ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۳-۹-۶ شرح فص فاطمیه جلسه ۱۴۵ درجات و مراتب بهشت

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه ۱۲۰۴/۹/۶، درس فص فاطمیه

جلسه ۱۴۵، فصل ۱۹

موضوع: درجات و مراتب بهشت

در بهشت بعد از انبیاء و صدیقین کسی به حسب درجه برتر از قاری قرآن نیست.

ما قرآن را به ارث دادیم، (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکتَابَ)

در قرآن خیلی درمورد تعلیم و تدریس صحبت شده است و باید قرآن را خواند و آموخت و در زندگی پیاده کرد.

قرآن نور است و با خواندن آن انسان بصیرتی خاص پیدا می‌کند.

قرآن بزرگترین معجزه الهی است و نباید از آن غافل ماند.

از تلفیق دو حدیث یاد شده به درجات بهشت و مائده‌های مأد به الله یعنی قرآن کریم- و اطوار و شئون ارتقاء و اطلاع نفس ناطقه انسانی آشنا می‌شویم.

حدیث اول (من مدینه حکمتم، و حکمت بهشت است پس جانی که شهر حکمت است خود بهشت است…)

تمام بهشت در جان رسول الله است.

حدیث دوم درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و قرآن حکیم است پس بهشت است و آیات آن همه حکمت‌اند پس بهشت‌اند، و درجات بهشت به عدد آیات قرآن‌اند.

تمام درجات بهشت در وجود رسول الله است هر چقدر ما انسان قرآنی بشویم به همان اندازه درجات بهشت در وجود ماست.

رسول الله خود بهشت است و هر کس به هر درجه‌ای از بهشت برسد به درجه‌ای از وجود رسول الله رسیده است و همینطور امیرالمؤمنین و بقیه ائمه.

روایت در مورد خانم فاطمه زهرا (س)

خداوند وقتی که می‌خواهد در بهشت به همسران اولیا هدیه بدهد یکی از لباس‌های خانم فاطمه زهرا را هدیه می‌دهد.

یعنی به هر درجه‌ای می‌رسند یکی از شئونات فاطمه زهرا را دارا می‌شوند و از کمالات ایشان بهره‌مند می‌شوند.

نکته مهم (گاهی وقت در قرآن می‌فرماید ((لهم درجات)) برای آنها درجات است اما در جای دیگر می‌فرماید ((هم درجات)) آن‌ها درجاتی نزد خداوند هستند یعنی این‌ها خودشان درجه هستند)

مقامات دنیایی با آخرتی تفاوت دارد مثلاً وقتی کسی در دنیا شهردار می‌شود مقام او با ذات او فرق دارد اما در آخرت مقام عین ذات می‌شود، اصلاً درجه خودش می‌شود، خودش بهشت می‌شود مانند کسیکه اینجا پزشک شده است، این پزشک بودن را نمی‌شود از شخص جدا کرد.

در روز قیامت گفته می‌شود بخوان و هر کجا که می‌خواهی برو.

مثلاً بخوان آیه «فَبِأَی ءَالَآءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ» را و برو به فلان مکان در بهشت و…

حالا ببین هر انسان مؤمنی بهشتی است که نعمات مختلف و متفاوتی در آن است.

درجات اشاره به صعود انسان دارد و درکات در مقابل درجات است که به سقوط و هبوط انسان اشاره دارد (انا بالله عائذون)

خداوند سبحان که انسان را بالا می‌برد آن را با درجات تعبیر می‌کند:

«الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ..»

«هم درجات عندلله»

«فَأُولَٰئِک لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَیٰ»

در اینجا که (لهم) می‌گوید، یعنی هنوز نرسیده‌اند به آن درجات ولی برای آنها هست، ولی در آیه وسط آنها خودشان درجه هستند.

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْک الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا»(پناه بر خدا)

«فی» اشاره به سجن و زندان دارد.

جهنم احاطه دارد بر آنها که در درک اسفل هستند.

قرآن ۱۱۴ سوره دارد که مطابق با اسم جامع می‌شود.

قرآن عوالمی دارد، بطونی دارد، یک حقیقت کتبی دارد که همین قرآن نوشته شده است «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ» و هیچ چیز در عالم نیست جز آنکه منبع و خزانه آن نزد ماست.

خزینه قرآن در نزد خداوند است یعنی آن حقیقت باطنی قرآن که کتاب مکنون است و در لوح محفوظ است.

غیر از این حقیقت کتاب مبین هم هست.

لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ

این آیه ربطی به وضو ندارد بلکه منظور اینست که فقط طاهران می‌توانند برسند به حقیقت باطنی قرآن.

آن کتاب مکنون را مس نمی‌کنند مگر مطهران به حکم آیه قرآن مطهران (إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا) اهل بیت‌اند.

آن حقیقت تنزل کرده و شده این صورت این کتابی که در دست ما است.

امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام فرموده است

وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَی مِثَالِهِ (خطبه ۱۵۲)

بدان، که هر ظاهری را باطنی است همانند آن.

قرآن ظاهر است و باطنی دارد که باطن آن کتاب مکنون است.

سوره شعراء

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ۱۹۳

(جبرئیل) روح الامین (فرشته بزرگ خدا) آن را نازل گردانیده.

عَلَیٰ قَلْبِک لِتَکونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ

بر قلب تو، تا از بیم دهندگان باشی، (۱۹۴)

بِلِسَانٍ عَرَبِی مُّبِینٍ

به زبان عربی روشن و گویا (۱۹۵)

 

روح الامین چه چیزی را نازل کرد بر قلب رسول الله که آن به زبان عربی درآمد؟

حقیقت ولایت بود.

روایت: آن ولایت امیرالمؤمنین بود یعنی حقیقت انسان کامل قرآن است قرآن صورت کتبیِ انسان کامل است.

اگر بخواهیم حقیقت رسول الله و امیرالمؤمنین را بنویسیم می‌شود قرآن.

قرائت هم در هر نشئ صورتی دارد، قرائت در این نشأ با لب و دهان است مطابق عوالم و نشأ قرائت‌ها تفاوت دارد. مثلاً در عالم خواب که با آن بدن برزخی حرف می‌زنی طور دگر است آن دهان کاری به این دهان ندارد آن گویاست و این بسته و خاموش

«تا بدانی که تن آمد چون لباس

رو بجو لابِس، لباسی را ملیس»

بدن مثل لباس است کسی که لباس تن کرده دنبال این بدن نباشید بروید به سراغ روح

«روح را توحید الله خوشترست

غیر ظاهر دست و پای دیگرست»

روح دوستدار توحید است غیر از این ظاهر دست و پای دیگری هم دارید.

«دست و پا در خواب بینی و ائتلاف

آن حقیقت دان مدانش از گزاف»

«آن توی که بی بدن داری بدن

پس مترس از جسم و جان بیرون شدن»

وقتی انسان می‌خوابد دست و پایش از کار می‌افتد ولی در خواب می‌شنوید می‌بینید راه می‌روید آن چه کسی است آن بدن اینجا افتاده بدون این بدن هم دارید راه می‌روید، پس از مردن نترسید باز هم بدنی دارید.

«روح دارد بی بدن بس کار و بار

مرغ باشد در قفس بس بی‌قرار»

روح بدون بدن کار می‌کند حالا اگر از بدن خارج شود کارهایی انجام می‌دهد.

«باش تا مرغ از قفس آید برون

تا ببینی حرف چرخ او را زبون»

از مرتع وصال هم بالا بروید هرچه بالاتر بروید دیده می‌شود یک قرآن دیگر یک قرائت دیگر درجات دیگر آنجا حقیقت قرآن را مشاهده می‌کنید.

امام باقر علوم نبیین فرموده است: دعای سحر

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ کَلِماتِکَ بِاَتَمِّها وَکُلُّ کَلِماتِکَ تاَّمَّهٌ اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِکَلِماتِکَ کُلِّهَا

خدایا از تو خواهم به تمامترین کلمات (و سخنانت) با اینکه همه سخنانت تمام است خدایا از تو خواهم به همه سخنانت.

همه کلمات تو تام است ولی بعضی‌اتم هستند، خدایا تو را می‌خوانم به تمام کلماتت

««یک معنای کلمه انسان کامل است»»

از معلم اول ارسطو منقول است … الإنسان العقلی فیه جمیع الأعضاء- آلتی فی الإنسان الحسی علی وجه لائق

در انسان عقلی جمیع اعضا که در انسان حسی هست وجود دارد بر وجهی که لایق آن است.

همه اشیا بر سه قسم هستند:

۱- اشیاء حسی (مثل درخت حسی که در عالم طبیعت دیده می‌شود)

۲ اشیاء مثالی (همان درخت حسی در مرتبه خیالی شماست اما ماده ندارد کون و فساد در آن راه ندارد)

۳- اشیاء عقلی (آن مفهوم درخت است، این درخت عقلی و کلی شامل همه درختان با همه‌ی ویژگی‌های مختلفشان می‌شود)

یا مثلاً انسان عقلی شامل انسان سیاه پوست کوتاه قد بلند قد چاق و لاغر و و و…. می‌شود.

حیوان عقلی شامل سوسک و پشه و فیل هم می‌شود پس حیوان عقلی از فیل تا پشه را شامل می‌شود، واقعاً عجیب است، آن حیوان عقلی چه چیز است و چه صورتی دارد؟؟؟ که هم فیل و هم پشه را شامل می‌شود!!!!

بعضی از فلاسفه غربی در مورد این کلی گفتند عوارض و زوائد حذف می‌شود انسان در اینجا خانه و ووو… این خصوصیت را دارد در کلی وقتی خصوصیات حذف می‌شود با انسان دیگر که خصوصیات او هم حذف می‌شود نزدیک‌تر می‌شود مثلاً زمان و مکان که کنار برود حالا خصوصیات که پاک بشود منطبق می‌شوند روی هم.

که نادرست است.

فلاسفه اسلامی می‌گویند اینطور نیست انسان عقلی یک چیز مبهم نیست. جناب ارسطو می‌گوید هر چیزی که در انسان حسی هست در انسان عقلی به نحو اتم وجود دارد.

جناب ارسطو می‌فرماید:

هر چیزی که در انسان حسی هست در انسان

عقلی هست یعنی انسان عقلی چشم دارد و دست

و پا دارد؛ هر چیزی که این انسان حسی

دارد این انسان عقلی به نحو اتم آنرا دارد؛ نه اینکه مبهم باشد! اما یکسری عوارض از او برداشته می‌شود مانند زمان و مکان؛ زیرا او در قید زمان و مکان نیست اما این نیست که از کمالاتش پاک بشود تا بشود یک مفهوم کلی؛ این را گفتیم که ذهنتان بسوی انسان عقلی برود.

️علامه حسن زاده آملی می‌فرماید:

آنچه که در این عالم هست در مرتبه عقل به نحو

اتم موجود است.

آن انسان عقلی تنزل کرده؛ قید زمان و مکان خورده و متکثر شده است؛ چون در عالم عقل زمان و مکان نیست همه چیز واحد است و ما بیشتر از یک انسان عقلی نداریم.

یک انسان کلی داریم که شامل همه می‌شود

چون زمان و مکان است که همه را ازهم جدا می‌کند.

زمان و مکان دو مادر کثرت اند که کثرت

بوجود می‌آورند و در عالم عقلی کثرت نیست

 

چون در آنجا زمان و مکان نداریم.

در عالم عقلی ۴ =۲×۲ یکی است.

فقط یکدانه داریم؛

«در عالم عقلی هر چیزی یکدانه است»

پس آنچه در عالم حسی هست به نحو اتمی که

لایق اوست در عالم عقلی هست.

هر حقیقتی وقتی تنزل پیدا می‌کند و اندازه می‌خورد وارد عالم ماده می‌شود؛ یعنی در «لیله القدر» اندازه می‌خورد و زمان مند و مکان مند می‌شود و خصوصیاتی به خود می‌گیرد، لذا ما متکثر می‌شویم.

درحالیکه ما یک روح هستیم که متکثر شده‌ایم.

«متحد بودیم و یک جوهر همه»

به قول بابا افضل کاشی که می‌فرماید:

مثل نور خورشید که از سوراخهای متفاوت

یک اتاق می‌تابد به داخل اتاق؛ در اصل یک نور است اما شما ده تا نور می‌بینید که متکثر شده است این بخاطر سوراخ‌های اتاق است که همان تعینات‌اند.

این تفاوت را مانند تفاوت مرتبه‌ی بدن

و روح ببینید که بدن مرتبه‌ی نازله ی نفس است،

یعنی بدن نفس متمثل و روح متجسد است.

«پرتو روح است نطق و چشم و گوش

پرتو آتش بود در آب جوش»

وقتی آتش زیر آب قرار می‌گیرد آب به حرکت می‌آید

می‌گوید: این حرکتی که در آب هست علتش

آتش است. حرکتی هم در شما هست؛ حرف می‌زنید، نگاه می‌کنید و حرکت می‌کنید از پرتو روح شماست.

اگر چشم می‌بیند یعنی روح

اگر دست می‌جنبد یعنی روح

همانطور که پرتو آتش را در آب ملاحظه می‌فرمایید، پرتو روح را در بدن ببینید. اگر چشم می‌بیند یعنی روح، اگر دست می‌جنبد یعنی روح، اگر زبان می‌گوید یعنی روح، و هکذا؛ زیرا که انسان هویت واحده ذات اطوار متعدده است.

ما یک هویت داریم و این هویت ما از روح

تا جسم کشیده شده است، همه من هستم منتهی

اصل روح است.

از این کالبد جدا می‌شود اما شما سر جایتان هستید.

می‌خواهد بگوید:

مراتب عوالم مثل مراتب انسان است؛ و حالا در اینجا در مرتبه بدن هستیم در این کالبدها!

و چقدر خداوند کالبد درست کرده است! ووو

ما یک نور واحدیم که در کالبدها متکثر شده‌ایم.

️ به قول مثنوی:

«متحد بودیم و یک جوهر همه»

مثل سر کنگره قلعه که نور می‌تابد از سوراخ‌های

متفاوتش که وقتی نور می‌تابد مثکثر می‌شود.

می‌گوید:

«کنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان این فریق»

تمام این جنگ‌ها بخاطر این تکثری که در این

کالبدها بوجود آمده است و اگر این کنگره از

بین برود یک نور واحد می‌ماند.

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.