۱۴۰۰-۹-۲۶ نقش عمر در غصب خلافت
ایام فاطمیه -2
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعه شب《۱۴۰۰/۹/۲۶》((ایام فاطمیه، شب دوم))
در غصب خلافت، عمر حرفی زد و گفت: نبوت و حکومت در یک خانواده جمع نمیشود چون پیامبرازاین خانواده بوده دیگه نمیشود از این خانواده کسی پادشاه بشود، حکومت کند
بریده اسلمی به او اعتراض کرد که خداوند در قرآن خلاف حرف تو را گفته است آنجا که میفرماید
أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَیٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ وَآتَینَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا
بلکه آنان به مردم [که در حقیقت پیامبر و اهل بیت اویند] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده، حسد میورزند. تحقیقاً ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان فرمانروایی بزرگی بخشیدیم. (۵۴)
خداوند نبوت و سلطنت را برای آل ابراهیم ع جمع کرده است
گوید عمر چنان غضبناک شد انگار که چشمهایش کاسهای از آتش بود که ما بلند شدیم و رفتیم و تا آخر عمرش این غضب
درچشمانش بود (شرح الاخبار القاضی النعمان المغربی ج ۲ ص ۲۶۰)
اما موقف سوم: در ابلاغ ولایت علی ع معروف به بلای روز پنج شنبه (یوم الخمیس) بود
پیامبر در بستر بیماری بود وقتی بیماری شدت گرفت
گفت برای من وسیله نوشتن بیاورید تا کتابی برای شما بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید
قال عمر: پیامبر بیماری براو غلبه کرده ماله اهجر یعنی پیامبر هذیان میگوید و… اختلاف وسروصدا شد پس پیامبراکرم ص فرمود
بروید، شایسته نیست نزد من با هم دعوا کنید. صحیح بخاری ح ۳۱۶۸
اگر شیعهها عمر را لعنت میکنند تعصب بی جا ندارند
ما پیامبر را دوست داریم
یک عرب بیابانی که ۴۰ سال بت می پرستید به پیامبرما توهین کند و درب خانه دختر پیامبر را آتش بزند ووو
کسی که بگوید پیامبر مهجور است مسلمان نیست
ابن تیمیه آمده این حدیث را توجیه کند که عمر امر برایش مشتبه شده بود. کسی که چنین حرفی زده مسلمان نیست.
عمر خوب میدانست چه میگوید نه این که شک داشت بلکه کافر بود به رسول الله ص
خود عمرگفت بخاطر اینکه دلم برای اسلام سوخت نگذاشتم رسول خدا ص اسم علی را بنویسد وازاین کار جلوگیری کردم (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱۲ ص ۲۰)
حدیث ثقلین: قال رسول الله ص
((انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً: کتاب الله فیهالهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنیانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما))
((«من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها میگذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترتم اهل بیت را. تا وقتی که از این دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچگاه از هم جدا نمیشوند. تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.))
تا وقتی قرآن هست عترت هم هست ودر هر عصری که قرآن هست امام هم هست
این یکی از احادیثی که دلالت دارد در هر زمانی امام هست – حدیث متواتر است از اهل سنت وجای هیچ شک و شبهه ای باقی نمیماند.
رسول الله ص فرمودند: یاعلی تو ولی هر مؤمنی هستی بعد از من. سلسله الاحادیث الصحیحه البانی ج ۵ ص ۲۶۳
بعد این عمر بیاید بشود خلیفه و جانشین پیامبر؟ با کدام نص خود اهل سنت: ما حدیثی نداریم بر نص خلفا خود صحابه جمع شدند خلیفه مشخص کردند آیا علی جزو این صحابه نبود!
در سقیفه که جمع شدند انصار (مدنی) مهاجر (مکی)
انصار گفتند ما جز با علی بیعت نمیکنیم
مکیها (ابوبکر عمر عثمان) گفتند نه علی را اصلاً صحبتش را نکنید
عمر دست ابوبکر را گرفت و شمشیر کشید که باخلیفه رسول الله بیعت کنید.
روایت: خانم فاطمه الزهرا س دست حسنین ع را میگرفت شبها میرفت دم درخانه انصار ودر میزد میگفت من فاطمه دختر پیامبرهستم مگر شما در غدیر با علی بیعت نکردید، پیش رسول الله ص پس بیعت شما چی شده نشستید حق دخترش را میبرند
یک عده میگفتند دیر آمدی ما با ابوبکر بیعت کردیم از ترس میگفتند.
در خطبهای که خانم س در مسجد النبی خواند به انصار گفت پس شمشیرهای شما چی شده همان شمشیرهایی که از رسول الله دفاع کردید کجا رفت چی شده که نشستید حق دخترش را دارند می برند شما نشستید
اینها را تهدید کرده بودند
خانم س چندین شب میرفت در میزد یک عده میگفتند باشه هرچی شما بگویید امیرالمؤمنین ع میگفت اگر با من هستید فردا سرهایتان را بتراشید در فلان جا جمع میشویم بعد از نماز صبح می آیید چندین نفر میگفتند باشد ما میآییم صبح آقا امیرالمومنان ع میرفت میایستاد چهار نفر سلمان، مقداد، ابوذر، عمارشمشیر به کمرهایشان بسته میآمدند میایستادند تا افتاب طلوع میکرد و آقا میفرمود شما هم بروید (یاعلی فدای مظلومیت)
الحمدلله علی الولایه