ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

حضرت فاطمه (س) لیله القدر و یوم الله است

به شرح استاد محمد مهدی معماریان:

این کلمه رساله‏ اى است بدین موضوع: «سیده نساء عالمین حضرت فاطمه سلام الله علیها لیله القدر و یوم الله است».
بسم الله الرّحمن الرّحیم‏
من عرف فاطمه حقّ معرفتها فقد أدرک لیله القدر
(تفسیر فرات کوفى از امام صادق علیه السلام)
نظر عمده ما در این رساله این است که حضرت سیده نساء عالمین فاطمه زهراء علیها السلام لیله القدر و یوم الله است؛ و نیز آشنایى به مقام رفیع لیله القدر و یوم الله و پى بردن به عظمت سعه وجودى انسان و شرح صدر اوست که آخذ و حامل قرآنست. و در آن مبرهن مى‏گردد که قرآن و عرفان و برهان از هم جدایى ندارند و انسان بالفعل همان قرآن و عرفان و برهان است.
لیله القدر و یوم الله را مراتب و مظاهر بسیار است چنانکه همه حقایق نظام هستى بدین منوال‏اند که نسبت دانى به عالى نسبت فرع به اصل و ظل به ذى ظل است. از دانى تعبیر به آیت و صنم و عکس و ظل و رقیقت و نظایر آنها مى‏کنند.
هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۶۸
قرآن کریم فرموده است: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ (واقعه ۶۳) و از امام سیّد الساجدین علیه السلام است که: العجب کلّ العجب لمن أنکر النشأه الأخرى و هو یرى النشأه الأولى. و از امام ثامن الحجج علیهم السلام است که: «قد علم أولو الألباب أنّ ما هنالک لا یعلم إلّا بما هیهنا».
براى تقریب به مقصود بصورت تنظیر گوییم: هریک از جنت و نار را در همه عوالم از حضرت علمیه تا عالم شهادت مطلقه مظاهر است. و هریک از مظاهر، مظهر اسمى از اسماء الله است. و نیز هریک از این مظاهر را در هر عالمى صورى و لوازمى است که لایق به همان عالمند. اسماى حق سبحانه جمالى و جلالى‏اند، جنت مظهر جمالى و نار مظهر جلالى است.
و همچنین قبر را در این نشأه افراد متشابه است، و در آن نشأه قبرى روضه من ریاض الجنه است و قبرى حفره من حفر النار که وزان قبر در این نشأه و آن نشأه وزان انسان در نشأتین است یعنى چنانکه انسان در این نشأه نوع و در تحت او افراد متشابه و متماثل‏اند و در آن نشأه جنس است و در تحت او انواع که اشخاص به حسب علوم و افعال و ملکاتشان به صور مختلفه‏اند، قبرهاى این نشأه نیز افراد متشابه‏اند، اما قبرهاى آخرت قبرى روضه‏اى از ریاض جنّت و قبرى حفرى از حفره‏هاى نار است. پس قبرها خود انسانهایند.
این دو مطلب را به عنوان مثال ذکر کرده‏ایم که یک شى‏ء را عوالم و مظاهر و مراتب بسیار است و در هر موطن حکمى خاص دارد؛ و در عین حال از غیب تا عین، وحدت هویّت او محفوظ است. برهمین منوال زمان را نیز در بعض عوالمش حیات و شعور است وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (عنکبوت ۶۵).
در نیل به مراتب لیله القدر در این حدیث شریف و مانند آن‏که در جوامع روائى مروى است تدبّر بسزا شود: در کافى به اسنادش از زراره روایت کرده است که قال ابو عبد الله علیه السلام: التقدیر فى لیله تسع عشره، و الابرام فى لیله احدى و عشرین، و الامضاء فى لیله ثلاث و عشرین (وافى فیض- ط رحلى- ج ۷ ص ۵۷).
بدانکه دهر روح زمان و علّت آنست و نسبت دهر به زمان نسبت روح به جسد
هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۶۹
است. و به عبارت اخرى موجودات عالم دهر، مبادى و علل وجودات زمان و زمانى هستند کما اینکه سرمدى علّت دهرى است؛ و چنانکه روح علّت جسد و مرتبه کمال آنست و جسد مرتبه ضعیف علت و معلول آنست، همچنین است زمان و زمانیات نسبت به دهر. خلاصه سرمد روح دهر است و دهر روح زمان.
مثل دهر به زمان، مثل صورت کلیه معقوله زمان ذهنى با زمان متدرج خارجى است که در حقیقت براساس رصین حرکت جوهریه، مقدار سیلان طبیعت است جز این‏که این صورت معقوله با زمان خارجى معیت وجودیه ندارد و علّت آن نیست، اما آن صورت عقلیه‏اى که جوهر مفارق در طول زمان و علّت اوست یعنى همان روح زمان، معیّت وجودیه دارد. غرض از این تنظیر ثبات مطلق صورت معقوله و تجدد زمان خارجى است.
حال که دانسته‏اى دهر روح زمان و علت آنست، و حقیقتى عقلى مفارق از طبیعت است، بنابراین در بسیارى از مواردى که از زبان اهل بیت عصمت و وحى به زمان مانند مخاطبه با ذوى العقول خطاب مى‏شود، باید به لحاظ خطاب به اصل و مبدأ زمان بوده باشد که از مفارقات نوریه و دار آخرت است و دار آخرت حیات و شعور است وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ.
از باب مثال دعاى چهل و پنجم صحیفه سجادیه در وداع شهر رمضان، امام سجاد علیه السلام خطاب به ماه مبارک رمضان مى‏کند و چندین بار وى را سلام مى‏کند و مى‏فرماید:
السلام علیک یا شهر اللّه الأکبر و یا عید أولیائه، السلام علیک یا أکرم مصحوب من الأوقات و یا خیر شهر فى الأیام و الساعات.
و به تقریر و تعبیر دیگر گوییم: اگر در وداع زمان و سلام بدان برایت اشکال پیش آید که زمان از قبیل موجود زنده با شعور قابل صحبت و تودیع و سلام نیست، جوابش اینکه:
زمان و مکان و سایر اشیاى بیجان اگرچه در این عالمشان و به این صورشان شاعر نیستند ولى همه آنها را در بعض عوالم عالیه حیات و شعور و نطق و بیان و
هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۷۰
حبّ و بغض است چنانکه اخبار بسیارى که در احوال عوالم برزخ و قیامت آمده است و همچنین مکاشفات اهل کشف کاشف این مطلب است زیرا آنچه در این عالم وجود مى‏یابد آنها را در عوالم دیگرى که بحسب وجود سابق بر این عالمند وجودى است و موجودات را در هر عالمى صور و احکام مخصوص به آن عالم است که با صور و احکام این عالم اختلاف دارد، یعنى اختلاف به حسب ظل و ذى ظل و حقیقت و رقیقت دارد. و از احکام بعض عوالم عالیه این است که هر چه در آنها موجود است داراى حیات و شعور است زیرا که آن در، دار حیات است و زنده است چنانکه اخبار بر آن دلالت دارد و قول خداوند متعال وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ بدان اشارت دارد.
و از اخبارى که دلالت بر حیات موجودات عالم آخرت مى‏کند اخبارى است که در آنها آمده است فواکه بهشت تکلم دارند و سریر بهشتى به تکیه کردن مؤمن بر آن شادى و استبشار مى‏نماید بلکه برخى از این اخبار دلالت بر تکلمات ارض با مؤمن و کافر دارند و این امور به این عالم حسى گویا نیستند لذا اهل این عالم تکلّمات آنها را نمى‏شنوند بلکه به ملکوتشان در تکلم و فرح و استبشارند.
و از این قبیل است تکلم حصا در دست رسول الله (ص) که نطق و تکلم سنگ‏ریزه به ملکوت اوست و اعجاز رسول الله (ص) این بود که نطق لسان ملکوت آنها را به أسماع دنیوى إسماع کرده است بلکه آنچه را که نبى یا ولى معجزه کرده است از قبیل انطاق جماد و احیاى آن همه از این بابند چه این‏که عصاى موسى و طیر عیسى، حیاتشان به ملکوتشان بوده است و ملکوت از اهل این عالم غائب است مگر این‏که خداوند بنا برحکمتى براى ایشان اظهار بدارد. پس زمان در بعضى عوالمش حىّ است و مراو را شعور است بنابراین باکى نیست که زمان به حسب همان عالم خود که حىّ و شاعر است طرف خطاب و تودیع قرار گیرد.
زمان را به بیان مذکور اصلى مفارق است که علّت این زمان و روح آن است و با وى معیت وجودى طولى دارد. و در لغت لاتین و گرک براى زمان، رب النوع بنام ساتورن (enrutaS) قائل‏اند و شاید اشارت به همین مطلب سامى بوده باشد.
هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۷۱
از آنچه که در بیان لیله القدر تذکر داده‏ایم دانسته مى‏شود که لیله القدر را به حسب نشأه عنصرى زمانى، افراد متشابه و متماثل، در یک سال و یا در یک ماه بوده باشد مثلا در یک ماه مبارک رمضان بحسب اختلاف آفاق شرقیه مثلا هند شبى بیست و سوم ماه مبارک رمضان باشد که بحسب روایات اهل بیت عصمت و طهارت لیله القدر است، و حال این‏که شب قبل آن در یکى از آفاق غربیه آن مثلا ایران شب بیست و سوم ماه مبارک بوده است که در آفاق ایران رؤیت هلال ماه مبارک یک شب قبل از هند به وقوع پیوسته است که هر دو شب لیله القدر است و بحسب آفاق متعدد است به تعدد ظلى و زمانى، چنانکه هریک از انواع عالم ماده و مدت را وجود متفرد عقلانى است که باذن الله مدیر و مدبّر افراد متکثر عنصرى نوع خود است و همه آنها را در حضانت خود دارد و در شرع مقدس از آن تعبیر به ملک موکّل شده است: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ (رعد، ۱۲).
و بدان که مراتب نظام هستى را بر تثلیث فرموده‏اند که عقل کل و نفس کل و عالم طبیعت بوده باشد و از این سه عالم به عبارات گوناگون تعبیر نموده‏اند، صاحب اسفار در چندین موضع آن بر این مبنى سخن گفته است و همچنین صاحب فصوص و فتوحات و دیگر از اعاظم علماء و ما در این مقام به نقل حدیثى شریف که از غرر احادیث مروى از صادق آل محمد صلوات الله علیهم است تبرک مى‏جوییم و آن اینکه عزیز نسفى در انسان کامل گوید:
این سخن جعفر صادق است علیه السلام:
إنّ الله تعالى خلق الملک على مثال ملکوته، و أسّس ملکوته على مثال جبروته لیستدلّ بملکه على ملکوته و بملکوته على جبروته (ص ۱۸۰ و ص ۳۷۵).
پس بدانکه هر مرتبه نازل نظام هستى، مثال و آئینه مرتبه عالى آنست و هر صغیر و کبیر از خزانه‏اش به وفق اقتضاى هر عالم بدون تجافى تنزل نموده است تا به نشأه شهادت مطلقه رسیده است: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (سجده ۶) و لیله القدر را هم بر این منوال بدان چنانکه یوم الله را، فتدبّر.
هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۷۲
تعریف لیله القدر به بیانى رفیعتر
در حدود بیست و پنج سال قبل، در فرخنده روزى به محضر مبارک علم علم و طود تحقیق، حبر فاخر و بحر زاخر آیت حق استاد بزرگوار جناب حاج شیخ محمد تقى آملى کساه الله جلابیب رضوانه، تشرف حاصل کرده بودم. در آن اوان در لیله القدر تحقیق مى‏نمودم و به نوشتن رساله‏اى در لیله القدر اشتغال داشتم و مطالبى بسیار در این موضوع جمع‏آورى کرده بودم؛ به همین مناسبت از لیله القدر سخن به میان آوردم و نظر شریفش را در بیان آن استفسار نمودم. از جمله اشاراتى که برایم بشارات بوده است اینکه فرمودند: به بیان امام صادق علیه السلام که جدّه‏اش صدیقه طاهره سلام الله علیها را لیله القدر خوانده است و لیله القدر را به آن جناب تفسیر فرموده است دقت و تدبر نمایید.
پس از آن براى تحصیل حدیث فحص بسیار کردم تا به ادراک آن در تفسیر شریف فرات کوفى رضوان الله تعالى علیه که حامل اسرار ولایت است توفیق یافتم و صورت آن این است:
فرات قال حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن ابى عبد الله علیه السلام قال: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ، اللیله فاطمه و القدر الله فمن عرف فاطمه حقّ معرفتها فقد أدرک لیله القدر، و إنما سمّیت فاطمه لان الخلق فطموا عن معرفتها، او معرفتها،- الشک من ابى القاسم- قوله وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یعنى خیر من الف مؤمن و هى أم المؤمنین تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها و الملائکه المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد (ص) و الروح القدس هى فاطمه بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ یعنى حتى یخرج القائم (ص ۲۱۸ طبع نجف).
در این حدیث شریف حضرت امام صادق علیه السلام جدّه‏اش حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا را لیله القدر معرفى فرمود، چرا حضرت صدیقه سلام الله علیها لیله القدر نباشد و حال آن‏که یازده قرآن ناطق در این لیله نازل شده است. حدیث یاد شده خیلى بلند و متضمن مباحثى عرشى است.
قرآن کریم که عصاره حقائق بى‏کران جهان هستى است بر انسان کاملى که‏
هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۷۳
مخاطب به أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ است بطور نزول دفعى و یکبارگى نازل شده است.
در لغت عرب انزال نزول دفعى است و تنزیل نزول تدریجى، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (سوره قدر) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا (هل اتى، ۲۴). انسان به فعلیت رسیده قرآن ناطق است، و امام صادق علیه السلام فرمود: من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر.
مبانى عقلى و نقلى داریم که منازل سیر حبّى وجود در قوس نزول، معبر به لیل و لیالى است؛ چنانکه در معارج ظهور صعودى به یوم و ایام. بعضى از لیالى، لیالى قدراند و بعضى از ایام ایام الله. از این اشارات در إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ و در حدیث مذکور و نظائر آنها تدبر بفرما، اقرأ وارق.
این فاطمه علیها السلام که لیله القدر یازده کلام الله ناطق است، امام صادق فرمود کسى که حق معرفت به آن حضرت پیدا کند یعنى بدرستى او را بشناسد لیله القدر را ادراک کرده است. و آن مریم علیها السلام که مادر عیسى روح الله است خداوند سبحان فرمود: وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (سوره مریم ۱۹) چه مرد و چه زن باید خودش را تزکیه نماید و حلقه بندگى در گوش کند. فیض حق سبحانه وقف خاصّ کسى نیست. به قول شیرین حکیم ابو القاسم فردوسى:
فریدون فرخ فرشته نبود به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکوئى تو داد و دهش کن فریدون توئى‏
دفتر دل که یکى از آثار منظوم نگارنده است در مقام بیان شرح صدر انسان در ترجمه حدیث مذکور گوید:
ز قرآن و ز آیتهاى قدرش ببین این خاکزاد و شرح صدرش‏
تبارک صنع صورت آفرینى چه صورت ساخت از ماء مهینى‏
از این حبّه که رویانید از گل در او قرآن شود یکباره نازل‏
نگر در حبّه نطفه چه خفته است در این یکدانه هر دانه نهفته است‏
چو تو یکدانه هر دانه هستى ندارد مثل تو یکدانه هستى‏

هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۷۴
تبرّک از حدیث لیله القدر بجویم تا گشاید مر تو را صدر
حدیثى کان تو را آب حیاتست برایت نقل آن اینجا براتست‏
به تفسیر فرات کوفى اى دوست نظر کن تا در آرى مغز از پوست‏
امام صادق آن قرآن ناطق یکى تفسیر همچون صبح صادق‏
بفرموده است و بشنو اى دل آگاه که لیله فاطمه است و قدر الله‏
چو عرفانش بحق کردید حاصل به ادراک شب قدرید نائل‏
دگر این شهر نى ظرف زمانست که مؤمن رمزى از معنى آنست‏
ملائک آن گروه مؤمنین‏اند که اسرار الهى را امین‏اند
مر آنان را بود روح مؤید که باشد مالک علم محمّد (ص)
مراد روح هم که روح قدسى است جناب فاطمه حوراى انسى است‏
بود آن لیله پر ارج و پر اجر سلام هى حتى مطلع الفجر
بود این مطلع الفجر ممجّد ظهور قائم آل محمد (ص)
در این مشهد سخن بسیار دارم ولیکن وحشت از گفتار دارم‏
که خلق اکثر افراد تنگ است نه ما را با چنین افراد جنگ است‏
بجنگم با خودم آر مرد جنگم که از نفس پلیدم گیج و منگم‏
چرا با دیگرى باشد حرابم که من از دست خود اندر عذابم‏
چه در من آتشى در اشتعال است که دوزخ را زرویش انفعال است‏
مرا عقل و مرا نفس بدآیین گهى آن مى‏کشد گاهى برد این‏
بسى از خویشتن تشویش دارم همه از نفس کافر کیش دارم‏
اگر جنگیدمى با نفس کافر کجا این وحشتم بودى به خاطر
ولیکن باز با رمز و اشارت بیارم اندکى را در عبارت‏
وجود اندر نزول و در صعودش به ترتیب است در غیب و شهودش‏
در این معنى چه جاى قیل و قال است که طفره مطلقا امر محال است‏
توانى نیز از امکان اشرف نمایى سیر از اقوى به اضعف‏
به امکان اخسّ برعکس بالا نمایى سیر از اضعف به اقوى‏

هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۷۵
لذا آن را که بینى در رقیقت بیابى کاملش را در حقیقت‏
نظر کن نشأت اینجا چگونه از آن نشأت همى باشد نمونه‏
شنو در واقعه از حق تعالى: لقد علمتم النشأه الأولى‏
اگر عارف بود مرد تمامى تواند خود به هر حدّ و مقامى‏
به باطن بنگرد از صقع ظاهر ز اول پى برد تا عمق آخر
محاکاتى که اندر اصل و فرع است بسان زارع و مزروع و زرع است‏
برو بر خوان تو نحن الزارعون را بیابى زارع بى‏چند و چون را
که بر شاکلت خود هست عامل چه کل یعمل را اوست قائل‏
نزول اندر قیود است و حدود است صعود اندر ظهور است و شهود است‏
شب اینجا نمودى از حدود است بسى شبها که در طول وجود است‏
چنانکه روز رمزى از ظهور است ظهور است هر کجا مصباح نور است‏
خروج صاعد از ظلمت به نور است که یوم است و همیشه در ظهور است‏
چو صاعد دمبدم اندر خروج است پس او ایام در حال عروج است‏
نگر اندر کتاب آسمانى به حم سجده تا سرّش بدانى‏
عروج امر با یوم است و آن یوم بود الف سنه مقدارش اى قوم‏
ز الف سنه هم مى‏باش عارج به خمسین الف سنه معارج‏
ولى این روز خود روز خدایى است نه هر روزى بدین حدّ نهایى است‏
نه هر یومى از ایام الهى است که آن پیدایش اشیا کماهى است‏
چو عکس صاعد آمد سیر نازل لیالى خوانیش اندر منازل‏
لیالى اندر اینجا همچو اشباح لیالى اندر آنجا همچو ارواح‏
بدان بر این نمط ایام و اشهر که مى‏آید پدید از ماه و از خور
شب قدر اندرین نشأه نمودى بود از لیله القدر صعودى‏
چو ظلى روز اینجا روزها راست که یوم الله، یوم القدر اینجاست‏
مر انسانى که باشد کون جامع شب قدر است و یوم الله واقع‏
تبصره: از جمع بین دو وجه مذکور در بیان لیله القدر دانسته مى‏شود که مراد از
هزار و یک کلمه، ج‏۲، ص: ۳۷۶
لَیْلَهِ الْقَدْرِ در إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ (دخان ۳) خود حضرت خاتم صلى الله علیه و آله و سلّم است که منزل فیه و منزل الیه در حقیقت یکى است و منزل فیه، صدر مشروح آن جنابست: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ (الشعراء ۱۹۴) هرچند ظرف زمان آن به لحاظ نشأه عنصرى یکى از همین لیالى متعارف است چه اینکه انسان کون جامع را که لیله القدر و یوم الله است به لحاظ این نشأه مادى متى است که وجود ظلى عنصرى او در امتداد ظرف زمان است پس منزل فیه در حقیقت و واقع قلب آن حضرت است و بعد از آن به لحاظ ظرف زمان منزل فیه لیله القدر زمانى است که منزل فیه به لحاظى در منزل فیه است و هر دو وعاى منزل فیه‏اند چنانکه هر انسان عنصرى نسبت وعاى علمش هنگام تلقى معانى با وعاى زمان او چنین است فافهم.
در تفسیر عرائس البیان ناظر به این مطلب سامى و تفسیر انفسى است که گوید:
لیله القدر هى البنیه المحمدیه حال احتجابه علیه السلام فى مقام القلب بعد الشهود الذاتى لأن الانزال لا یمکن الّا فى هذه البنیه فى هذه الحاله. و القدر هو خطره علیه السلام و شرفه اذ لا یظهر قدره و لا یعرفه هو الا فیها.
و نیز در بیان السعاده از بنیه محمدیه تعبیر به صدر محمد صلى الله علیه و آله و سلم کرده و گفته است: «فى لیله القدر التى هى صدر محمد صلى الله علیه و آله و سلم». براى تفصیل آن باید به رساله قرآن و انسان رجوع شود که در حول آیات قرآن و درجات انسان مطالبى دارد.
دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
قم- حسن حسن‏زاده آملى‏
جمعه ۱۹ ع ۲ سنه ۱۴۰۵ ه ق- ۲۱/ ۱۰/ ۱۳۶۳ ه ش‏
جلسه ۰۱ دانلود
جلسه ۰۲ دانلود

جلسه ۰۳ دانلود
جلسه ۰۴ دانلود

جلسه ۰۵ دانلود
جلسه ۰۶ دانلود

جلسه ۰۷ دانلود
جلسه ۰۸ دانلود

جلسه ۰۹ دانلود
جلسه ۱۰ دانلود

به این نوشته امتیاز دهید
مطالب مرتبط
3 نظرات
  1. AM Nab می گوید

    جلسات۹ و ۱۰ همان جلسه ۸ بارگذاری شده اند لطفا درست کنید

    1. مدیر سایت2 می گوید

      تصحیح شد .

  2. AM Nab می گوید

    باتشکر از رسیدگی سریعتون

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.