ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۰-۷-۱۴ شهادت امام رضا ع

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه 《۱۴۰۰/۷/۱۴》

ب شهادت امام هشتم ع

چند کلامی در مورد امام هشتم و موقعیت امام هشتم ع به حسب ظاهر

ایشان در زمان خلافت مأمون عباسی بود

امامان ما چنان که در روایات هست وقتی پیش خلفای جور می‌رفتند آنها را با لقب امیرالمؤمنین خطاب می‌کردند.

سؤال اینجاست که چطور می‌شود امام معصوم یک خلیفه غاصب را امیرالمؤمنین خطاب کند؟!

اولاً که لقب امیرالمؤمنین مختص علی بن ابیطالب است،

روایاتی داریم که رسول خدا ص در زمان حیاتش حضرت علی را امیرالمؤمنین خطاب می‌کرد

که حضرت علی عرض کرد یا رسول الله «انت انت و انا امیرالمؤمنین» تو باشی و من امیرالمؤمنین باشم؟

رسول خدا ص فرمود: اگر مردم می‌دانستند چه وقت علی امیرالمؤمنین شده است فضائل او را انکار نمی‌کردند

علی وقتی امیرالمؤمنین بود که آدم در میان ماء و طین بود

روایاتی داریم که حتی به امامان دیگر هم امیرالمؤمنین نمی‌شود گفت؛ شخصی رسید خدمت امام صادق ع گفت: یا امیرالمؤمنین حضرت فرمود: ساکت، امیرالمؤمنین فقط علی بن ابیطالب است و این لقب به هیچکس نمی‌رسد

اما چرا امامان اهلبیت خلفای جور را امیرالمؤمنین خطاب می‌کردند؟ مؤمن در قرآن دو جور داریم: «ومن یومن بالله»

التغابن

وَمَن یؤْمِن بِاللَّهِ. و هر کس به خدا ایمان بیاورد، (۱۱)

کسی که ایمان می‌آورد به خدا و کفر می‌ورزد به طاغوت

این می‌شود مؤمن به خدا، مؤمن کسی که ایمان می‌آورد حالا ایمان به چی می‌آورد؟ به خدا؟ یا طاغوت

فمن یکفر بالطاغوت

البقره

لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَن یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیٰ لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

از آنطرف داریم کسی که ایمان می‌آورد به طاغوت

پس مؤمن دو جور داریم

امیرالمؤمنین هم دو جور داریم امیرالمؤمنین به الله و امیرالمؤمنین به طاغوت پس درست می‌گوید امیرالمؤمنین، تو امیرالمؤمنین به طاغوت هستی

و این خلیفه دوم بود که گفت به من بگوئید امیرالمؤمنین چون به اولی می گفتند خلیفه رسول الله دومی می‌گفتند«خلیفه خلیفه رسول الله، جانشین جانشین رسول الله »

گفت اینجوری که نمی‌شود و این سنگین است که بگویید خلیفه خلیفه رسول الله لذا گفت به من بگویید امیرالمؤمنین و این لقب را دزدید وچطور امامان اهل بیت به خلفای جور امیرالمؤمنین خطاب میکنندپس درست می‌گوید حضرت وقتی میگوید یا امیرالمؤمنین تو امیرمومنانی به طاغوتی پس ام المومنین، مادر مؤمنین هم همین جور می‌شود.

امام هشتم در زمان مأمون عباسی بود که دستور داد به مرو بیاورند با اجلال و اکرام و احترام فراوان

قبل از این بگویم مأمون پسر هارون الرشید است که اقا موسی بن جعفر را به شهادت رساند و هارون الرشید دو پسر هم سن و سال داشت یعنی امین و یکی عبدالله مأمون اسم مادر امین زبیده بوده زنی با کمالات بود اما مادر مأمون کنیزی بوده

در کتاب اخبارالطوال روایتی را نقل کرده

علی بن حمزه کسائی می‌گوید، هارون مرا عهده دار آموزش فرهنگ و ادب به محمد و عبدالله کرد و من برهر دو سخت می‌گرفتم و مخصوصاً به محمد بیشتر سخت گیری می‌کردم، روزی خالصه کنیز زبیده پیش من آمد و گفت ای کسائی، بانو بر تو سلام می‌رساند و می‌گوید خواهش من این است که نسبت به پسرم محمد مدارا و مهربانی کنی که او نور چشم و میوه دل من است و من نسبت باو سخت مهرورزی می‌کنم

من به خالصه گفتم محمد پس از پدرش نامزد خلافت است و کوتاهی در تأدیب او بهیچ روی جائز نیست.

خالصه گفت دل سوزی و مهربانی بانو بر محمد سببی دارد که من انرا به تو می گویم.

شبی که بانو او را زایید خواب دید که چهار زن امدند و محمد امین را احاطه کردند، زنی که روبروی محمد امین ایستاده بود گفت این پادشاهی کوتاه عمر و تنگ حوصله و متکبر و سست کار و پر گناه و حیله گر است.

زنی که پشت سرش ایستاده بود، گفت، پادشاهی در هم شکننده و اسراف کار و نابود کننده و کم انصاف است،

زنی که جانب راست او بود گفت، پادشاهی بزرگ ولی گنهکار و قطع کننده پیوند خویشاوندی و بردباری اندک است، و زنی که جانب چپ او ایستاده بود گفت پادشاهی حیله گر و پر لغزش است و بزودی نابود می‌شود، گوید انگاه خالصه گریست و گفت ای کسایی ایا لازم نیست که از پیشامدها بر او ترسید؟

از اصمعی هم نقل شده است که می‌گفته است پس از دو سال اقامت در بصره که هارون را ندیده بودم برای دیدارش پیش او رفتم اشاره کرد نزدیک او بنشینم، اندکی نشستم و برخاستم با دست اشاره کرد بنشین، نشستم تا مردم رفتند.

هارون به من گفت ایا دوست داری که محمد و عبدالله را ببینی؟ گفتم آری‌ ای امیرمومنان بسیار، و من بر نخاستم مگر اینکه می‌خواستم پیش ایشان بروم و بر انان سلام دهم گفت همین جا باش می ایند.

وگفت محمد و عبدالله را پیش من اورید، فرستاده رفت و بآن دو گفت به حضور امیرالمومنان بیایید، آن دو امدند و چون روبروی پدر ایستادند بر او سلام خلافت دادند، هارون به آن دو اشاره کرد باو نزدیک شدند، محمد را سمت راست و عبدالله را سمت چپ خود نشاند.

هارون به من دستور داد از آن دو پرسش‌هایی کنم و من هر یک از فنون ادب را طرح می‌کردم هر دو پاسخ صحیح می‌دادند.

هارون گفت اطلاعات ادبی آن دو را چگونه دیدی؟ گفتم ای امیرمومنان کسی را چون آن دو در زیرکی و تیز هوشی ندیده‌ام خداوند زندگانی هر دو را طولانی فرماید و امت را از عطوفت و مهربانی انان بهره مند گرداند.

هارون آن دو را بر سینه چسباند و چشمهایش چنان پر اشک شد که فرو ریخت سپس بآن دو اجازه داد که بر خاستند و بیرون رفتند.

انگاه هارون به من گفت چگونه خواهید بود انگاه که میان انان دشمنی و ستیزه اشکار شود و نیروی آن دو بر ضد یکدیگر بکار رود و خون‌ها ریخته شود و بسیاری از زندگان آرزو کنند که کاش مرده بودند؟

گفتم ای امیرمومنان این چیزی است که ستاره شناسان به هنگام تولدشان گفته‌اند؟ یا آنکه علما و دانشمندان خبر مأثوری در این باره گفته‌اند؟

گویند، مأمون می‌گفته است، هارون الرشید همه اموری را که میان ما اتفاق افتاد از موسی ب جعفر بن محمد ع شنیده بود و باین جهت چنان می‌گفت مأمون اولش قصد داشت حکومت را بدهد به امام هشتم ع اما، وقتی امام رضاع آمد و علم امام رضا ع منتشر شد این مطلب شایع شد در بین مردم که امام رضا ع خیلی عالمتر از مأمون است که ایشان شایسته خلافت است پس مأمون در دلش حسادت افتاد

نکته: یکی از آفت‌های علم (من) است یعنی علم، منیت می‌آورد غرور می‌آورد

ابی مدین یکی از عرفا است می‌گوید: بالاترین سالکان کسانی هستند که از زیر دست خودشان موعظه می‌پذیرد.

از کسانی که پائین تر از خودشان‌اند وقتی حرف حق را می‌زنند می‌پذیرند مأمون یواش یواش حسادتش نسبت به امام هشتم ع زیاد شد

نکته، هر خوبی که باشد مثل علم، زیبایی طرف زیباست، یک نوع خوبی است؛ اعتبار و آبرو خوبی است وکلا چیزهایی که در چشم مردم از خوبی‌هاست این‌ها نا خودآگاه باعث حسادت می‌شود و زکاتش هم این که انسان حسادت دیگران را تحمل کند. حالا این خوبی که خداوند به تو داده به دیگری نداده تو هم درعوض آزار و حسادت آنان را تحمل کن

النساء

أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَیٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ وَآتَینَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا

آیا مردم حسادت می‌کنند به آنچه که خداوند از فضلش به آنان داده است این ملک عظیمی که به آل ابراهیم ع دادیم «امامت» است

زیاد به ائمه ما حسادت می‌کردند می‌فرماید: ” نحن قوم محسودون ”

ما قومی هستیم که خیلی به ما حسودی می‌کنند

وهمین حسادت باعث شد که مأمون امام هشتم را به شهادت برساند

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.