ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۰-۷-۳ شرح عیون عین ۴۲ جلسه ۲۷۵

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه ۱۴۰۰/۷/۳ درس عیون
موضوع، متن عین ۴۲ (چگونگی توان نفس، علی رغم بساطتش بر تعلقات کثیره)

متصف بودن یک موجود به صفات متعدده متقابله،
این بحث خیلی مهم در بحث معرفت الله و یا در بحث واجب الوجود است

در ذیل قاعده: «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشئ منها»
بسیط حقیقی تمام اشیاست بدون اینکه مقید به هیچکدام باشد
یعنی حق تعالی کمالات همه اشیاء را دارد اما از حدود آنها منزه است.

کلامی دارد جناب ابن عربی در فتوحات آنهایی که نمی‌فهمند خیلی حمله می‌کنند به ایشان «سبحان من اظهر الاشیاء و هو عین‌ها»
منزه است آن خدایی که ظاهر کرد اشیاء را و خود عین آنهاست
اول فرمود سبحان، منزه است یعنی منزه از تعین آن اشیاء است
چون هر شیء یک وجودی دارد یک ماهیت دارد، یک وجدانی دارد یک فقدانی یک دارایی دارد یک نداری. همه ممکنات این جور هستند
مسئله خیلی مهمی است در توحید و اصلاً توحید عام و توحید عارف اینجا مشخص می‌شود

خداوند مهربان است جبار هم هست قهار هم هست منتقم هم هست خداوند همه را داراست خداوند هادی است و مضل هم هست.
چیزی نیست که خداوند نداشته باشد
هر موجودی یک وجودی دارد یک ماهیت یک دارایی یک نداری
یعنی وجود ما آمیخته با عدم است، و حدی دارد اما در ذات حق جنبه عدمی راه ندارد
موجودات تعینات دارند و این تعینات کثرت را بوجود می‌آورد.
در ذات جنبه عدمی راه ندارد، نمی‌شود گفت خدا ندارد مگر محدودیت‌ها را، که محدود بودن خودش نداشتن است
خداوند صمد است الذی لا جوف له، یعنی تو خالی نیست
هر چی هست اول باید وجود داشته باشد تا کمال داشته باشد همه چیز مال وجود است
عدم نیست که بخواهد قائم به او باشند
وجود جامع اضداد است دارای صفات متقابل و متضاد.
در بحث قاعده علت و معلول
قانون علیت یکی از قوانین فطری است،
هر ماهیتی علتی می‌خواهد که یکی وجود به او بدهد اما واجب الوجود خودش وجود است
مخلوقات حد دارند خالق حد ندارد
بحث در این است لیس کمثله شیء یعنی هیچ چیزی مثل او نیست
چون همه چی حد دارد او حد ندارد
حد آن فقر و نداریست که باعث می‌شود که من یک جن نباشم چون انسانم دیگه نمی‌توانم جن باشم نمی‌توانم اسب باشم یاهرچیز دیگر
اگر بخواهم یک چیز دیگر باشم باید تعین خودم را رها کنم اما آن چیزی که تعین ندارد و بسیط الحقیقه است

عین تمام اشیاء است بدون این که مقید به هیچکدامشان باشد این توحید عارفان است که اگر انسان بفهمد
مسئله توحید را درک کرده است بعد می‌فهمد
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ و می‌بیند: ” هو معکم این ما کنتم ” ومی بیند هرجا باشید خدا با شماست ومی بینید: ” فاینما تولوا فثم وجه الله “ومی بیند ما غرقیم در خداوند
می‌بینید: ” الله نور السموات والارض”
نه اینکه خدایی جدای از آسمان و زمین
او که خدا نیست شرک است به فرموده امام صادق ع در اصول کافی که فرمود شرک این اعتقاد که ما اینجا و خدا جایی دیگر است
پس وقتی وجودی سعه پیدا کرد وسعت پیدا کرد صفات متقابله را دارا می‌شود و شدت و توحد در وجود دارد
اضداد همدیگر را زائل می‌کنند مثلاً آب آتش را خاموش می‌کند سرما گرما را زائل می‌کند
اما حق تعالی این گونه است هم اول هم آخر هم
ظاهر هم باطن (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ) است
تمام صفات متقابله را داراست

اهل عرفان:
خداوند بواسطه اضداد شناخته می‌شود
یعنی اگر خدا را این گونه شناختی خدا را شناخته‌ای واگر فکر کنی خدا فقط مهربان است مثل مسیحی‌ها
که این جور فکر می‌کنند مال توحید ناقصشان است خداوند مهربان است قهار هم هست اصلاً خداوند فوق این حرفهاست

حالا بحث دیگری بکنیم ذاتی که اینگونه است نفس انسانی مظهر اتم اوست اگر مناسبت نداشت با خدا نفس انسان که نمی‌گفت: «من عرف نفسه فقد عرف ربه
معرفت خدا منوط بر معرفت نفس است
که می‌گوید اگر نفست را شناختی خدا را شناختی
نفس انسان عظموتی دارد اگر درست پروریده بشود
اگر پرورش پیدا کند با عبادات و دوری از گناه
و علم و عمل به کمال می رسد و مناسبت دارد با ذات حق.
و معنای تمام که همان مفهومی که فوق تنزیه و تشبیه است یعنی در مورد توحید آنهایی که کج راهه رفتند آمدند خداوند را تشبیه کردند به مخلوقات و گفتند خدا جسم است …. جسم قائل می‌شود حد قائل می‌شود و آنقدر ادامه پیدا می‌کند تا می‌شود
شبیه یک انسان، مثل بت پرست ها …‌
از آن طرف اهل تنزیه‌اند که می گویند خداوند جسم نیست درست می گویند خداوند که آسمان نیست خداوند زمین نیست.. هی تنزیه می‌کند وووو
بعد یک موجود مجردی می‌ماند که این هم شد شبیه فرشتگان تنزیه را دنبال کنید تشبیه می‌شود

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.