۱۴۰۳-۵-۲۵ شرح اصول کافی باب اسلحه و متاعی که از پیغمبر (ص) نزد ائمه (ع) است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدالله رب العالمین الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا و طبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا العبد المؤید الرسول المسدد المحمود الاحمد ابوالقاسم المصطفی محمد»
پنجشنبه ۱۴۰۳/۵/۲۵، اصول کافی، جلد اول
موضوع: باب اسلحه و متاعی که از پیغمبر (ص) نزد ائمه (ع) است.
روایت (۱)
۱- عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ سَعِیدٍ السَّمَّانِ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلَانِ مِنَ الزَّیْدِیَّهِ فَقَالَا لَهُ أَ فِیکُمْ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَهِ قَالَ فَقَالَ لَا قَالَ فَقَالَا لَهُ قَدْ أَخْبَرَنَا عَنْکَ الثِّقَاتُ أَنَّکَ تُفْتِی وَ تُقِرُّ وَ تَقُولُ بِهِ وَ نُسَمِّیهِمْ لَکَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ هُمْ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِیرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لَا یَکْذِبُ فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ
مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَیَا الْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِی أَ تَعْرِفُ هَذَیْنِ قُلْتُ نَعَمْ هُمَا مِنْ أَهْلِ سُوقِنَا وَ هُمَا مِنَ الزَّیْدِیَّهِ وَ هُمَا یَزْعُمَانِ أَنَّ سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ فَقَالَ کَذَبَا لَعَنَهُمَا اللَّهُ وَ اللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بِعَیْنَیْهِ وَ لَا بِوَاحِدَهٍ مِنْ عَیْنَیْهِ وَ لَا رَآهُ أَبُوهُ اللَّهُمَّ إِلَّا أَنْ یَکُونَ رَآهُ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَإِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلَامَهٌ فِی مَقْبِضِهِ وَ مَا أَثَرٌ فِی مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ وَ إِنَّ عِنْدِی لَسَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ عِنْدِی لَرَایَهَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ دِرْعَهُ وَ لَامَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ فَإِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلَامَهٌ فِی دِرْعِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ عِنْدِی لَرَایَهَ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمِغْلَبَهَ وَ إِنَّ عِنْدِی أَلْوَاحَ مُوسَى وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عِنْدِی لَخَاتَمَ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ إِنَّ عِنْدِی الطَّسْتَ الَّذِی کَانَ مُوسَى یُقَرِّبُ بِهِ الْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِی الِاسْمَ الَّذِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا وَضَعَهُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُشْرِکِینَ لَمْ یَصِلْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِلَى الْمُسْلِمِینَ نُشَّابَهٌ وَ إِنَّ عِنْدِی لَمِثْلَ الَّذِی جَاءَتْ بِهِ الْمَلَائِکَهُ وَ مَثَلُ السِّلَاحِ فِینَا کَمَثَلِ التَّابُوتِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ فِی أَیِّ أَهْلِ بَیْتٍ وُجِدَ التَّابُوتُ عَلَى أَبْوَابِهِمْ أُوتُوا النُّبُوَّهَ وَ مَنْ صَارَ إِلَیْهِ السِّلَاحُ مِنَّا أُوتِیَ الْإِمَامَهَ وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِی دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَخَطَّتْ عَلَى الْأَرْضِ خَطِیطاً وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَکَانَتْ وَ کَانَتْ وَ قَائِمُنَا مَنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلَأَهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ
⤴ترجمه:
۱- سعید سمان گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که دو مرد زیدى مذهب بر آنحضرت وارد شدند و گفتند: آیا در میان شما امامى که اطاعتش واجب باشد هست؟ (و مقصودشان اثبات امامت زیدبن على بن الحسین علیهماالسلام بود) فرمود: نه (امامیکه مقصود شماست در میان ما نیست) آندو نفر گفتند: مردمان موثق بما خبر دادند که شما به آن فتوى دهى و اعتراف کنى و عقیده دارى و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند که نام مىبریم و ایشان داراى تقوى و کوشش در عبادتند و دروغ نگویند، امام صادق علیه السلام در غضب شد و فرمود: من به آنها چنین دستورى ندادهام، چون آندو نفر آثار غضب چهره امام دیدند، بیرون رفتند.
حضرت بمن فرمود: ایندو نفر را مىشناسى؟ عرض کردم: آرى، اینها اهل بازار ما هستند و از طایفه زیدیه مىباشند و عقیده دارند که شمشیر پیغمبر صلى الله علیه و آله نزد عبدالله بن حسن است، فرمود: خداىلعنتشان کند، دروغ مىگویند. بخدا که عبدالله بن حسن آنرا ندیده نه با یک چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آنرا ندیده، جز اینکه ممکن است آنرا نزد على بن حسین دیده باشد، اگر راست مىگویند، چه علامتى در دسته آنست؟ و چه نشانه و اثرى در لبه تیغ آنست؟ همانا شمشیر صلى الله علیه و آله نزد من است همانا پرچم و جوشن و زره و خود پیغمبر صلى الله علیه و آله نزد من است، اگر راست مىگویند، در زره پیغمبر صلى الله علیه و آله چه علامتى است؟ همانا پرچم ظفر بخش پیغمبر صلى الله علیه و آله نزد من است، همانا الواح موسى و عصاى او نزد من است، همانا انگشتر سلیمان بن داود، نزد منست وطشتى که موسى قربانى را در آن انجام مىداد، نزد منست، همانا اسمى که نزد پیغمبر (ص) بود و چون (در جبهه جنگ) آنرا میان مسلمانان و کفار مىگذاشت، چوبه تیرى از کفار به مسلمین نمىرسید نزد من است و من آنرا مىدانم همانا آنچه را
فرشتگان (از اسلحه براى پیغمبران سابق) آوردهاند نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوتست در بنى اسرائیل بر در هر خاندانیکه تابوت پیدا مىشد، نشانه اعطاء نبوت بود و سلاح بهر کس از ما خانواده رسد امامت باو داده مىشود، همانا پدرم زره رسول خدا (ص) را پوشیده و دامنش اندکى بزمین مىکشید و من آنرا پوشیدم همچنان بود (گاهى بزمین مىکشید و گاهى نمىکشید و اختلاف محسوسى نداشت) و قائم ما کسى است که چون آنرا پوشید باندازه قامتش باشد انشاءالله.
توضیح مرحوم مجلسى فرماید: تابوت صندوقى بود براى تورات از چوب شمشاد و طلا کارى شده بحجم سه ذراع در دو زاع، چون موسى بجنگى مىرفت، تابوت را در لشکر مىبردند تا لشکریان آرامش دل یابند و فرار نکنند.
زیدیه چه کسانی بودند؟! آنها پیروان زید پسر امام سجادع بودند، زید اهل علم و عبادت و تفسیر قران بود.
ایشان بر علیه بنی امیه قیام کرد و کشته شد و عدهای پیرو ایشان بودنند.
شاخهای گمراه در شیعه به وجود آوردند.
در بعضی روایات داریم امام صادق علیه السلام میفرماید زیدیه ناصبی هستند ودشمن ما هستند.
شیعیان یمن زیدی هستند و اعتقاد دارند هر کسی از اولاد فاطمه قیام به سیف کند میشود امام.
اما میگوییم امام سجاد علیه السلام که شمشیر نزد نه در کربلا نه قبل از آن و نه بعد از آن و بعد از امام سجاد علیه السلام تا امام عصر عجل الله هیچ کدام دست به شمشیر نشدند.
بعضی از آنها اعتقاداتی داشتند مثلاً ابوبکر و عمر را هم قبول داشتند.
در حدیث امام صادق علیه السلام بااینکه امام بود فرمود نه و تقیه کرد و این حکمت دارد!
در تقیه طوری سخن گفته میشود که معنا را طور دیگر در نظر میگیرد مثلاً حضرت ابراهیم که فرمود بت بزرگ بقیه بتها را شکسته است اگر اینها سخن میگویند بپرسید از آنها، یعنی اگر سخن نمیگویند کار بت بزرگ نیست.
این یک نمونه تقیه در قرآن است.
امام صادق ع که فرمود نه منظورش این بود که آن امامی که قیام به سیف کند در میان ما نیست.
امام فرمود من چنین دستوری به اینها ندادهام یعنی من دستور دهنده به شیعیانم زیرا امامم ولی دستور ندادم که به کسی بگویند این مطلب را.
امام واضح جواب نمیداد چون اینان اهل هدایت نبودند اگر بودند امام حرف میزد و تفهیم میکرد آنها را.
زیدیه فرقهای از شیعه است که امام صادق علیه السلام آنها را لعنت میکند.
در مورد پرچم رسول الله ص:
این پرچم وقتی باز میشد لشگر در جنگ پیروز میشد.
که در روز جنگ جمل امیرالمؤمنین این پرچم را باز کرد و پیروز شد و فرمود دیگر این پرچم را نمیبینید تا زمان امام عصر عجل الله تعالی فرجه.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَهُ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
پیغمبرشان به آنها گفت که نشانه پادشاهی او این است که تابوتی که در آن سکینه خدا و الواح بازمانده از خانواده موسی و هارون است و فرشتگانش به دوش برند برای شما میآید، که در آن برای شما حجتی است روشن اگر اهل ایمان باشید.
آن علوم و اسراری که داشتند در این تابوت قرار داشت.
سکینه چیست که درون تابوت است؟!! میگویند سکینه یک ریح و بادی بود به شکل انسان.
در این امت خداوند سکینه را در قلوب مؤمنین نازل میکند.
یکی از نشانههای امامت شمشیر است.
شمشیر چیست؟!
چرا گفته شده شمشیر در بین ما مثل تابوت سکینه است در بنی اسرائیل؟
زیرا شمشیر نماد قدرت است. قدرتی که در امامان اهل بیت است نمادش این شمشیر است، امام قدرت خارق العاده دارد.
رسول الله (ص) فرمود زرهی که من پوشیدم به تنم بزرگ بود و من (امام صادق ع) هم پوشیدم اینطور بود اما قائم ما اگر بپوشد اندازه تن اوست.
روایت (۲)
۲- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْیَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ عِنْدِی سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا أُنَازَعُ فِیهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ السِّلَاحَ مَدْفُوعٌ عَنْهُ لَوْ وُضِعَ عِنْدَ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ لَکَانَ خَیْرَهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ یَصِیرُ إِلَى مَنْ یُلْوَى لَهُ الْحَنَکُ فَإِذَا کَانَتْ مِنَ اللَّهِ فِیهِ الْمَشِیئَهُ خَرَجَ فَیَقُولُ النَّاسُ مَا هَذَا الَّذِی کَانَ وَ یَضَعُ اللَّهُ لَهُ یَداً عَلَى رَأْسِ رَعِیَّتِهِ
ترجمه:
عبدالاعلى بن اعین گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام مىفرمود: اسلحه پیغمبر صلى الله علیه و آله نزد من است، کسى نسبت به آن با من نتواند نزاع کند (یعنى میراث مخصوص ماست یا آنکه خدا نگذارد کسى آنرا بزور از ما بر باید یا بودن آنرا نزد ما انکار کند) همانا سلاح از آسیب محفوظ است (در دست هر کس باشد از گناه و لغزش بر کنار است)، اگر بدست بدترین مخلوق خدا بیفتد بهترین ایشان شود (ولى خدا بدست او نمىاندازد) سپس فرمود: اگر امامت در آخر بکسى رسد که چانه بسوى او کج شود (یعنى همه مطبع او شوند و یا آنکه طولانى شدن غیبتش سبب شود که مردم به شیعیانش دهن کجى کنند و استهزاء نمایند) و چون خواست خدا درباره او صورت گیرد، بیرون شود، مردم گویند: این چه واقعهاى است، خدا از برکت آن حضرت بر سر رعیتش دست رحمت نهد تا عقلشان کامل شود.
مدفوع عنه، یعنی کسی نمیتواند آنرا از ما بگیرد یا بدزدد.
حضرت فرمود قدرتی است که در بهترین خلق خدا است.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه دست روی سر مردم میکشد و عقلها بارور میشود که کنایه از عنایت خاصه است.
نکته:
در یونان باستان در فلسفه یونان یکی از مباحث بحث سیاست مدُن بود که
نحوه حکومت کردن را بیان میکند.
حکومت آنها چند جور میتواند باشد.
۱- حکومت دموکراسی نظریه ذیمقراطیس
که همان بحث آزادی است همان جمهوریتی که تمام مردم در نحوه حکومت مشارکت داشته باشند.
۲-یک نحوه حکومت الیگارشی، که حکومت زورمندان است یعنی همانی که اهل سنت میگویند: هرکسی که به هر روشی روی تخت خلافت بنشیند خلیفه است چه با ظلم و گناه چه هرکار دیگری.
۳- یک حکومت دیگر حکومت حکیمان (آریستوکراسی) است که دانشمندان باید حکومت کنند بر مردم.
این همان اعتقاد شیعه است.
شیعه میگوید امام معصوم که عالمترین مردم است باید حکومت کند و عالمترین مردم کسی است که وصل به خداست و از جانب خداست و از خدا دستور میگیرد و حق حکومت دارد.
روایت:
ظالم است آن حاکمی که در میان مردم عالمتر از او باشد.
وقتی امام معصوم حاکم نشد دیگر فرق ندارد بنی امیه حاکم باشد یا بنی عباس یا دیگران.
بنی امیه دشمنان پیامبر بودند که شامل (معاویه یزید و…)
بنی عباس فرزندان عباس عموی پیامبر بودند مردم میگفتند اینها خوب هستند ولی اینها بیشتر از بنی امیه ظلم کردند.
الحمدلله علی الولایه