۹۹-۱۲-۷ ولادت حضرت علی
بازهم بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین
جلسه: پنجشنبه ۹۹/۱۲/۷ شب شام میلاد آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام
مولد کعبه یکی از عجایب عالم است.
که اهل سنت و شیعیان در روایتش تواتر دارند.
چه در احادیث، چه در اشعار و در این زمینه کتابهایی نوشتهشده که مدارک و سند این مطلب را جمعآوری کردهاند.
درعام الفیل که سال تولد نبی اکرم است
ابرهه بالشکری از فیلها به قصد تخریب کعبه لشکرکشی کرده بود…
وقتی عزم کردند بهطرف کعبه بیایند، لشکر ابابیل به آنها حمله کرد که:
تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجّیل (سوره فیل آیه ۴)
با سنگهایی به آنها میزدند:
فَجَعَلَهُم کَعَصْفٍ مَأکُول (سوره فیل آیه ۵)
با سنگی که به آنها میخورد مثل علف جویده شده نابود میشدند. که لشکرش متلاشی شد و خودش هم کشته شد.
خداوند اینطور از خانهٔ خودش محافظت میکند که علی ابن ابیطالب در آن متولد بشود.
بحث شیعه و سنی نداریم انسان یک ذرّه فکر کند… خیلی عجیب است که خانهٔ به این عظمت که عدهای از آن محافظت میکنند، چطور میشود زایشگاه یک نفر قرار بگیرد؟
خانوادهٔ پیامبر ص پدران ایشان قبل از اسلام مشرک نبودند. اینها جزءِ حنفا بودند به دین حضرت ابراهیم بودند.
ابوبکر و عمر و اینها جزءِ بتپرستان بودند بعد از اسلام مسلمان شدند.
اما خانوادهای مثل عبدالمطلب، ابوطالب، و حضرت خدیجه حنیف بودند.
سی سال بعد از عامالفیل فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین هم که موحده بودند به دور کعبه طواف میکرد که درد زایمان ایشان را گرفت. خیلی هم شلوغ نبوده چند نفر آنجا بودند. در روایت آمده یکی از آنها عباس عموی پیامبر بوده که میگوید دیدیم فاطمه از درد روی زمین نشست قسمتی از دیوار کعبه شکافته شد ایشان رفت داخل، دیوار به هم آمد. از در داخل نشد (الآن همجایش هست که معمولاً حاجیها موقع طواف به آنکه میرسند میگویند مولد علی) اینها از ترسشان بلند شدند که چه شد! رفتند کلیددار کعبه را آوردند هر چه کردند نتوانستند قفل در را باز کنند. گفتند پس اینیک امر خارق عادت است. صبر کنیم ببینیم چه میشود.
که بعد از سه روز دوباره از همانجا دیوار شکافته شد فاطمه بنت اسد ازآنجا بیرون آمد و دوباره دیوار به هم چسبید.
درحالیکه قنداقهٔ نورانی امیرالمؤمنین را در دست داشت.
شیعه و سنی روایت کردهاند قبل از امیرالمؤمنین و بعد از ایشان کسی در کعبه به دنیا نیامد.
آنهم از در داخل نشد. خدا در جدیدی باز کرد. آن در برای مردمان است که رفتوآمد میکنند.
کعبه شد بهمنزلهٔ رحم برای امیرالمؤمنین.
کعبه چیست؟ کعبه نماد توحید در قالب مکان است که خداوند آنجا را حرم خودش قرار داده.
بیتالله است.
قبل از اینکه امیرالمؤمنین پا روی زمین بگذارد، در کعبه به دنیا میآید و از کعبه بیرون میآید. میشود فرزند حقیقی کعبه. فرزند حقیقی توحید میشود.
آیهٔ قرآن در مورد حضرت ابراهیم دارد که: اِنّی جاعِلُکَ ِلِلنّاسِ اِماماًقالَ وَمِنْ ذُرّیَّتی قالَ لایَنالُ
عَهدِی الظّالِمین (سوره بقره آیه ۱۲۴)
خداوند به حضرت ابراهیم فرمود من تو را امام قراردادم بعد گفت خدایا از ذریّهٔ من هم امام قرار بده فرمود عهد من به ظالمان نمیرسد.
ظالم کسی است که: اِنَّ الشّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم (سوره لقمان آیه ۱۳)
همانا شرک ظلم عظیم است.
ظالم یا اوّل عمرش ظالم است، یا تمام عمرش ظالم است، یا آخر عمرش ظالم است.
یعنی یا تمام عمرش بتپرست و مشرک است، یا اول عمرش مشرک است بعد مسلمان میشود. یا اول مسلمان است بعد مشرک میشود.
خلفا تماماً اوّل مشرک بودهاند بعد مسلمان شدهاند. پس اینها ظالماند. پس امامت به اینها نمیرسد.
امّا امیرالمؤمنین از درون کعبه متولدشده.
یعنی هیچ شکی در توحیدش نیست. اصلاً فرزند کعبه است
موقعیت کعبه در عالم، قبلهگاه است که همه باید بهطرف او نماز بخوانند، بهطرف او توجه کنند، بهطرف او بایستند.
و فقط یک نفر از دل این کعبه بیرون میآید. آنهم در سیزدهم ماه رجب که ماه ولایت است.
از آنطرف شهادت ایشان باز در مسجد کوفه در نیمههای ماه رمضان است.
تولد و شهادت ایشان جفتش در خانهٔ خداست. یکی در ماه ولایت است و یکی در ماه توحید (شهر الله)
خداوند جای هیچ شک و شبههای باقی نگذاشته که کسی بگوید من نفهمیدم و نمیدانستم.
شکافته شدن کعبه امری نیست که کسی بخواهد آن راندید بگیرد.
وقتی آقا امیرالمؤمنین به دنیا آمدند رسول خدا سیساله بودند.
حضرت علی شش، هفتساله بودندکه رسول خدا او را به خانهٔ خودشان بردند.
ظاهراً یک دوران سختی و قحطی در آنجا اتفاق میافتد.
حضرت ابوطالب که اسمشان عمران بود، چهارتا پسر داشت که یکی طالب بود که در نوجوانی از دنیا رفت.
سه تا پسر دیگرشان: عقیل، جعفر و حضرت علی و یک دختر هم داشتند به نامام هانی.
حمزه عموی پیامبر جعفر را پیش خودش برد.
گفتند یک مقدار بار خانوادگی ایشان سبک بشود.
عباس عموی دیگرشان عقیل را پیش خودش برد.
رسول خدا حضرت علی را بردند.
امیرالمؤمنین توضیح میدهد که من در کودکی با رسولالله بودم.
ایشان غذا را به لبان خودش میچسباند، فوت میکرد خنک میشد بعد دردهان من میگذاشت. گاهی وقت غذا را میجوید (نصف میکرد) و دردهان من میگذاشت. و هرروز یکی ازکرائم و بزرگواریهای اخلاقی رابه من نشان میداد.
یعنی از همان کودکی در تحت تربیت شخص رسولالله بود
تا زمانی که حدود نه یا دهساله بودند، پیامبر اکرم درمکه مبعوث شدند، اولین مردی بود که به پیامبر خدا ایمان آورد.
ابوطالب پدر امیرالمؤمنین تنها حامی سرسخت رسولالله بود. چون یهود بهشدت دنبال این بود که رسولالله راازبین ببرد. وقتی رسالت خودشان را آشکار کردند مشرکان هم در پی قتل رسولالله برآمدند.
ابوطالب تا آخریننفس از رسولالله دفاع کردند.
یکی از علمای حجاز میگوید حضرت ابوطالب مرا شیعه کرد شیعنی ابوطالب. میگوید میدیدم مردم میگویند ابوسفیان ابوسفیان… و دیدم که ابوسفیان تا آخر عمرش مقابل رسولالله ایستاده بود گفتم اینها که میگویند اهل بهشت است آنهم پسرش معاویه که آنطور بود و با امیرالمؤمنین جنگید و…بعد میگوید در کتاب تاریخ خواندم که ابوطالب تاآخریننفس از رسولالله دفاع کرد. بعد اینها میگویند ابوطالب اهل جهنم است؟ گفتم خدایا این باعقل جور در نمیآید کسی که تاآخریننفس از رسول خدا دفاع کرده به جهنم برود و کسی که تاآخریننفس با رسولالله جنگیده به بهشت برود. بااینکه یکی از دوستانم گفت در عراق عدّهای هستند که هممسلک وهم عقیدهٔ تو هستند که میگویند ابوطالب اهل بهشت است و ابوسفیان را جهنمی میدانند. این خیلی برایم جالب شد در مطالعه و تحقیق تازه فهمیدم شیعه چیست. چون آنها به شیعه خیلی تهمت میزنند. چون چیزی ندارند مثلاً میگویند شیعهها بهطرف کربلا نماز میخوانند، میگویند با خواهرت میتوانی ازدواج کنی، یا قائلاند به ازدواج دوری که مثلاً یک زن دریک روز با چند مرد ازدواج میکند یا…ازاینگونه تهمتها زیاد به شیعیان میزنند
مطلبی در مورد شاگرد امام صادق هشام، که وقتی با یک اهل سنت بحث میکرده به او میگوید آیا قرآن برای هدایت کافی است یا نه؟ میگوید بله کافی است. میگوید پس اینهمه اختلاف بین مسلمانها در چیست؟ چون در عالم اسلام همه مدعی هستند که ما پیرو قرآنیم. قرآن که در دست همه هست. پس چرا اینقدر اختلاف بین آنهاست؟ اگر قرآن کافی بود که نباید اینقدر اختلاف باشد. قرآن مفسری معصوم میخواهد
الآن مگر همین داعشیها مگر با استناد به قرآن این کارها را نمیکنند؟
قرآن یک مفسر میخواهد که مشخص باشد که این آقا قرآن را درست تفسیر میکند. لااقل در موارد اختلافی که هرکس یکجور تفسیر میکند.
که بحث امام پیش میآید. گفتیم امام لازم داریم.
رسول خدا فرمود: اِنّی تارِکُمّ فیکُمُ الثّقْلَین کتابَ الله وَعِترَتی اَهلُ بَیتی
کتاب خدا و عترتم. اینها مفسر قرآناند اینها میفهمند قرآن چه میگوید اینها حجت خدا هستند وَ اِلّا هر عالِم یا شبه عالمی برای خودش تفسیر نوشته و خیلیها روی آن فتوا میدهند،
اینطور که همه گمراه میشوند.
میگوییم باید یک امامی باشد. بله هست رسول خدا معرفی کرده و امامان معصوم را برای ما مشخص کرده
اما یک نکتهٔ دیگری هست: زمان رسولالله همهٔ اصحاب که صاحب معرفت نبودند. اینها همان بتپرستان و مشرکان و زناکاران و شرابخواران و قماربازانی بودند که تازه آدم شده بودند. در تاریخ هست عرب میآمد پاهایش را دراز میکرد، دستش را زیر چانهاش میگذاشت میگفت یامحمدحَدّثنی
یا اینکه میآمدند سؤال میکردند یا هر چیز دیگر…وقتی رسول اکرم چیزی میگفت میگفتند تو الآن این راازخودت میگویی یاخدابه توگفته؟
همین الآن هم بعضی ازعلمای نادان همین رامیگویندکه حرف رسول الله یک چیز است و حرف خدا یک چیز دیگر است.
درحالی که آیه قرآن میفرماید: وَمَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَدْاَطاعَ الله (سوره نساءآیه ۸۰)
کسی که ازپیامبر اطاعت کند اطاعت خدا کرده.
ما اصلاً با رسول الله باید چطور برخورد کنیم؟ یک موقع برخورد و نگاه به قرآن است میگوییم امام به ما یاد میدهد به قرآن چطور نگاه کن، چطور قرآن را تفسیر کن، چطور برداشت کن.
یک موقع برخورد با رسول الله است. آیا کسی را لازم نداریم که به ما یاد بدهد که با رسول الله چطور برخورد کنید؟ بله لازم داریم کسی را که به ما تفهیم کند وقتی رسول الله حرف میزندحرفش مثل بقیهٔ مردم نیست.
علامه عسکری در کتاب سقیفه میگوید شخصی بود به نام شابور که هر چه پیامبراکرم میگفت مینوشت. یک عده از اصحاب گفتند تو چه کار میکنی هر چه میگوید مینویسی. پیامبر یک وقت خوشحال است یک چیزی میگوید، ناراحت است یک چیز دیگری میگوید.
که این ناراحت شد آمد پیش رسول اکرم گفت یا رسول الله من چه کار کنم؟ فرمود هر چه از من شنیدی بنویس که من جز حق نمیگویم.
وقتی که ما خدمت حضرت آقا مشرف میشدیم یکی از اولیاء خدا که از تربیت شدگان مکتب آقاجان بود، ایشان راهنمایی میکرد که وقتی پیش حضرت آقا میروید کلمات را دقت کنید، حرفها را یادداشت کنید.
برخورد با آقاجان را به ما یاد میداد. حرف آقاجان چه معنایی دارد؟ فکر نکنی ایشان دارد با تو شوخی میکند. فکر نکن حرف ایشان مثل بقیهٔ مردم است.
داستان اولیاء متفاوت است.
لذا اگر آقاجان سکوت میکرد ما میفهمیدیم این معنا دارد.
در فتح مکه چون نباید خونریزی میشد و باید خیلی مخفیانه انجام میشد، یک نفر از اصحاب که در مکه مال و منالی داشت مخفیانه نامهای نوشت که اینها میخواهند به شما حمله کنند حواستان باشد. داد به یک پیرزن که برو این را به مکی ها بده. گفت اگر پیروز شدیم که هیچ و اگر شکست خوردیم من میگویم من به شما نامه داده بودم که هوای مال و اموال و زن و بچهٔ مرا داشته باشید. که رسول خدا فرمود جبرئیل به من خبر داد که یک نفر چنین کاری کرده این بلند شد بالا. رسول اکرم فرمود مگر من نگفتم این امر باید پنهان باشد. به ما خیانت میکنی؟ اصحاب با چک و لگد او را از مسجد بیرون میبردند او هم بر میگشت نگاه میکرد به رسول اکرم. رسول اکرم فرمود چرا نگاه میکنی؟ گفت یا رسول اکرم تو را کریمتر از این حرفها میدانم. میدانم تو میبخشی. رسول اکرم فرمود باشد ببخشیدش.
بعد امیرالمؤمنین را همراه زبیر و یک نفر دیگر فرستاد گفت بروید پیرزنی دارد میرود این نامه را به آن پیرزن داده.
آمدند پیرزن را پیدا کردند گفتند نامه را بده پیرزن گفت نامه چیست؟ گفتند نامه ای که فلانی داده ببری مکه. گفت من از نامه خبر ندارم. هر چه گفتند…گریه افتاد گفت آقا به خدا، به پیر، به پیغمبر من خبر ندارم. زبیر گفت این نامه ندارد اگر همراهش بود میگفت. امیرالمؤمنین گفت وقتی رسول الله میفرماید این نامه همراهش هست، همراهش هست. دست به قبضهٔ شمشیر برد گفت همینجا گردنت را میزنم پیرزن گفت دست نگهدار. نامه را که لای گیسوانش پیچیده بود داد.
یعنی وقت رسول خدا حرفی میزند حرفش حجت است.
یکی از شئون امیرالمؤمنین این است که به ما بگوید با رسول الله چطور باید برخورد کرد.
آقا رسول الله در مورد فضائل امیرالمؤمنین وقتی حدیث میفرمودند یک عده میگفتند: هُوَمَجنونٌ فی علی، هُوَمَفتونٌ فی علی امیرالمؤمنین برای این است که رسول الله را به ما معرفی کند.
رسول الله فرمود:
که من شهر علمم علی یم در است
درست این سخن گفتِ پیغمبر است
کسی که میخواهد به شهر وارد شود باید از در بیاید. و اِلّا اصلاً نمیتواند داخل این شهر شود. هر کس هم که بخواهد از شهر خارج شود، از در است.
علم پیامبر به هر کس بخواهد برسد از طریق امیرالمؤمنین است.
امام صادق فرمود حتّی آن قاضی ناصبی هم اگر به عدالت حکم کند بخاطر امیرالمؤمنین است.
رسول الله منبع فیض است، و امیرالمؤمنین واسطه است.
رسول الله سلمان را گرامی میداشت، این بی شعورها میگفتند چقدر این عجم لپ گلی را بالای مجلس قرار میدهی.
آقا رسول اکرم دعایی دارند که در اصول کافی هم هست که میگوید: خدایا این اعراب قومی جفا کارند.
میترسید وصی بعد از خودش را معرفی کند.
آیه قرآن هست که میفرماید: بَلِّغْ مَااُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمابَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس (سوره انعام آیه ۱۹) خدا تو را از مردم حفظ میکند.
یعنی خیلی خطری برای رسول خدا ص بوده که رسول خدا نگران بود که بگوید همتا و برادر من چه کسی است.
و دیدیم که بعد از رسول الله، به راحتی درب خانه اش را شکستند و آتش زدند و ریسمان به گردنش انداختند و…
نگرانی رسول الله که بیخود نبود.
پس یک حجت خدا میخواهیم که حقیقت تفسیر قرآن و ادب بهره برداری از رسول الله را به ما بگوید.
باید یک نفر از درون توحید بیاید و رسول الله را به ما معرفی کند. بگوید رسول الله کیست و مقاماتش را برای ما بگوید.
اگر از امیرالمؤمنین اطاعت میکردند برکات از زمین و آسمان برایشان نازل میشد.
آقا امیرالمؤمنین در حدیثی دارند که میفرمایند بعد از هیچ پیامبری بر سر وصی او اختلاف نشد مگر اینکه اشرار غالب شدند.
آقا امیرالمؤمنین خیلی مظلوم است.
کسی که از کودکی کنار رسول الله بود تا آخرین لحظهای که پیامبراکرم سرشان روی سینهٔ ایشان بود که جان داد.
اما میبینیم که چه کردند! میگویند هر وقت امیرالمؤمنین منبر میرفت میفرمود از وقتی که رسول خدا قبض روح شد من پیوسته مظلوم بودهام.
چند وقت پیش در رؤیایی امیرمؤمنان، حدیثی فرمودند که من این حدیث را جایی ندیده بودم (به این احادیث میگویند احادیث برزخی) که حضرت فرمودند در دنیا هر جا که بلا نبود من سهمی نداشتم. و هر جا که بلا بود من آنجا بودم (. پایان کلام حضرت)
در دوران خلافت اوّلی و دومی و سومی هیچ اختلاف نبود. حضرت میفرماید من هیچ سهمی نداشتم. اما هر جا که بلا بود من آنجا بودم.
چهار سال خلافت کرد، سه تا جنگ با مسلمانها کرد. یعنی هر سه تا به جنگش آمدند.
جنگ جمل که عایشه و طلحه و زبیر به انتقام خون عثمان بلند شدند لشکر کشی کردند.
اهل سنت نوشته اند عایشه خودش به قتل عثمان فتوا داد. طلحه و زبیر هم آتش آوران معرکه بودند.
بعد از کشته شدن عثمان مردم آمدند به زور به امیرالمؤمنین گفتند باید خلافت را قبول کنی.
حضرت در جایی فرمود قاتل عثمان کیست بلند شود خود را معرفی کند؟ هزار نفر بلند شدند گفتند ما قاتل عثمان هستیم بعد حضرت فرمود خب بنشینید از بس عثمان شرور بود. آن موقع بیت المال را میلیون میلیون تقسیم میکرد. بین خانواده خودش
جالب اینکه در جنگ جمل که بصره رفته بودند، حضرت زبیر را صدا کرد گفت یادت هست فلان جا با پیامبر اکرم نشسته بودیم. پیامبر اکرم آمد به تو گفت آیا علی را دوست داری؟ تو گفتی بله دوست دارم فرمود پس بدان که یک روزی با او میجنگی و تو ظالمی. زبیر گفت انگار یادم رفته بود. سر اسبش را کج کرد به پسرش عبدالله گفت بیا برویم
گفت کجا برویم. ولی خود زبیر رفت ولی یک نفر جایی او را گیر آورد و سرش را برید.
طلحه را هم مروان داماد عثمان با تیر از پشت زد.
بعد از پیروری حضرت فرمود دنبالشان نروید، اموالشان را هم نگیرید. گفتند چرا؟ فرمود برای اینکه در جنگ نمیتوانی زن و بچهٔ یکتا پرستان را اسیر کنی و اموالشان را غارت کنی.
فقط همان شمشیر و زره آنها را میتوانی برداری.
حالا در کربلا با خانوادهٔ پیامبر چه کردند!
امیرالمؤمنان در بصره بالای منبر رفتند و خطبه ای خواندند. گفتند شما پیروان یک زن با یک شتر شده اید. هر وقت بانگ میزد دورش جمع میشدید.
بعد گفت این شهر، بد شهری است. به آب نزدیک است و از آسمان دور است.
بعد دوازدهم رجب برای اوّلین بار وارد کوفه شدند. و از کوفه تعریف کردند و گفتند تو شهری میشوی که مؤمنان بسوی تو می آیند.
کوفه از شهرهای شیعه نشین و مرکز تشیع شد. و بعد هم شهر قم، که به آن کوفهالصغیره میگفتند.
بلایی که آقا امیرالمؤمنین کشیدند، دلیل دارد.
در همان خواب میدیدم در اتاقی یک عده نوجوان که همه هم قد و هم سن و سال بودند ریختند آمدند پیش امیرالمؤمنین و اتاق پر شد. میدیدم اینها بچه ها و نوه ها و نتیجه های امیرالمؤمنین هستند که همه در طول تاریخ کشته شدهاند.
حضرت فرمود بلا مثل سیل به طرف شیعیان من سرازیر میشود.
خودش هم که شاه ولایت است، آن همه بلا کشیده.
من یک وقتی کتاب الغارات را که در مورد زمان خلافت امیرالمؤمنین است و قبل ازنهج البلاغه نوشته شده را میخواندم در لابلای صفحات کتاب میگفتم خدایا کی آقا شهید میشود تا از دست اینها راحت شود؟
فرمودفُزْت ورَبّ الْکَعْبَه
ائمهٔ اطهار همه امامند و تاج سر ما هستند امّا آقا امیرالمؤمنین یک چیز دیگر است.
امام شافعی حدود هزار و دویست سال پیش اشعاری در مورد امیرالمؤمنین دارد که … میبینی او هم گرفتار امیرالمؤمنین بوده میگوید:
شافعی مُرد ولی ای کاش میفهمید علی خدای اوست یاالله خدای اوست.
و مات الشافعی ولیت یدری
علی ربه ام رب الله
امیرالمؤمنین یک هیمنه و سیطره ای دارد. همهٔ ائمه زیردست اویند. چون سید الاوصیاست.
همه به طرف کعبه سجده میکنند، ایشان در کعبه بدنیا آمده.
تمام اقطاب و کمّلین از زمان آدم تا انقراض عالم در مقابل امیرالمؤمنین دست به سینهاند.
رسول الله فرمود اگر سه دسته نمیشدید مثل نصارا که در مورد حضرت عیسی شدند که یک عده غلو کردند گفتند عیسی خداست. یک عده او را پیغمبر هم نمیدانستند و به او تهمت میزدند و یک عده حدّ وسط بودند و او را پیغمبر خدا میدانستند، فرمود چیزهایی در مورد علی میگفتم که آب وضو و خاک پایش را برای شفا بردارید.
حدیث: رسول اکرم در معراج قطاری از شتر را دید که بار کتاب میبردند که سر و ته آن معلوم نبود. پرسید گفتند تا ما دیده ایم این قافله میرود. پرسید بار این کتابها چیست؟ گفتند اینها کتب فضایل علی ابن ابیطالب است.
صغیر اصفهانی میگوید: یکی از آن شتران بارکش من هستم که بارم فضائل امیرالمؤمنین است.
رسول خدا فرمود بعد از انبیاء و اوصیا، در روی زمین کسی راه نرفت، افضل از شیعیان علی که از فضائل علی بگویند.
محبت امیرالمؤمنین بهترین و محکمترین دستگیره در این آخرالزمان است که انسان را حفظ میکند.
هیچ کس در محبت امیرالمؤمنین خاک پای خانم فاطمهٔ زهرا هم نمیشود.
فرمود مهریهٔ من شفاعت شیعیان گنهکار شوهرم علی باشد.
الحمدلله رب العالمین
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ محمد و آل محمد