ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۳-۵-۹ فص فاطمیه جلسه ۱۳۵

بسم الله الرحمن الرحیم

((سه شنبه ۱۴۰۳/۵/۹، درس فص فاطمیه، جلسه ۱۳۵))

موضوع: فصل ۱۸، وحی و مراتب وحی

چرا بحث از وحی کشیده شد به وحدت وجود؟

تصور نشود که فقط وحی اینست که فرشته‌ای می‌آید در گوش پیامبر چیزی می‌گوید و یا اینکه فرشته‌ای حدیثی می‌کند این می‌شود وحی، نه وحی مراتب دارد، کشف مراتب دارد و خود وحی بالاترین کشف است و بالاترین شهود، شهود حقیقت وحدت وجود است که غایت توحید است.

در عرفان درمورد کشف و شهود بحث زیاد شده است، مکاشفات صوری و معنوی داریم و مشاهدات و معاینات داریم که اینها باهم متفاوت است.

بعضی‌ها تصور می‌کنند یک خواب می‌بینند این حقیقت را کشف کرده‌اند، این‌ها خوب است ولی باید انسان خیلی راه برود تا حقیقت برایش مکشوف بشود.

وقتی شخصی تمثلی ببیند اول درست بودن یا غلط بودنش باید بررسی شود و اگر درست نباشد نشان می‌دهد این کشف شیطانی یا نفسانی بوده است و یا از طرف اجنه است. برای همین باید مکاشفه را فقط به استاد ارائه داده داد که درست و غلط بودنش از طرف استاد تائید شود.

پس اینکه اگر کسی تمثل دید به حقیقت رسید اشتباه است.

مثال داستان خواب حضرت یوسف ع، که حضرت یعقوب به ایشان فرمودند:

یوسف

قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَىٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ

[ﭘﺪﺭ] ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﭘﺴﺮﻙ ﻣﻦ! ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﺖ ﻣﮕﻮ ﻛﻪ نقشه‌ای ﺧﻄﺮﻧﺎﻙ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ می‌بندند، ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻚ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ.

وحی عالی‌ترین مرتبه‌ی مکاشفه است که تا شهود حق می‌رود و وحدت وجود را شهود می‌کند.

اینجا که می‌فرماید (صمد حقیقی) یعنی چه؟

مگر صمد غیر حقیقی هم وجود دارد؟!

در بعضی روایات • علامه حسن‌زاده آملی• تعبیر شده برای فرشتگان صمدیت مطرح شده چون اکل و شرب ندارند به وجهی بی‌نیاز هستند اما صمد حقیقی فقط در مورد حق تعالی است و بحث فوق اینها است.

چیزی را از خدا جدا فرض کنیم شرک است پس کسانی که قائل به وحدت وجود نیستند مشرک هستند.

اگر ذره‌ای از وجود حق تعالی کم کنید به همان مقدار محدودش کرده‌اید و محدود شدن هم به شماره درآوردن است و حد در خدا راه ندارد.

امام علی ع

مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ.

هیچ موجودی از خدا جدا نیست و استقلال ندارد.

سوره توحید شناسنامه خداوند است.

اگر کسی به شما بگوید خدای شما چگونه است؟

می‌گوییم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

اللَّهُ الصَّمَدُ

لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ

توحید قرآن با توحید افراد دیگر فرق دارد و هر کس یک توحید و یک جور خداشناسی دارد برای خودش، و هیچ کدام از این‌ها که مردم می‌گویند خدا، خدا نیست.

((سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ))

خداوند فقط آنگونه است که خودش خودش را وصف کرده است که همان سوره توحید است.

سوره توحید چندین اسم دارد:

یکی از آن اسامی سوره اخلاص است.

اسامی سوره توحید:

۱ – اساس

۲ – امان

۳- برائت

۴ – تجرید

۵ – تفرید

۶ – توحید

۷ – جمال

۸- صمد

۹- قل هو الله

۱۰- مانعه

۱۱- محضره

۱۲- مذکره

۱۳- معرفت

۱۴- معوذه

۱۵- مقشقشه

۱۶- منفره

۱۷- نجات

۱۸- نور

۱۹- ولایت

  • تمام • چیست؟! که می‌فرماید (هو فوق تمام) است؟!

عقل کل تمام است یعنی تمام کمالات در عقل کل جمع است اما عقل کل هم قید دارد و آن قید عقل است. یعنی مقید است زیرا نفس و جسم نیست با تمام بساطت و بسیط بودنش و اینکه تمام است قید دارد.

اما فوق تمام،• هو• می‌شود.

یعنی هیچ قیدی ندارد یعنی همان وجود صرف.

انواع وجود:

((وجود مقید: وجودی که قید دارد مثل ممکنات که حد دارند.

وجود مطلق: آن مجرد تام است. مثل عقل کل.

وجود مطلق از قید اطلاق: وجود صرف است که در مقابلِ مقید است یعنی حتی از قید اطلاق هم فراتر است.

هر مطلقی اگر مطلق است دیگر مقید نیست اما بالاتر از این، مطلق از قید اطلاق است یعنی مطلقی که فوق اطلاق است چون قید اطلاق را ندارد یعنی هم مقید است هم مطلق است هم اول است هم آخر هم پایین است هم بالا هم ظاهر است هم باطن و… همه را در بر دارد.

این سه نوع وجود را اینگونه هم می‌گویند:

(وجود بشرط شیئ، وجود بشرط لا شیئ، وجود لا بشرط شیئ ولا بشرط لاشیئ)

وجود به شرطشی همان مقید است.

وجود به شرط لاشی وجود مطلق است.

وجود لا به شرطشی ولا به شرط لاشی وجود مطلق از قید اطلاق است.

 

حق تعالی فوق تمام است و آن *هو* است که مطلق وجود است یعنی وجود صرف است.

قل هو: الله، احد، الله، صمد …

این‌ها همه ظهور •هو• هستند.

  • هو• است که احد است •هو• است که صمد است •هو• است که الله است، همه ظهور •هو• هستند.

تفسیر سوره توحید و تمام کلمات که در سوره توحید آمده‌اند ظهور همان هو است.

  • •”در این مطلب ارزشمند تدبر کن که رشد می‌یابی اگر خدای وهاب بخواهد”••

تا اینجا فقط آگاهی یافته‌ای ولی پی بردن به حقیقت یک مطلب دیگر است.

توحید صمدی چه ربطی به انسان دارد؟

وحدت وجود چه ربطی به انسان دارد؟

انسان جلوه •هو• و جلوه خداوند است لذا بحث توحید با معرفت نفس در ارتباط است.

اگر خدا را بشناسید خود را شناخته‌اید و اگر خود را شناختید خدا را می‌شناسید.

خود را بشناس یعنی به این برسی که من نیستم و همه او است.

هیچکس خودش نیست و همه او است.

“لاهو الا هو”

هر کس یک جلوه‌ای از او است و جلوات مختلف ظهور او هستند.

حالا که به توحید صمدی آگاهی یافته‌ای و آشنا شده‌ای امید است که به حقیقت آن پی برده باشی و خودت را شناخته باشی که جدولی از بحر این وجود صمدی هستی.

انسان یک کانال از این دریای لایتناهی وجود صمدی است.

خدا جلوه کرده است و شده است من.

همه جلوات حق‌اند و در این جلوات انسان از همه بزرگتر است پس چقدر انسان با ارزش است و آن موقع متوجه ارزش وجود خودت و زندگی‌ات و زمانت می‌شوی.

انسان نباید خودش را ارزان بفروشد.

تازه اینجا متوجه مراتب وحی می‌شوید.

مراتب وحی شهود مراتب وجود و هستی است.

این وجود یک پارچه، حیات، علم و قدرت است.

آیا اسما و صفات غیر ذات هستند؟ خیر

ذات حق عین حیات است عین علم است عین قدرت است نه اینکه ذات یک چیز باشد و حیات و علم و قدرت چیز دیگر.

هرجا وجود باشد حیات و علم و قدرت هست.

این‌ها را ما ازهم جدا می‌کنیم، وگرنه حقیقتِ قدرت و علم و حیات یک چیز است، حقیقت آنها• هو• است.

فهم این مطالب خیلی بلند است چه برسد به شهود آن.

اگر وحدت وجود را شهود کنی دل و دیده شما حق بین می‌شود و می‌بینی غیر حق هیچ نیست، هرچه هست حق است، همه جا حق را مشاهده می‌کنید و همه چیز را حق می‌بینید.

خدا در ذره ذره این عالم خدایی می‌کند.

(هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُ)

اینکه می‌فرماید خداست که دارد خدایی می‌کند یعنی چه؟

شما خود را در نظر بگیرید:

یک انسان در شکل و کارکرد اعضا و بدن خود هیچ دخالتی ندارد، مثلاً اینکه با چشم می‌بیند یا با گوش می‌شنود، می‌تواند با گوش ببیند یا با چشم بشنود؟؟؟ خیر زیرا دست خود آدم نیست.

یا اینکه انگشتان دست ۵ انگشت هستند، ما دخالتی در انتخاب تعداد انگشتانمان هم نداریم.

حتی درمورد جنسیت و ظاهرمان هم کاره‌ای نیستیم.

اصلاً شما در مورد خودتان کاره‌ای هستید؟

همه موجودات فقیر خدا هستند.

((أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ)).

در این عالم هیچ کس کاره‌ای نیست فقط خدا است که دارد خدایی می‌کند، در هر ذره چقدر علم انباشته شده روی هم است.

هیچکس استقلال ندارد وبرای کسی غنایی وجود ندارد.

مطلقِ وجود خداست و دارد خدایی می‌کند.

//دیده‌ای باید سبب سوراخ کن

تا حجب را بر کند از بیخ و بن//

این اسباب حجاب شده‌اند که نمی‌توانی حق را ببینی و فکر می‌کنی خودت کاره‌ای هستی.

بقول حافظ

((گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم

نسبت مکن به غیر که این‌ها خدا کند))

و در این شرایط عارف یک کس دیگری می‌شود.

ولکن باید ایجاد و اسناد را ازهم تمیز دهی….

اینکه فعل را به کسی نسبت بدهید غیر از ایجاد فعل است.

چه کسی فعل را ایجاد کرد؟ خدا

اما اسناد آن فعل به موجود است.

مثلاً مثل اینکه (خورشید زمین را گرم می‌کند)

گرم کردن زمین را به خورشید اسناد می‌دهیم اما ایجاد این فعل با حق تعالی است.

در معرفت نفس:

ایجاد فعل از نفس و اسناد آن به بدن است.

چشم من می‌بیند و گوش من می‌شنود دیدن به چشم نسبت داده می‌شود اما فعل دیدن در اصل کار نفس است.

بحول الله و قوته اقوم و اقعد.

که اسناد قیام و قعود به شخص نمازگزار مختار است ولکن به حول و قوه حق تعالی است.

به حول و قوه خدا است که صحبت می‌کنم و هر کاری که انجام می‌دهم…. ««قل کل من عندالله»»

ایجاد همه چیز از جانب خدا و اسناد به شخص است.

وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ

و شما نمی‌خواهید مگر اینکه خدا می‌خواهد.

یعنی خواسته شما جدا از خواسته الهی نیست، حتی خواسته شما تحت اراده الهی است نه تنها فعل شما از خداست بلکه خواسته شما هم از خدا است.

 

همانگونه که حضرت عالی با تمام کثرات اعضا و جوارح و قوا یک شخصی که ((ما جعل اللع لرجل من قلبین فی جوفه))

خدا برای هیچ مردی دو قلب قرار نداده است یعنی نفس یکی است و یک هویت دارد اما دارای اعضا و جوارح و قواست.

برای تمام اعضاء و جوارح تو، جان توست که دستور می‌دهد گرچه با پا راه می‌روید و با گوش می‌شنوید و با چشم می‌بینید…

حدیث مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ

شناخت خدا را از طریق شناخت نفس امکان‌پذیر دانسته است.

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.