ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۱-۲-۲۴ شرح عیون عین ۴۶ جلسه ۲۹۲

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه ۱۴۰۱/۲/۲۴، درس عیون مسائل تفس /جلسه ۲۹۲/

[موضوع: عین ۴۶ در اثبات قوه قدسیه]

*انسان دارای قواییست، مثل عاقله، واهمه، و دیگر قوا و یک قوه قدسیه که همان مرتبه عقل انسان است منتهی مرتبه اعلی عقل است که حقایق در پیش او حاضر هستند و برای ادراک حقایق احتیاج به فکر و درس و بحث ندارد

و خود این قوه قدسیه هم در افراد مختلف است ودارای شدت و ضعف است

یکی بنیه قوی دارد یکی چشمش قوی است و همین جور در همه قوا ودر خود قوه قدسیه هم همینطور است

افرادی هستند که از این قوه قدسیه بهره‌ای دارند

و بالاترین بهره در انبیاء و اوصیاء است که باز هم در خود آنها هم تفاوت و تفاضل هست

از ابن سینا آقاجان مطلبی آوردند

که می‌بینیم عده‌ای از افراد گول‌اند، کودن هستند و هرچه برای انها توضیح بدهید باز نمی‌فهمند اما آنطرف خط عده‌ای غنی هستند یعنی دارای قوه حدس‌اند

و شما خودتان می‌بینید با انسانهایی که برخورد می‌کنید و حالا این وقتی شدید می‌شود

می‌شود قوه حدس یعنی بدون مقدمه نتیجه را بگیرد و دریافت کند

هر کدام از این قوا مراتبی دارند چه فکر چه حدس و چه خود قوه قدسیه دارای مراتب است.

فراست: نبی اکرم ص فرمودند: از فراست مؤمن بر حذر باشید چرا که او به نور الله می‌نگرد

یعنی ادراکش فقط به حسب ظاهر نیست

چیزهایی ادراک می‌کند که دیگران نمی‌فهمند نمی‌دانند و نمی‌گیرند واین خودش هم شدت و ضعف دارد همین حدس و فراست

و این همان ابتدای قوه قدسیه است

مال اوائل قوه قدسیه است که می‌رسد به مرتبه کشف و شهود که حقایق در نزدش حاضر می‌شوند.

در کتاب حجت کافی از جابر از ابو جعفر ع روایت شده که،

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ لِی یَا جَابِرُ إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْحَیَاهِ وَ رُوحَ الْقُوَّهِ وَ رُوحَ الشَّهْوَهِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَهَ أَرْوَاحٌ یُصِیبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَ لَا تلعب

جابر گوید: از امام باقر (ع) پرسیدم از مبدأ علم (یعنى پیغمبر و امام)، به من فرمود: اى جابر، در انبیاء و اوصیاء پنج روح است: روح القدس، روح ایمان، روح حیات، روح قوت، روح شهوت. اى جابر، به وسیله روح القدس است که از زیر عرش تا درون فرش را می‌دانند، سپس فرمود: اى جابر، به این چهار روح اخیر آفت می‌رسد ولى روح القدس سرگرمى و بازى ندارد.

کسیکه صاحب این روح است می‌تواند امام باشد والا مردم چرا از کسی باید تبعیت کنند که مثل خودشان است.

ازمفضل بن عمر از ابو عبدالله ع روایت شده که:

وی از علم امام پرسید

اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ اَلْإِمَامِ بِمَا فِی أَقْطَارِ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ فِی بَیْتِهِ مُرْخًى عَلَیْهِ سِتْرُهُ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ فِی اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْحَیَاهِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ اَلْقُوَّهِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَهِ فَبِهِ أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى اَلنِّسَاءَ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ رُوحَ اَلْإِیمَانِ فَبِهِ آمَنَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ اَلْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ اَلنُّبُوَّهَ فَإِذَا قُبِضَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِنْتَقَلَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَصَارَ إِلَى اَلْإِمَامِ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَنَامُ وَ لاَ یَغْفُلُ وَ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَزْهُو وَ اَلْأَرْبَعَهُ اَلْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ کَانَ یَرَى بِهِ

مفضل بن عمر مى‌گوید: از امام صادق علیه السّلام از علم امام نسبت به آنچه که در اطراف زمین باشد پرسیدم اینکه خودش در میان خانه است و پرده هم جلوى او افتاده؟ فرمود: اى مفضل، به راستى خداى تبارک و تعالى، در پیامبر پنج روح نهاده: روح حیات و زندگى که به وسیله‌ی آن حرکت کند و راه برود، روح توانائى که به وسیله‌ی آن قیام کند و مبارزه نماید، روح شهوت که به وسیله‌ی آن بخورد و بنوشد و بصورت حلال با زنها بیامیزد، روح ایمان که به وسیله‌ی آن عقیده دارد و عدالت مى‌ورزد، و روح القدس که به وسیله‌ی آن تحمل نبوت کند و چون پیامبر از دنیا برود و جان بدهد روح القدس از او به امام منتقل گردد، روح القدس نه بخوابد و نه غفلت کند.

امام، ایمان به خدا می‌آورد و عدالت به مخلوق می‌کند

ایمان نسبت به بالا دست خودش و عدالت نسبت به پایین دست خودش، باید این دو باشد.

روح الایمان در قرآن، آیه قران (کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)

نوشته است در قلوب انها ایمان را و تأیید کرده به روح خویش …

روایت: از نبی اکرم: فرموده: مؤمن پیوسته روح الایمان با او هست تا وقتی به زنا مبتلا شود پیوندش با روح الایمان قطع می‌شود،

از قران استفاده کردیم حضرت یوسف ع

یوسف

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ

گفت پروردگارا زندان مرا خوشتر است از آنچه خوانندم بسوى آن و اگر بازنگردانى از من نیرنگ ایشان را آهنگشان کنم و بشوم از نادانان (۳۳)

وقتی پیوندبا روح الایمان قطع شود جزو جاهلان است.

مؤمن عالم است بخاطر اتصال به روح الایمان..

این روح الایمان و کتب فی قلوبهم الایمان… خداوند نوشته در قلب اینها ایمان را، در قلب خود ایمان را دارند وقتی نوشته شود چه می‌شود؟ ۗ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ، کسیکه ایمان بیاورد قلب او هدایت می‌شود.

الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ. ایمان به غیب می‌آورد، وبالاخره هم یوقنون بلکه به آخرت یقین دارد و یقین مقام شهود است

لوتعلمون علم الیقین لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، دوزخ را مشاهده خواهید کرد.

امام، دیدنی‌ها را با روح القدس مشاهده می‌کند، روایت است که ستونی از نور برای امام زده می‌شود و همه چیز را در عمود نور می‌بیند.

ایا روح القدس همان روح الامین است؟

قرآن می‌فرماید: نفخت فیه من روحی، از روح خود دمیدم،

در بعضی روایات دارد اینها با هم متفاوت است حضرت روح عظیم‌تر از ملائکه است و محیط بر انهاست، روح واحد است و ملائکه جمع هستند.

بعضی روایات در مورد روح الامین و روح القدس می‌فرماید یکی در سمت چپ در نهر حیات و یکی در سمت راست نهر حیات است، چپ رو به پایین است و راست رو به بالا است در انجا هم تفاضل است،

نکته، روح القدس نمی‌خوابد و بیدار است مثل اینکه کسی نصف شب حاجت دارد و امام هم صاحب روح القدس است و متوسل به امام می‌شود و برای امام خواب و بیداری معنا ندارد چون روح القدس خواب ندارد

اقا جان در الهی نامه می‌فرماید

الهی تا بحال می‌گفتم لا تاخذه سنه و لا نوم الان می‌بینم مرا هم لا تاخذنی سنه ولا نوم

انسان دارای یک تشخص است، خدای عز و جل فرمود، ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه” یعنی خدا دو دل در درون مردی قرار نداده است، بلکه آن ارواح مراتب یک حقیقت ممتد از این نشاء عنصری تا قله که بطنان عرش‌اند.

حضرت وصی در خطبه قاصعه نهج البلاغه فرمود:

، أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذهِ الرَّنَّهُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بنَبیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ،

یعنی نور وحی و رسالت را می‌بینم و بوی نبوت را استشمام می‌کنم، و من نفیر شیطان را به هنگامی که وحی بر آن حضرت ص نازل شده بود شنیدم و پس عرضه داشتم، ای رسول خدا این نفیر چیست؟ فرمود، این شیطان است که از عبادت خویش نا امید گردید، تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آن چه را من می‌بینم، جز این که تو پیامبر نیستی، ولیکن وزیری و تو بر خیری،

تبصره: حکیم سبزواری در تعلیقه بر اسفار

” مقرر شده است که عقول کلیه حالت منتظره ندارند، پس چگونه روح نبوی ختمی ص از مقامی به مقام دیگر

می‌رود؟

بحث شده است عقول کلیه جزو مجردات هستند در انها قوه وجود ندارد که به فعلیت برسد.

در اینجا (عالم ماده) حالت منتظره است مجردات محضه تجرد صرف است

آیه قران

وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ ﴿۱۶۴﴾

و هیچ یک از ما [فرشتگان] نیست مگر [اینکه] براى او [مقام و] مرتبه‌ای معین است (

در عالم برزخ تکامل نیست، تکامل زیر سر ماده است، تکامل مال ماده شیء است نه صورتان، صورت فعلیت شیء است،

مجردات محضه، کمال صرف هستند.

چطور پیامبر از مقامی به مقام دیگر عروج می‌کند در مجردات حرکت راه ندارد، رفتن از مقام به مقام دیگر حرکت است؟

پاسخ، مصحح تحولات ماده بدنی است، بین عقل فعال که با وجود طبیعی بر خورد نکرد با عقل فعالی که با آن برخورد کرد تفاوت است، آن عقل دارای مقام معلوم است و عقل دوم به هر کجا که خدا خواهد قدم گذارد، چنان که پیامبر ص فرمود: لِى مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِى فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ. «براى من در خلوتگاه با خدا، وقت خاصّى است که در آن هنگام نه فرشته‌ی مقرّبى و نه پیامبر مرسلى، گنجایش صحبت و انس و برخورد مرا با خدا ندارند.

جناب سبزواری در تعلیقه و در شرح خویش بر دعای صباح آورده در انجا فرمود:

عقل فعال دارای دو مرتبه است، عقل نزولی، که وجودی فی نفسه داشته و تکمیل کننده نفوس ناطقه است. و عقل فعال عودی (و عروجی در صعود) که غایت حرکت‌های نفس ناطقه در تجوهرش بوده و نفس به اعتبار وجود رابطی‌اش با وی متحد می‌شود.

گویم: سخن وی، ” او غایت حرکات نفس است” یعنی چون وی منتهای سیر نفوس شیقه به کمال است، خدای تعالی فرمود: و ان الی ربک المنتهی ”

الحمدلله علی الولایه

 

دانلود فایل صوتی

۵/۵ - (۱ امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.