهی؟ او ساکت شد و بمن جوابی نداد، سپس بمن متوجه شد و گفت: تو هشام بن حکمی؟ گفتم: نه گفت: از همنشینهای او هستی؟ گفتم: نه گفت: اهل کجائی؟ گفتم: اهل کوفه، گفت:پس یقینا تو همان هشامی. سپس مرا در آغوش گرفت و بجای خود نشانید و خودش از آنجا بر خاست و تا من آنجا بودم سخن نگفت، حضرت صادق علیه السلام خندید و فرمود: این را کی بتو آموخت؟ عرض کردم: آنچه از شما شنیده بودم منظم کردم، فرمود بخدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی میباشد
خلاصه اگر امامی از جانب خداوند نباشد هرکسی میگوید سخن من وبرداشت من از دین درست است ومابقی اشتباه کرده وکافراند پس حجت در هر زمانی لازم است
الحمدلله علی الولایه