بسم الله الرحمن الرحیم
عصمت بانوی کرامت
هوا معطر شده بود گویا نسیمی از بهشت میوزید
ناگاه نوری نمایان گردید که دیده را خیره میگردانید
چون نزدیک شد در درون نور شخصی مبهم به نظر می رسید
گویا قدیسه ای بود که از فرط حیا دیده برزمین دوخته بود و معجر بر رخ کشیده بود
عطر حضورش با هاله نورش در هم آمیخته بود
از شدت نورانیت بسختی قابل رویت بود و گویا خود از جنس نور بود
با ادب تام و خضوعی تمام پیش رفتم دست بر سینه نهادم و سر در پیش افکنده گفتم
شما از کدامین قبیله و از چه عشیره ای هستید؟
با شرمی همراه وقار فرمود ما از قبیله نور و ازخاندان طهارت و حضوریم
من با شعف فراوان ،بی اختیار گفتم من محب اولاد رسول و ذریه بتولم و جان نثار احمد مختار و حیدر کرارم با من بگو که تو کیستی و در این سرزمین در پی چیستی؟
فرمود ما از مدینه الرسول به عزم خاکبوسی ارض طوس و دیدار سلطان سریر ارتضا علی ابن موسی الرضا به ایران آمده ایم
گفتم پس تو همان معصومه ای هستی که فرشتگان به دیدارت مباهات کنند و بدرگاهت عرضه حاجات نمایند؟
لبخندی از سر عطوفت و لطف زد و با مهربانی تمام گفت حاجت میدهیم و شفاعت میکنیم اما…
گفتم اما چه؟
لختی سکوت نمود و آنگه گفت من کنیز بانوی کرامت و خدمت گذار اهلبیت طهارتم
گفتم لطفا روشنتر سخن بگو
گفت من شعاعی از جمال و پرتوی از کمال فاطمه بنت موسی ابن جعفرم همانکه با عصمت قرین است و باطهارت همنشین
آیا هیچ دانی که عصمت چیست و طهارت کدام است و آنرا چه مقام است؟
منکه مبهوت عظمت و جلالتش شده بودم گفتم شما بفرمایید
پس چنین گفت والحق درّ معنی سُفت که
عصمت باطن نبوت و ولایت است و هیچ نبیّ و ولییّ نیست الا آنکه معصوم است یعنی بهرمند ازعصمت است
آنکه معصوم است مقامش نزد خلق نامعلوم است بمانند فاطمه زهرا سلام الله علیها که قدرش مجهول است و قبرش نامعلوم
سپس گفت ما را که میبینی طایفان و والهان فاطمه معصومه ایم که او خود معروف هیچ عارف و عالمی نیست ! مقامش در پرده غیب مستور است و از دسترس خلق بدور وهمگان از رتبه اش مهجور
بعد از این گفتگو بسوی حرم چون کبوتری محترم پرکشید
ما چه دانیم که تو در چه مقامی بی بی
اینقدر هست که بانگ جرسی می آید
سایت ادبستان معرفت-استاد محمد مهدی معماریان ساوجی.