۱۴۰۰-۱۰-۱۸ شرح عیون عین ۴۴ جلسه ۲۸۴
بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۱۴۰۰/۱۰/۱۸ ) درس عیون مسائل نفس
((موضوع درس: شرح عین ۴۴/ انسان طبیعی و مثالی و عقلی و الهی))
انسان دارای مراتبی است و اگر خواهی بگو، نفس دارای مراتبی است،…
حالات مختلف برای رسول الله گفته شده و برایش انواع وحی است
اقاجان در ۱۰۰۱ نکته فرمودهاند: وقتی جذبه بدون صورت باشد با سالک همان کار میکند که طوفان با پر کاه میکند.
اگر انسان نفسش ضعیف باشد گاهی براثر جذبه عقل از کار می افتد
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود.
رشته تسبیح، رشته عبادت است، میفرماید رشته عبادت از دستم رفت چون متصل به ساقی شده بودم
و گاهی وقت جذبه که شدیدتر باشد و نفس ضعیف، به سالک جنون دست میدهد.
رسول الله ص فرمودند من یک حالاتی با خود دارم هیچ کس در انجا راه ندارد
لِی مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا یسَعُنِی فِیهِ مَلَک مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِی مُرْسَلٌ. «برای من در خلوتگاه با خدا، وقت خاصّی است که در آن هنگام نه فرشتهی مقرّبی و نه پیامبر مرسلی، گنجایش صحبت و انس و برخورد مرا با خدا ندارد.
یعنی خود من هم انجا پیامبر مرسل نیستم، اینجا فقط مقام اختصاصی خودش و خداست.
البته فرمود مرا با خدا وقتی است نگفت مقامی است.
چون ایشان رسول و نبی است وقت فرمود مقام نیست چون باید بیاید به مردم رسیدگی کند
این که فرمود «ولا نبی مرسل» شامل مرتبه رسالت خود وی نیز میشود، درباره تفاوت بین وقت و مقام ۹۴۰ میفرماید: نکته ۹۴۰
قال صلی الله علیه و آله و سلم: لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل، نکره در سیاق نفی افاده عموم میدهد که در آنحال لا یسعنی خود آنجناب را که نبی مرسل است شامل است. و انما قال وقت و لم یقل مقام للفرق بین مرتبه الرساله و مرتبه الولایه لان دعوی الرساله لا یلائم دعوی المقام هناک و انما یلائم الدعوی الوقتیه (اسفار ج ۳ ص ۶۲ ط ۱) مقام شهود دائم است بخلاف وقت، فرق میان وقت و مقام نظیر فرق میان حال و ملکه است، (اسفار ج ۳ ط ۱ ص ۸۴
ودر مورد وحی بدون تمثل به نکته ۵۳۰
از این حدیث گرانقدر و از دیگر روایات حاکی از اختلاف حال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هنگام نزول وحی استفاده میشود که حال حضرتش در هنگام وحی بیتمثل سنگینتر از حال او در هنگام وحی با تمثل بود. و این معنی را اهل سلوک بخوبی لمس میکنند و ادراک مینمایند که چون جذبههای بیتمثل صورت دست دهد سخت در قلق و اضطراب افتند بلکه گاهی شدت جذبه با مجذوب چنان کند که گرد باد با برگ کاه، بخلاف حالتی که با حصول تمثل صورت است.
شاید علتش این باشد که در حال تمثل صورت با مثال مألوف و مأنوس عالم شهادت محشور است بخلاف خلاف آن که با مجرد بحت و حقیقت عاری از صورت است.
و یا علتش این باشد که عالم شهادت نشأه افتراق است، و غیب عالم انفراد؛ لاجرم وحدت و سلطه با این است که جمع است؛ و آن چون متکثر است ضعیف است از این روی هر چه توجه روح انسان بعالم جمع بیشتر شود دهشت او بیشتر است که با قویتر روبرو میگردد
روایت از امام صادق ع: فرمودند گاهی وقت به رسول الله وحی نازل میشود به حالت غش می افتد.
چون وحی بدون واسطه باشد به حالت غش می افتد. ولی گاهی کاملاً رسولخداص هشیار بود
همین حالات در مورد امیرالمؤمنین ع آمده که اقا امیرالمؤمنین ع بی هوش میشدند مثل چوب خشک.
اقاجان درعالم رؤیا در مورد توحید و مراقبه امیرالمؤمنین ع به بنده فرمودند، انقدر علی مراقب توحید است، جوری که نفهمید به او تیر زدنند.
اقاجان فرمودند: کسی که در مورد پیامبر اکرم میخواهد کتاب بنویسد یک ذره باید به او رسیده باشد. و کشف و شهود و تمثلی داشته باشد.
((تبصره))
معارج با مدراج چه فرقی دارد؟ مدراج، درجاتی که انسان دارد و معارج از این درجات که نردبان است بالا رفته است، عروج در مراتب خود کرده است.
درجه انسان تمامی ندارد، و درجهای معین ندارد.
فرشتگان مقام معلوم دارند مثلاً طبقهای در حال سجده …. و در جایگاه دیگری دخالت نمیکند، انسان حد ندارد، نشاتی که قبلاً طی کرده و نشاتی که لاحق است بعداً به آن میرسد.
قرائت صحیفه نفس مراتب مختلف دارد، یک موقع فقط این بدن را مطالعه میکنید، وقتی قوای باطنی نفس را مطالعه میکنید این قرائت نفس است، در این عیون داریم خودمان را مطالعه میکنیم، من چه کسی هستم و عقل و خیال من چه کاره است، اگر وهم نبود من چیزی میتوانستم بفهمم؟ اگر عقل نبود چه؟ اگر حس نبود چه؟
خود را شناختی، خدا را میشناسی «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
بعد به جایی میرسی. انا بدک اللازم یا موسی
«الهی حلقه گوش من آن درُ ثمین انا بدک اللازم یا موسی» الهی نامه حضرت علامه
در بهشت می گویند قرآن بخوان و بالا برو، باید سرمایه داشته باشی، سرمایه تو، کلاس معرفت، قران، ذکر، تقوی ووووو
حالا کسیکه میمیرد سرمایه معنوی نداشته باشد باید انجا تازه کسب سرمایه کند.
قرائت مصحف کریم دارای مراتبی است و نیز آن را بطنی است و برای بطنش بطنی تا هفت بطن بلکه هفتاد بطن پس بخوان و بالا برو
و نکته ۸۷۶ در تکمله تبصره مفید است
نکته ۸۷۶
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (آخر سوره الکهف).
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ (لقمان آیه ۲۸)………الی آخر
ما مظهری از مظاهر کلی حق هستیم یعنی بخاطر این می گویند حق نداری گناه کنی، چون خودت، خودت نیستی، که هر کاری خواستی انجام بدهی..
تو مظهری از مظاهر حق هستی،
یک وقتی به بنده گفته شد که بی توجهی به بدنت بی حرمتی به حریم قدس کبریاست حواست باشدبه بدنت چرا؟ تو خودت مظهری از مظاهر حقی بخاطر همین طرف حق ندارد خود کشی کند یا گناه کند حقوق بشر می گویند بشر باید بفهمد حقوقش چیست؟
شهادت مطلقه یکی از اصطلاحات عرفان است. عرفا مراتب وجودی را تقسیم میکنند
یکی شهادت مطلقه که همین عالم و یک غیب مطلق که در مقابل این شهادت مطلق است بعد یک شهادت مضافه که عالم مثال از پائین بشمریم:
شهادت مطلقه، شهادت مضافه غیب مضاف که عالم عقل است وغیب مطلق
و یکی هم کون جامع که انسان کامل باشد اینها را حضرات خمسه می گویند
کونی که همه اینها را دارد در حالی که یک شخص انسان است که همه این هارا دارد
انسان زمان و مکان دارد بر حسب بدن عنصریاش و در مرتبهای زمان و مکان ندارد که مرتبه عقل است
این انسان ظاهر و باطن و اسماء متقابله دارد هر کس خودش را بشناسد پس پروردگارش را بواسطه جمع اضداد میشناسد
تو چطور جامع اضدادی؟ خداوند اول و آخر و ظاهر و باطن ست
یعنی آنچه اول است همین وجود است که اول است و آنچه آخر است همین وجود است که آخر است یعنی چیزی خارج از وجود که نداریم
وجود اول و آخر و ظاهر و باطن است کلی وجود است جزئی وجود است
سوره الحدید
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ
او قبل از همه بوده و بعد از همه هم خواهد بود. از همه آشکارتر است و در عین حال از همه هم مخفیتر! او هر چیزی را میداند. (۳)
غیر از وجود چنین نمیشود ما چیزی نداریم غیر از وجود که چنین صفاتی را دارا باشد بلکه وجود دارای چنین مراتب است…
از ابوسعید احمد ابن خراز از بزرگان مشایخ و از عارفان که با بشر حافی و ذوالنون مصری صحبت داشته گفتند به چه چیز خدا را شناختی؟ پاسخ داد به جمع بین اضداد انگاه آیه (هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن) را تلاوت نمود.
خداوند جامع بین اضداد است
هیج موجودی اینطوری نیست که جامع اضداد باشدچون هر چیزی ضد خود را نفی میکند
روایت: (ولا ضِدَّ لَهُ، ولا نِدَّ لَهُ) خداوند ضدی ندارد
هر عارف بجایی میرسد یک آیه یا سوره از قرآن برایش کشف میشود جان خاتم الانبیاء ص است که همه اینها را داراست
خراز گفت در حالی که خود وی جلوهای ازحق بود و لسانی از السنه حق بود
روایت: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ لِسَانِ کُلِّ قَائِلٍ
هر کی حرف می زند لسانی از السنه الله است منتهی اینها السنه متفات اسماء یی اند حتی آنهایی که کفر می گویند خودش نمیفهمد چون از وجود که خارج نیست این جا مرتبه فوق کفر و ایمان است، تازه خراز دارد از حال خودش خبر میدهد
” هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ”
عارف هرچه میگوید دارد از خودش خبر میدهد
پس او عین ظاهر در حال بطونش و عین باطن در عین ظهورش میباشد
در واقع چیزی نیست که کسی آن چیز را غیر خدا ببیند
همه جلوات حقاند
منتهی یکی جلوهای از جمال و یا جلال، قهر ووو
آسمان وزمین ووو یک جلوه اش میشود بهشت وو
کسی خارج از حق نیست
در واقع چیزی نیست که از او پوشیده باشد
پس او ظاهر برای خود و باطن از خودش میباشد خودش از خودش پوشیده است و برای خودش ظاهر است
حق تعالی جلوه اش میشود همین ابو سعید خراز همین اسمائی که محدثات دارند مگر غیر حقاند محدثات خیر جلوات حقاند
الحمدلله علی الولایه