ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۳-۹-۱۱ شرح عیون مسائل نفس عین ۵۷ جلسه ۳۶۴ مزاج عنصری و روحانی

: بسم الله الرحمن الرحیم

یک شنبه ۱۴۰۳/۹/۱۱، عیون مسائل نفس

جلد دوم، جلسه ۳۶۴

عین ۵۷

موضوع: مزاج عنصری و روحانی.

مزاج به چه معناست؟!!

عناصر و مواد مختلف را که باهم ممزوج کنیم مزاج به وجود می‌آید.

چه موقع گفته می‌شود ممزوج شده است؟!! وقتی صورت مواد و عناصر از بین می‌رود و یک صورت جدید به خود می‌گیرد می‌گوییم مزاج حاصل شده است.

هر مزاج یک خاصیتی دارد.

انواع مزاج عنصری:

سرد و مرطوب، سرد و خشک، معتدل، گرم و مرطوب و گرم و خشک که این‌ها هم شدت و ضعف دارد.

انسان مزاجی دارد که دارای حیات است، هر مزاجی دارای حیات نیست.

هر کدام از اعضای بدن هم مزاج خاص خودش را دارد مثلاً مغز مزاجش سرد و تر و

قلب مزاجش گرم و تر است و و و….

این مزاج ما خیلی وقت‌ها خلقیات و رفتار ما را مشخص می‌کند.

مثلاً آنکه مزاج گرم و خشک دارد عصبی‌تر است و آنکه مزاج سرد دارد بی‌خیال و تنبل می‌شود، آنکه مزاج خشک دارد حافظه‌اش قوی‌تر است.

اما صحبت در این است که غیر از مزاج عنصری یک مزاج روحانی هم داریم.

نفس را مرکبی دیگر غیر از این بدن مرکب عنصری است….

حالت‌های روحانی انسان، بلکه کارهایی که انسان انجام می‌دهد و علمی که کسب می‌کند و… بروی روح و نفس انسان اثر می‌گذارد حالا این‌ها ترکیب می‌شود و یک مزاج و یک حقیقتی شکل می‌گیرد که آن را مزاج روحانی میگوییم که غیر از مزاج جسمانی است.

همانطور که وقتی انسان غذای سرد می‌خورد مزاج او سرد می‌شود و یا گرمی می‌خورد مزاج او گرم می‌شود آن مزاج روحانی هم از کارهایی که انسان انجام می‌دهد تغییر صورت می‌دهد.

وقتی این بدن متلاشی شود مزاج روحانی از بین نمی‌رود که اهل بهشت و جهنم نسبت به همین نوع مزاج است که از هم جدا هستند و تفریق دارند و ربطی به جسم دنیایی آنها ندارد.

آن کسی که گناه کرده مزاج روحانی او به هم ریخته لذا وجود او اقتضای شر و آتش می‌کند.

أُولَٰئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ… این‌ها مثل چهارپا گمراه‌تر هستند…

یعنی صفت حیوانیت به خود گرفته‌اند بلکه پست‌تر که حیوان هم آن کارها را انجام نمی‌دهد، این بخاطر همان مزاج روحانی آنهاست.

وقتی تعین بدن از بین برود نفس ناطقه از بین نمی‌رود، و صفات اخلاقی و روحانی انسان باقی می‌ماند مانند ترحم و مهربانی و شجاع و ادب و سخاوت ووو…

مثلاً آقا امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه شجاع بود ولی هیچ وقت حاضر نبود دانه‌ای را از دهان مورچه‌ای بگیرد این به خاطر هیئت وحدانی و مزاج روحانی اوست.

برای بعضی از گناهان مثل زنا و شرک و قتل نفس وعده خلود در جهنم داده شده است، چرا؟!!! زیرا اثر آن طوری است که حالت وحدانی و مزاج روحانی انسان را به هم می‌زند تا ابد، مگر اینکه کسی توبه کند و آن حالت حاصل شده را بشکند و اصلاحش کند.

«شرح عین ۵۷ در مزاج عنصری و روحانی»

متن کتاب (و از این عیون جوشان…..)

از این بحث مطلب اجر و جزا و عقوبت و معاد اثبات می‌شود.

فرموده شد وقتی مزاج روحانی حاصل می‌شود با از بین رفتن بدن از بین نمی‌رود، همین مزاج است که آن طرف می‌شود بدن مثالی و آخرتی انسان و می‌شود مصدر احکام و آثار.

مهم است که با چه مزاجی وارد برزخ می‌شویم.

مزاج بعضی همچون مزاج سگ است و بعضی بوزینه و بعضی کرم و مورچه و…

باید با مزاج انسانی و الهی و پاک و معتدل وارد برزخ شویم.

از همین مزاج روحانی است که گاهی وقت انسان قدرت تصرف پیدا می‌کند و کراماتی از او بروز می‌کند حتی گاهی وقت اصلاً نمی‌داند چنین قدرتی دارد، گاهی برای انسان قدرت‌هایی است که خود از آن بی‌خبر است و ناخودآگاه آن قدرت‌ها از او اعمال می‌شود مثل پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله که وقتی از کوچه رد می‌شد مریض‌ها خوب می‌شدند بدون اینکه بخواهد تصرف کند، و یا اینکه اگر زنی زایمانش سخت بود می‌گفتند حضرت خدیجه می‌آمد بچه به دنیا می‌آمد می‌گفتند پای او سبک است این بخاطر همان مزاج روحانی آنهاست که اثر می‌کند.

در آخر فصل هفتم و موقوف هشتم الهیات اسفار این است که اگر از مرگی که مردم از آن هراسان تحقیر گردد معلوم می‌شود که معنا و غایت….)

مرگ انتقال از یک نشئه پست به نشئه بالاتر است.

در این طبیعت مراتب استکمالی داریم، گندم اول دانه است، باید کاشته شود ریشه بزند و مراتبش طی بشود تا بشود خوشه گندم.

در طبیعت هر چه که بخواهد کامل شود باید صورت قبل را رها کند و صورت جدیدی به خود بگیرد، باید صورت شکوفه از بین برود تا میوه سیب به وجود بیاید.

مرگ هم همینطور است، انسان باید این پوسته را رها کند تا به مرتبه بالاتر برسد.

 

باید نطفه صورت خود را رها کند تا صورت انسانی پدیدار شود و انسان هم باید این بدن را رها کند تا به ملکوت بپیوندد پس این بدن مادی می‌شود پوست او که رها می‌شود.

مثل یک پروانه یا مار که وقتی پوست اندازی می‌کند صورت قبلی او به صورت پوست باقی می‌ماند، انسان هم همینطور است وقتی که می‌میرد بدن او به صورت پوست باقی می‌ماند.

مراسم و احکام اسلام برای دفن میت به خاطر اینست که این بدن متعلق به یک مؤمن بوده و به خاطر احترام، بدن او را غسل می‌دهند و به خاک می‌سپارند وگرنه حقیقت انسان که به زیر خاک نمی‌رود، انسان بدن دیگری دارد و سیر عوالم می‌کند و فقط باید هیکل طبیعی را رها کند تا بتواند بالاتر رود.

حرارت غریزی چیست؟!! بدن هر حیوان زنده گرم است، این حرارت از کجاست؟!!! قدما می‌گفتند آتش الهی است و فرشته‌ای که قابض ارواح است این حرارت را تحت تصرف دارد.

این حرارت رطوبت را از بین می‌برد همانطور که برای خشک شدن لباس خیس از گرما استفاده می‌شود.

این حرارت در بدن ماست و باعث ازبین رفتن رطوبت بدن می‌شود حالا وقتی این رطوبت ازبین برود بدن خشک می‌شود و انسان می‌میرد اما کار آن آتش الهی این نیست که رطوبت‌ها را بسوزاند تا انسان از بین برود، زیرا خدا دوست ندارد انسان بمیرد، پس چرا انسان می‌میرد؟!! زیرا خدا می‌خواهد بنده‌اش برسد به حیاتی دیگر که در مرتبه عالی‌تر است.

کار این حرارت تبدیل مزاج و تحلیل بدن و تحریک مواد است، به خاطر مزاج حاری که دارد مواد را لطیف می‌کند.

این بدن دنیایی چون از اضداد تشکیل شده است مثل اسب چموش است، اما آن مرکب آسمانی از اضداد تشکیل نشده لذا رهوار است.

سیر در هر عالمی مرکب خاص خودش را دارد.

رسول اکرم صلوات الله علیه و آله وقتی به معراج رفت در آغاز بر براق سوار بود و بعد از آن به مرتبه دیگر که رفت سوار بر رفرف شد پس هر عالم مرکب خاص خودش را دارد و بدن و مرکب هر عالم متفاوت است.

آقا جان (علامه حسن‌زاده آملی) می‌فرماید عمل سازنده بدن اخروی است و علم روح آن را می‌سازد.

بدن هم فقط جسم انسان نیست بلکه آن بهشت‌ها و نعمات اخروی همگی بدن شما محسوب می‌شود، آن باغ‌ها بدن شما محسوب می‌شود پس به گونه‌ای نیست که بتوان آن را با دنیا قیاس کرد.

در بهشت هم بعضی‌ها فقیر اند، روایت:

کسی که نماز عصر را نخواند و سبک بشمارد فقیر محشور می‌شود و روایت دارد که او در بهشت هرروز باید مهمان این و آن بشود.

انسان‌های بهشتی خیلی با هم متفاوت هستند و حکایت یک درجه یا دو درجه اختلاف نیست.

هر مرگی علتی دارد.

می‌گویند حرارت غریزی رطوبت را کم می‌کند و کم کم انسان می‌میرد.

این یک حرف است که رطوبت کم می‌شود، الان کشف شده در انسان ژن پیری وجود دارد که وقای آن ژن فعال می‌شود کم کم بدن رو به فسردگی می‌رود.

در سوره واقعه ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَینَکمُ الْمَوْتَ…..

ما مرگ را در بین شما مقدر ساختیم.

در ژن هر کسی مرگ مشخص شده است، هم علتش هم زمانش و زمان مرگ که برسد هرچقدر هم که سالم باشید مغز به بدن دستور می‌دهد که سلول‌ها دیگر کار نکنند، ولی سر انسان تا دقایقی کار می‌کند دست پا از کار می‌افتد تا آخرین لحظه که سر هم خاموش می‌شود.

صورتی پست‌تر فدای صورتی اشرف شود و نه اینکه نوعی نازل‌تر و پست‌تر غذای نوعی اکمل و اعلا شود چنانکه عناصر غذای مرکبات شود و مرکبات غذای نباتات و حیوان و همه آنها دیگر غذای انسان می‌گردد و به همین شرافت و فضل وی کامل می‌شود و استعداد آمادگی برای رکوب و سفر به محل انوار پیدا می‌کند.

انسان کامل‌ترین مزاج را دارد و آماده می‌شود برای رفتن از این قریه که اهل آن ظالم هستند…

دنیا روستایی است که اهل آن ظالم‌اند.

جناب افلاطون می‌فرماید من تعجب می‌کنم چطور آب گرم مرده را زنده نمی‌کند!!! زیرا انسان حرارتی در بدن دارد که علت حیات اوست ولی جنس آن حرارت با گرمی آب فرق دارد.

واسطه بین بدن و نفس روح بخاری است.

روح بخاری آلت همه قواست که همه قوا با آن کار می‌کنند.

آتش نیاز به اکسیژن دارد، جالب است حرارت بدن ما هم نیاز به اکسیژن دارد، به خاطر همین است که انسان نفس نکشد می‌میرد و آن آتش درونش خاموش می‌شود.

و جالب اینست که آتش وجود ما به همان اندازه اکسیژن می‌خواهد که آتش طبیعی در بیرون به آن نیاز دارد.

سرما منافی حرارت است.

چرا فرموده شده آب سرد نخورید ضرر دارد برای مزاج (آقاجان می‌گوید بستنی و کیم و فالوده و یخ نخورید.)

در جوانی بدن مقاومت می‌کند اما در پیری انواع بیماریها به سراغ انسان می‌آید.

 

شیخ در آخر فصل اخیر نفس شفا که فصل هشتم از مقاله پنجم آن است در بیانات آلات نفس می‌گوید:

آلت نفس حار غریزی است اصلاً کارش با این صورت می‌گیرد جسم لطیفی است در منافذ بدن سریان دارد.

واسطه نفس و بدن روح بخاری است.

انسان به جز قوای غضبیه و شهویه روح بخاری را هم باید داشته باشد، زیرا روح بخاری علتی برای حرکت است.

و چون نفس یکی است پس لازم است که نفس را اول تعلقی به بدن باشد و از همان جا بدن را تدبیر کرده و رشد دهد و اینکه آن تعلق به توسط روح بخاری باشد و اول کاری که نفس می‌کند ایجاد عضوی است که به واسطه آن قوای خویش را در دیگر اعضا به واسطه این روح بفرستد، و آن عضو اولین متکون از بین اعضا است و اولین جای تولد این روح می‌باشد و این موطن همان قلب است که تشریح متقن بر این مطلب دلالت دارد.

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.