۱۴۰۴-۱-۲۶ شرح عیون مسائل نفس جلسه ۳۷۲ انسان دارای دو معاد است
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۴۰۳/۱/۲۶، عیون مسائل نفس
جلسه ۳۷۲
موضوع درس: انسان دارای دو معاد است.
یاد آوری: بحث در مورد معاد جسمانی و روحانی بود.
در بحث معاد و اعتقاد زندگی بعد از مرگ دو نظریه است.
نظریه اول: فلاسفه قدیم چیزی که میتوانند اثبات کنند بقای روح است، که روح بعد از نابود شدن جسم بقا و سعادت و شقاوت دارد، سعادت و شقاوتی از جنس خود روح که مجرد صرف است یعنی آنها فقط میتوانند لذات و آلام روحانی را اثبات کنند.
نظریه دوم: معاد جسمانی که شرع میگوید اینست که بعد از این دنیا ما در عالمی دیگر دارای بدن و جسمی هستیم که با آن زندگی میکنیم.
آیا همین جسم زنده میشود و زندگی میکند؟!! خیر. ملاصدرا مسئله را موشکافانه پیاده کرده است و اثبات میکند که معاد هم جسمانی است و هم روحانی، هم لذات عقلی وجود دارد هم لذات جسمانی، بعد از مرگ ما با بدن آخرتی زندگی میکنیم و آن این بدن نیست ولی عین این بدن است، این بدن تاب تحمل لذات و آلام آن عالم را ندارد ولی در آنجا انسان بدنی دارد که وقتی دیده شود همه میدانند او فلان شخص است که در دنیا بوده است زیرا عین بدن دنیوی اوست.
ابن سینا به بدن اخروی قائل است و این را از لابلای کلمات او میشود بیرون کشید، در جایی ابن سینا فرموده از نظر استدلال برایم معاد جسمانی اثبات نشده است، ولی چون پیامبر اکرم فرموده است قبول میکنم.
در قیامت هرچه پیش میآید چه لذات و چه آلام مطابق با آن ملکاتی است که انجام داده شده توسط خود شخص.
از سر این وفاق در گفتار عز من قائل «جزاءً وفاقا»…
هر عذابی مخصوص عملی خاص است یعنی هر عملی جزای خاص خود را دارد مثل دنیا که هر درختی میوه خاص خود را دارد. میوهها با درختان خود تناسب دارند ولی ما نمیفهمیم، مثلاً اینکه چرا میوه درخت خرما اینطور است؟ تناسبات را نمیدانیم، اعمال هم همینطور است، جزا با عمل تناسب دارد و اصلاً خود عمل را عرضه میکنند که میشود جزای آن.
در احادیث و روایات نگاه که میکنیم میفرماید شخص حرام خوار به صورت خوک در میآید، شخص متکبر به صورت مورچه در میآید و….
مراد سابقان مقربند که بهشتهای ایشان جنات نعیم میباشد…
((فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ))
جنت از پوشیدگی است.
جنات نعیم مقام ولایت است که پوشیده است.
علامه حسنزاده آملی فرمودند کسی که به لقاء الله میرسد، در آخرت باغ و بهشت و حوری و قصر دارد اما مزید بر آنها مقامات عالیه را هم داراست.
در سوره واقعه درباره روز قیامت، مردم را در روز قیامت به سه گروهِ اصحاب یمین، اصحاب شِمال و سابقون دستهبندی میکند.
یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ
نوجوانانى جاودان پیوسته بر گرد آنان مىگردند.
یعنی اینها نشستند و آنها دور اینان میچرخند پس اینان محور و قبله هستند.
وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ
و زنانى سفید روى، درشت چشم و زیبا، همچون مروارید در صدف.
حورالعین هم طواف میکنند بر گرد اینها، علاوه بر پسر بچهها.
حالا منظور چیست؟!! یعنی خیلی فاصله است بین طواف کننده و کسی که طواف میشود.
میخواهد بگوید حورالعین و تمام لذات و نعمات در آنجا شعاع و پرتویی از وجود و نفس این شخص هستند که به گرد او میچرخند و او قبلهی آنان است.
تمام بهشتش برای خود آن شخص است که به دور او طواف میکنند یعنی او قطب آنهاست.
مقربان از بس که توجه به مافوق دارند به هیچکس توجه نمیکنند، گرچه بهشت و حوری و قلمان دارند ولی توجه آنها جای دیگر است، همانطور که در دنیا توجهی به دنیا و لذات آن نمیکردند و درهر حالی متوجه حق بودند.
امیرالمؤمنین ع فرمود: یا دنیا غُرّی غَیری.
ای دنیا دیگری را گول بزن.
این گفتهی ابن سینا که میفرماید صور خیالی از صور حسی سستتر نیست بلکه شدیدتر است سخنی بسیار بلند است و خیلی نزدیک میشود به اعتقاد حکمت متعالیه در مورد معاد.
وقتی که از ماده قطع تعلق کردید میبینید که خیال قویتر از حس میشود، چون حس هزار گونه حجاب دارد.
این کلام صور خیالی از صور حسی سستتر نیست اشاره دارد به بحث معاد جسمانی.
بحث شریعت درمورد معاد جسمانی جدا از اثبات فلسفی معاد جسمانی است زیرا استدلالی نیست بلکه شهودی و تقلیدی است.
در فلسفه فقط معاد و جزای عمل را میشود اثبات کرد، از طریق اتحاد عاقل معقول میشود اثبات کرد که هر عملی که انجام میدهید با شما متحد میشود و در عالم آخرت بروز میکند پس جزای عملتان را میبینید.
فلسفه فقط تا اینجا میداند لذا در اسفار وقتی بحث معاد میآید ملاصدرا کلی حدیث و آیه قرآن میآورد زیرا با فلسفه نمیشود پیش رفت چون عقل فقط کلیات را اثبات میکند.
کشف و شهود انبیا و اولیاست که میبیند مثلاً کسی که مال یتیم را میخورد دارد آتش میخورد، با چشم برزخی است که اینها را میبیند ولی با فلسفه نمیشود اثبات کرد.
یازده اصل را ملاصدرا اثبات میکند تا بحث معاد جسمانی را مطرح کند چون بحث معاد جسمانی خیلی سنگین است.
در دعای ندبه میخوانیم «: «و عرجت بروحه الی سمائک
در نسخه اصلی (بروحه) ندارد و کسانیکه این کلمهی روح را اضافه کردهاند دلیلش اینست که معراج جسمانی و معاد جسمانی را نمیفهمند.
معراج جسمانی و معراج روحانی درست مثل معاد جسمانی و روحانی است.
معراج هم روحانی است و هم جسمانی، یعنی هم سیر عقلی است و هم سیر عوالم مثالی و ملکوتی است.
تجسم اعمال هم همین است، اعمال آن طرف تجسم پیدا میکنند مثلاً زمانی که ذکر گفتهاید در آن طرف به صورت پرندهای زیبا میآید و دور شما میچرخد و یا یک درخت بسیار زیبا برای شما به وجود میآید.
روایت: ابوالجارود از امام باقر (ع) نقل کرده است که پیامبر خدا (ص) فرمود: هر کس «سبحان الله» بگوید خداوند برای او در بهشت درختی میکارد، و هر کس «الحمد لله» بگوید خدا برای او نیز در بهشت درختی خواهد کاشت، و هر کس «لا اله الا الله» بگوید خداوند برای او هم در بهشت درختی می نشاند، و هر کس «الله اکبر» بگوید خدا در برابر آن برای او نیز درختی میکارد. پس مردی از قریش گفت: ای رسول خدا، درختان ما در بهشت فراوان است! فرمود: آری، ولی بترسید از اینکه آتشی بفرستید و آنها را بسوزانید، و این همان سخن خداوند است که میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید و اعمال خود را تباه نکنید.
این ذکرها و اعمال نیک آن طرف شکل پیدا میکند، نماز به صورت یک انسان شکل پیدا میکند، اگر نماز با حال و درست خوانده شود آن طرف انسانی باحال و سالم است و اگر انسان نمازش بیحال باشد آن طرف به صورت یک انسان مریض و بیحال بروز میکند.
میفرماید ما کلمهی تجسم اعمال، یعنی لفظش را در قرآن و حدیث نداریم بلکه تعبیری است که از آنها مستفاد است یعنی اصطلاحی است که از قرآن و حدیث بیرون کشیده شده و هیچ اشکالی در آن نیست.
حالا ممکن است یک عملی باشد که بروزش در آخرت فوق جسمانی باشد یعنی عقلی و روحانی باشد که در اینصورت شما آنجا یک حقیقتی را شهود میکنید که فوق جسم است و چیزهایی می ببینید که اصلاً نمیتوانید بگویید جسماند.
شیئیت شیء به صورتش است نه به مادهاش.
توضیح: هر شیئی یک صورت و یک ماده دارد، این کتاب یک صورت و یک ماده دارد اما کتاب بودنِ کتاب به صورت کتاب است یا به ماده کتاب است؟ شما میتوانید این کتاب را خیس کنید، خیس بخورد تبدیل به خمیر بشود و دوباره یا آن چیز دیگری بسازید پس کتاب بودن کتاب به خاطر صورت آن کتاب است نه به خاطر ماده آن.
میخواهد بگوید شما بعد از مرگ بدنی دارید با همین صورت حالا مادهاش عوض بشود، آیا شما عوض میشوید؟ میگوید نه صورتش محفوظ است و وجودشی تشخص وی میباشد و جسم دهری همان بدن مادی است اما مادهی دنیوی را ندارد اما عیناً همان است و تفاوتشان به کمال و نقص است و آن کامل است و این بدن دنیوی ناقص است.
در قرآن آمده است: روزی که زمین به غیر زمین تبدیل میشود (تبدل الارض غیر الارض)
که یک تعبیرش همین زمین بدن ماست که به غیر این زمین تبدیل میشود، به بدنی غیر از این بدن تبدیل میشود.
میگوید: یعنی همان جوری که شما الان در عالم بیداری بدن دارید، در عالم خواب هم همان بدن را برای خودتان میبینید .
هنوز هم خیلیها میگویند خداوند همین ذرات خاکی را در دنیا جمع میکند و برانگیخته میکند در حالیکه نمیداند عالم آخرت ورای عالم ماده است و محیط است به این عالم و اصلاً این بدن مادی با مرگ نابود و تجزیه میشود و ما بدنی میخواهیم آخرتی که مخصوص عالم آخرت باشد و این را هم نمیفهمند که باتوجه به مبحث حرکت جوهری ماده اصلاً قرار و سکون ندارد و هر لحظه در حال تغییر است، ما با کدام ذرات دوباره تشکیل میشویم؟ مگر شخصیت و تشخص ما به ذرات خاکی و بدن دنیوی ماست؟ خیر، و تجدد امثال را هم نمیفهمند که فیض حق دم به دم افاضه میشود و هر دم صورتها معدوم و ایجاد میشوند و از اینها هم بگذریم اصلاً سلولهای همین بدن دنیوی هرچند دقیقه یکبار به کلی تغییر میکنند پس تشخص ما به نفس ماست که مجرد از ماده است.
این نکته را خیلی دقت کنید در بحث معاد
((چنانکه صورت شخصی بدنی با حرکت جوهریاش لحظه به لحظه در مادهای تازه قرار میگیرد)) لحظه به لحظه است زیرا آن ماده نخست تحلیل رفته و از بین رفته و حل شده و بدل ما یتحلل جای وی را گرفته است ((در حالی که تشخص و وحدت وی محفوظ است))
شما چرا غذا میخورید؟ اگر غذا نخورید چه اتفاقی می افتد؟ (بدل ما یتحلل) لاغر میشوید لاغر میشوید لاغر لاغر لاغر پوست و استخوان چرا؟ چون بدن شما دارد حل میشود، شما غذا میخورید که جای آن را پر کند مثل یک شهر که افرادش میمیرند لذا باید بچه به دنیا بیاید تا جمعیت شهر حفظ شود.
ماده در صورت به طور مبهم و عموم اخذ شده است…
یعنی همان بحث جمعیت شهر که گفتیم، در شهری افرادی میمیرند و افرادی متولد میشوند پس تغییر عظیمی صورت گرفته است اما باز ما می گوییم جمعیت آن شهر.
اصلاً ماده دم به دم دارد عوض میشود، در تجدد امثال و حرکت جوهری میگوید ماده دم به دم دارد عوض میشود و ثابت نیست.
صورت به خاطر ضعف و نقص در جوهریتش به ماده نیازمند است که جوهریت پیدا کند بنابراین بدن محشور در روز نشور عین بدن دنیوی است یعنی صورتش عین همین صورت و همین بدن دنیاست، اینجا یک ماده مبهمی داشت که در آنجا در آن عالم از آن ماده مبهم مبراست.
پس اصل آن صورت است یعنی آن صورتی که آنطرف داریم و این فهمش خیلی مهم است و نفهمیدن همین مطلب متکلمین را به ژاژ خواهی وادار کرده است.
بدانیم که بدن محشور ما در روز نشور عین همین بدن دنیوی ماست.
الحمدلله علی الولایه