ادبستان معرفت
استاد محمد مهدی معماریان ساوجی

۱۴۰۳-۹-۱۵ ایام فاطمیه – نادانی های خلیفه دوم

: بسم الله الرحمن الرحیم

صَلَواتُ اللَه وَ مَلَآئِکتِهِ وَ حَمَلَهِ عَرْشِهِ وَ جَمیعِ خَلْقِهِ مِنْ أَرْضِهِ وَ سَمآئِه عَلَی الْجَوْهَرَهِ الْقُدْسیهِ فی تَعَینِ الإنْسیهِ، صورَهِ النَّفْسِ الْکلّیهِ، جَوادِ الْعالَمِ الْعَقْلیهِ، بَضْعَهِ الْحَقیقَهِ النَّبَویهِ، مَطْلَعِ الانْوارِ الْعَلَویهِ، عَینِ عُیونِ الاسْرارِ الْفاطِمیهِ.

النّاجیهِ الْمُنْجیهِ لِمُحِبّیها عَنِ النّارِ. ثَمَرَهِ شَجَرَهِ الْیقینِ، سَیدَهِ نِسآءِ الْعالَمینِ. الْمَعروفَهِ بِالْقَدْرِ، الْمَجْهولَهِ بِالْقَبْرِ. قُرَّهِ عَینِ الرَّسولِ، الزَّهْرآءِ الْبَتولِ؛ عَلَیها الصَّلَوهُ وَ السَّلامُ

پنجشنبه ۱۴۰۳/۹/۱۵، ایام فاطمیه.

موضوع: مثالب خلیفه دوم.

مبحث در رابطه با نادانی‌های خلیفه دوم است.

شاید این سؤال پیش بیاید که لزوم خواندن نادانی‌ها در مورد خلیفه دوم چیست؟!!

اگر مراجعه کنید به کتب اهل سنت مشاهده می‌کنید که برای خلفا چه مقاماتی تراشیده‌اند که حتی ذره صاحب و لایق آنها نیستند.

مثلاً به دروغ در مورد آنها گفته شده که اگر رسول خدا مبعوث نمی‌شد عمر به پیامبری مبعوث می‌شد.

عمر کسی بود که دائم الخمر افراطی بود در دوران جاهلیتش، بعد می‌گویید این پیامبر می‌شد؟!!

“شرط پذیرش محبت اهل بیت دشمنی با دشمنان آنهاست”

عمر نهی می‌کرد تا کسی احادیث رسول الله را بازگو نکند و وقتی سؤال می‌شد از او که چرا نهی می‌کنی؟!! می‌گفت وقتی بروید سراغ احادیث از قرآن باز می‌مانید، در حالی که علت اصلی آن چیز دیگری بود: اگر صحابه می‌خواستند احادیث را بازگو کنند بیشتر احادیث در مورد فضایل امیرالمؤمنین بود و مشروعیت حکومت این آقا زیر سؤال می‌رفت.

عمر قرآن بلد نبود و تا آخر عمر خود هم زحمت کشید نتوانست یاد بگیرد از روی سوره بقره بخواند.

کتاب، گزیده‌ای جامع از الغدیر (علامه شیخ عبدالحسین امینی)

صفحه «۵۱۵»

۳

حافظ عبدالرزاق عبد بن حمید و ابت منذر به اسناد خودش از دولی نقل کرده‌اند: زنی را که بچه ۶ ماهه به دنیا آورده بود پیش عمر آوردند عمر خواست او را سنگسار کند خواهرش پیش علی بن ابی طالب علیه السلام رفت و گفت عمر می‌خواهد خواهرم را سنگسار کند تو را به خدا قسم می‌دهم اگر می‌شود برای او عذری بیاور و به من بگو. علی علیه السلام فرمود برای او عذری است پس آن زن تکبیری گفت که عمر و حاضران نزد او شنیدند. آنگاه پیش عمر رفت و گفت علی علیه السلام معتقد است که برای خواهرم عذری است عمر به سوی علی علیه السلام فرستاد و گفت عذر او چیست؟!! علی علیه السلام فرمود خداوند می‌فرماید «وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَینِ کامِلَینِ» مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می‌دهند.

و نیز می‌فرماید «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ۚ» و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش ۳۰ ماه می‌شود. و می‌فرماید «وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ» و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می‌یابد.

حال از کنار هم قرار دادن این آیات به دست می‌آید که مدت بارداری در آیه «و حمله و فصاله ثلاثو شهرا» حداقل شش ماه قرض شده است زیرا دوران شیرخوارگی ۲۴ ماه است و با کم کردن این رقم از رقم ۳۰ ماه به رقم ۶ ماه که اقل حمل است دست می‌یابیم.

در این هنگام عمر آن زن را رها کرد.

راوی می‌گوید پس از آن به ما خبر رسید که از آن زن دوباره یک فرزند ۶ ماهه متولد شد.

شگفتی فراوان:

حافظان حدیث از بعجه بن عبدالله جهتی روایت کرده‌اند: مردی از ما با زنی از قبیله جهینه ازدواج کرد پس از ۶ ماه برای او بچه متولد شد شوهرش پیش عثمان رفت و عثمان دستور داد او را سنگسار کنند خبر آن به علی علیه السلام رسید و ایشان به عثمان فرمود چه کار می‌کنی؟؟ چنین مجازاتی بر او نیست زیرا خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «و حمله و فضالع ثلاثون شهرا»» و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش ۳۰ ماه است و نیز می‌فرماید: ۞ وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَینِ کامِلَینِ..) مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می‌دهد بنابراین دوران شیرخوارگی ۲۴ ماه و دوران بارداری ۶ ماه است عثمان گفت به خدا قسم من متوجه چنین چیزی نشده بودم پس عثمان دستور داد که او را برگردانند ولی او را یافتند که سنگسار شده است و از سخنان آن زن به خواهرش این بود که خواهرم نگران نباش به خدا سوگند کسی جز شوهرم پوشش عورت من را کنار نزده است راوی گوید آن کودک بزرگ شد و پدرش به فرزندی او اعتراف کرد و اون کودک شبیه‌ترین فرد به او بود.

ما در قرآن حکم سنگسار نداریم، هیچ آیه‌ای نداریم که حکم سنگسار را تأیید کند.

 

روایاتی که مخصوص سنگسار است بیشتر درمورد عمر است و او چون با یهودی‌ها رفیق بود می‌خواست سنگسار را وارد دین اسلام کند.

ما نداریم امیرالمؤمنین کسی را سنگسار کرده باشد.

هرجا سنگسار در قرآن آمده در مورد مشرکان است.

و این‌ها بدعت‌هایی بود که عمر در دین اسلام گذاشت.

یهودی‌ها آن زمان برای خودشان حکم سنگسار داشتند.

تمامی مردم از عمر داناترند.

صفحه «۵۱۶»

۴

بیهقی در سنن کبری از شیعی روایت کرده است عمر بن خطاب برای مردم خطبه خواند پس حمد و ثنای الهی به جای آورد و گفت: مهریه زنان را زیاد قرار ندهید و اگر به من خبر برسد که زنی بیشتر از آنچه پیامبر به عنوان مهریه پرداخته مهریه قرار دهد من اضافه آن را گرفته و در بیت المال قرار می‌دهم سپس از منبر پایین آمد زنی از قریش نزد او آمد و گفت ای امیر مومنان کتاب خدا سزاوارتر است که از آن پیروی شود یا سخن تو؟؟ گفت بلکه کتاب خداوند مطلب چیست زن گفت مردم را نهی کردی از اینکه مهریه بالا بگیرند در حالی که خداوند در قرآن می‌فرماید ««إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیئًا..»

اگر مال فراوانی به عنوان مهر به او پرداخته‌اید چیزی از آن را پس نگیرید.

عمر دو یا سه مرتبه گفت: کل أحد أفقه من عمر همگان از عمر داناتر اند.

و بنا به نقلی گفت:

کل الناس افقه من عمر حتی ربات الحجال الا تهجیون من امام اخطا وامراه اصابت…

تمامی مردم از عمر داناترند حتی زنان پرده‌نشین آیا تعجب نمی‌کنید از امامی که اشتباه می‌کند و زنی که درست می‌فهمد….

اجتهاد خود خلیفه در قرائت نماز

صفحه «۵۲۰»

(۱۰)

۱- از عبدالرحمان بن حنظله بن راهب نقل شده است عمر بن خطاب نماز مغرب خواند و در رکعت اول قرائت نخواند وقتی به رکعت دوم رسید دو بار حمد خواند و هنگامی که از نماز فارغ شد و سلام داد و سجده سهو به جای آورد

۲- از ابوسلمه بن عبدالرحمان نقل شده است: عمر بن خطاب برای مردم نماز مغرب می‌خواند و در نماز قرائت نخواند وقتی نماز تمام شد به او گفته شد قرائت حمد و سوره نخواندی گفت رکوع و سجود نماز چگونه بود؟ گفتند خوب بود گفت پس اشکالی ندارد.

دیدگاع خلیفه در باره عجم [غیر عرب]

صفحه ۵۴۰

۳۷

مالک امام مالکی‌ها از شخص ثقه ای نقل می‌کند که وی از سعید بن مسبب شنیده است؛: عمر بن خطاب غیر عرب را از ارث محروم کرد مگر اینکه در میان عرب متولد شده باشد.

مالک می‌گوید اگر زن حامله‌ای از سرزمین دشمن به سرزمین عرب بیاید و در آنجا وضع حمل کند او فرزندش می‌باشد و اگر بمیرد فرزندش از او ارث می‌برد و اگر فرزند بمیرد مادر از او ارث می‌برد و ارث او در کتاب خدا معین شده است.

غلو در فضایل عمر

صفحه «۷۲۱»

ما پیش از این درباره خلق و خو و ملکات خلیفه دوم اعم از فهم، علم، عمل و گام‌های بلند او در جوانب مختلف سخنانی گفتیم که تو را بر این حقیقت آگاه می‌سازد که هرچه در این جز ذکر می‌شود مولود غلو در فضایل اوست، و به دست آوردن اندکی طعام که قوت خود قرار دهد حیات روحی او را از روز اول تا آن هنگام که خلیفه اول خلافت را به او واگذار کرد با او بر تخت خلافت تکیه زد از بین برد.

زمانی طولانی در گرده ضجنان شتر می‌چراند و پیوسته با ترس و درماندگی کار می‌کرد و در صورت کوتاهی کتک می‌خورد (و در شرایط روانی سالمی قرار نداشت)

و مدتی هیزم جمع می‌کرد و به همراه پدرش خطاب بسته هیزم بر روی سر حمل می‌کرد و لباس پشمی کنیزان می‌پوشیدند به تن داشتند به قدری کوتاه بود که به آرنج دستشان و به قوزک پا نمی‌رسید.

و زمانی در بازار عکاظ می‌ایستاد و عصایی داشت که با آن کودکان را ساکت می‌کرد و در آن روز عمیر (عمر کوچک) نامیده می‌شد.

و زمانی از ایام اسلامش به شغل کرایه دادن شتر و الاغ مشغول بود و خرید و فروش در بازارها او را از آموختن کتاب و سنت باز می‌داشت. زمانی طولانی در بقیع پارچه و برگ درخت می فروخت.

جناب شیخ مفید: آن روز که ریسمان بر گردن امیرالمؤمنین انداخته بودند و او رو به زور به مسجد می‌بردند برای بیعت گرفتند مرد یهودی این صحنه را دید و مسلمان شد و گفت اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله و اسلام آورد.

از او سؤال شد چطور الان اسلام آوردی!! گفت من شاهد بودم روزی که این آقا درب خیبر را کند هیچ قدرتی جلودار او نبود که ((او فاتح خیبر است)) و الان با آن قدرتی که داشت کاری نکرد درحالیکه ریسمان در گردن او انداختند و به زور به سوی مسجد می‌برندش و او سکوت کرده است و این سکوت نشان می‌دهد او حق است، دین او حق است، و این آقا بر حق است، و من دیدم که این آقا در آنجا چه کرد و الان ساکت است و در پشت این سکوت حق خوابیده است، او شیری نیست که از شغال بترسد.

 

روایت: از آقا امیرالمؤمنین سؤال شد شما با معاویه جنگیدید چرا با ابوبکر و عمر جنگ نکردید با اینکه قدرت شما زیاد بود!!! حتی در احادیث خانم فاطمه زهرا آمده در موقع غصب فدک فاطمه زهرا کلامی گفت: یاعلی خلافت را غصب کردند و فدک را غصب کردند (فدک منطقه وسیع بود که رسول الله به خانم فاطمه زهرا بخشیده بود) یا اباحسن تو کسی بودی که پشت یک گردان را به خاک مالیدی و پوزه عرب‌ها را به خاک مالیدی حالا خلافت را گرفتند و فدک را غصب کردند و شما روی خاک نشسته‌ای و زانوی غم بغل گرفته‌ای!!! امام علی فرمود من مأمور به صبر هستم، در زمانی که منافقان از داخل و دشمنان از خارج با رفتن رسول الله آماده شده‌اند برای جنگ، اگر من دست به شمشیر می‌شدم آنجا خونریزی می‌شد و گسستگی اتفاق می‌افتاد و اسلام از بین می‌رفت و من درحالیکه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم صبر کردم.

این‌ها می‌دانستند رسول خدا به علی دستور صبر داده و اگر به او دستور صبر داده نشده بود کوتاه نمی‌آمد.

و آنان حمله کردند به در خانه در حالیکه خانم فاطمه زهرا پشت در بود و عمر دستور داد هیزم بیاورندو….

امام باقر علیه السلام فرمود این‌ها می‌خواستند خانه را به آتش بکشند نه فقط درب خانه را.

لعنت خدا بر دشمنان امیرالمؤمنین ع

الحمدلله علی الولایه

دانلود فایل صوتی

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.